ایندیپندنت فارسی - هادی خرسندی شاعر طنز پرداز
پاسداری که موقتاً پرستار شد
در دادگاه خلق
از شواهد حقیر و نمونههای کوچک برمیآید روزی که دادگاه خلق برای رسیدگی به جرائم جاسوسان و جنایتکاران نظام اسلامی تشکیل میشود، حضرات برای جلوگیری از روشن شدن حقیقت، همه کار میکنند.
این یک صحنه از دادگاهی است که بهزودی برای محاکمه ابراهیم رئیسی تشکیل میشود. رئیس دادگاه، فرض بگیرید نسرین ستوده، دادستان محمد نوریزاد، متهم ابراهیم رئیسی.
رئیس - متهم خود را معرفی کند.
متهم - بنده رئیسجمهور تا چند روز پیش.
رئیس - امروز چکارهاید؟
متهم - فقط داماد آقای علم الهدا.
رئیس - شما متهم به جنایت علیه بشریت هستید.
متهم - جیغ، جیغ، نه خیر، بنده فعال حقوق بشر هستم. هوار هوار. بنده قاضی بودم. در ۲۰ سالگی دادستان شدم. در آستان قدس بودم ...
رئیس - شرح حال شما را نمیخواهیم.
متهم - رفتم مدرسه، تا شش کلاس درس خواندم، از آنجا رفتم همدان ...
دادگاه - عرض کردم شرح حال شما را میدانیم... از خودتان دفاع کنید.
متهم - از من بپرس چه خدماتی به حقوق بشر کردهام!
رئیس - من خودم رئیس دادگاهم، میدانم چی بپرسم. شما به سوال دادستان جواب بدهید.
دادستان - شما حکم به قتل هزاران جوان ایرانی دادهاید.
متهم - ای وای، جیغ ، ویغ، ویغ، جیغ، تو خری!
رئیس - توهین نکنید آقا.
متهم - آی، جیغ، ویغ، المشنگه، من خودم از وزیر دادگستری خواستم بیایم اینجا.
دادستان - که به جنایتهای خودتان اعتراف کنید؟
متهم - نه خیر، جیغ ویق، ویغ، جیق، قرشمالی، من آمدم که جایزهام را بگیرم!
دادستان - اینهمه آدم کشتی جایزه هم میخواهی؟
متهم - تو مثل حیوان کلهات را تکان میدی. وای خدا، به دادم برسین، مُردم، خفه شدم، ذلّه شدم. آی داد، آی هوار، شما الاغی، شما خری، شما حیوانی، زرافهای، باغوحشی، وای وای، آخ، آخ، وای حسین کشته شد. وای حسین کشته شد...
متهم پیرهن خود را درمیآورد شروع به سینهزنی میکند. رئیس دادگاه جلسه بعدی را میاندازد به بعد از محرم!
مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
فلورانس نایتینگل اسلامی
خانم فلورنس نایتینگل، پرستار انگلیسی، حدود ۱۵۰ سال پیش شبها چراغ برمیداشته به سروقت بیماران جنگی میرفته و به حال آنها میرسیده. برادر جواد فروغی پرستار جمهوری اسلامی که در جنگهای سوریه و لبنان و آنطرفها شرکت داشته، معلوم نیست چقدر تیراندازی کرده که برنده مدال طلای المپیک شده! شایع است او هم شبها چراغ برمیداشته به سراغ بیماران جنگی میرفته و تیر خلاص به آنها تزریق میکرده. حکومت اسلامی توانسته پاسدار تیرانداز خود را بهعنوان پرستار به کمیته المپیک غالب کند.
پاسدار پرستار، یا برعکس
یکی پاسداری پرستار شد
به سروقت بیچاره بیمار شد
بنالید بیمار از درد دست
بگفتا که میباید آن را شکست
بنالید بیمار از درد پا
بگفتا همان به که کندش ز جا
بنالید بیمار از درد پشت
بگفتا بر آن کابل باید درشت
بنالید بیمار از درد سر
بگفتا که قطعش کنم با تبر
بتوپید بیمار کای بدنهاد
فلورانس نایتینگِل ات یاد باد
نگویم که چون او پرستار باش
ولی دستِ کم آدمی وار باش
وگر باشدت خوی آدمکشی
رها کن مرا با همین ناخوشی
همان به که از پیش من گم شوی
مدالآور حوزه قم شوی
***
شعر تازه: گاز اشکآور
پلیس برای مادران عزادار پارک لاله، گاز اشکآور شلیک کرد ... نیروی انتظامی معترضان خیابانی را به گاز اشکآور بست ..... تجمع تشنگان بیآبی خوزستان با شلیک گاز اشکآور .... و الیآخر.
گاز اشکآور
من که دارم چشم گریان، گاز اشکآور چرا؟
اینهمه اسراف با دارائی رهبر چرا؟
از پی ترساندن من، این مسلّح ارتشی
بشکه فولاد بر تن، قابلمه بر سر چرا؟
معنی «ارعاب» در این دوره «امنیّت» شده
این تجاوز بر زبان مردم کشور چرا؟
من که با یک مشتِ این سرباز میافتم به خاک
پیش رویم این قشون، این هنگ، این لشگر چرا؟
من که یک آخوند تیپا خورده راه ام میزند
ای خدای سنگدل، ارسال پیغمبر چرا؟
***
ای مسلمان که زدی ایمیل، از شعرم نترس
من که دادم پاسخ ات را، شِکوهء دیگر چرا؟
«هاشم آقا ...*» گفت و من تکرار حرفش میکنم:
ای مُقلّد، میشوی میمون چرا؟ عنتر چرا؟
مشکلات جنسی خود را بگو با یک پزشک
میدهی شرحش به آقای سر منبر چرا؟
ای که دیشب بچه همسایهات را کشتهاند
میزنی بر فرق خود بهر علیاصغر چرا؟
مادر غمگین «ستّار بهشتی» را ببین
جای زینب تو نپردازی به این مادر چرا؟
من نمیگویم شما از دین و مذهب بگذری
لیک یک عالم خرافاتش کنی باور چرا؟
فقر فرهنگی و فقر مادّی، همراه هم
هادیا، این فقرها در مرز پر گوهر چرا؟
***
هادی - لندن - ۸ مرداد ۱۴۰۰ - ۳۰ ژوئیه
***
*هاشم آقاجری استاد فرهیخته دانشگاه ۲۱ سال پیش در یک سخنرانی گفت «مگر مردم میمون هستند که از کسی تقلید کنند؟» نزدیک بود مرد بزرگ را اعدام کنند.