کانال تلگرام نویسنده
یک ایرانی خارج از کشور به نام ف.م.سخن که در سایت گویانیوز مطلب مینویسد مرا تهدید کرده است که اگر به نوشتن این "یاوهها" و "لاطائلات" و " خزعبلات" ادامه دهم، پاسخم را " به صریحترین و برخورندهترین شکل ممکن" خواهد داد!
آقای سخن البته پیش از این، پاسخ مرا به صریحترین و برخورندهترین شکل ممکن داده اما خودش متوجه نشده است! می پرسید کِی و کجا؟ حالا میگویم:
وقتی که دونالد ترامپ تهدید به بمباران "مراکز فرهنگی" ایران کرد، آقای سخن، نام چندین مرکز را برای بمباران فهرست کرد که در میان آنها نام امامزاده عینعلی و زینعلی هم به چشم میخورد.
راستش در آن زمان من هر چه فکر کردم که این امامزاده عینعلی و زینعلی، از دیگرِ هزاران امامزاده در سرتاسر این کشور چه چیزی بیشتر یا کمتر دارد که آقای سخن از میان همۀ آنها آدرس این یکی را برای بمباران به ترامپ داده است، عقلم به جایی قد نداد. از این رو حدس زدم که آقای سخن شاید از روی کینه و دشمنی با من، آدرس امامزاده عینعلی و زینعلی را به ترامپ داده است چرا که احتمالاً با خواندن جلد سوم خاطراتم متوجه شده است که منزل ما در پونک با امامزاده عینعلی و زینعلی فاصلهای ندارد و اگر آنجا بمباران شود، حتماً ترکشی هم به خانۀ ما اصابت خواهد کرد!
گذشته از این نکتۀ طنزآمیز، راستش من هنگامی که تهدیدهایی از جنس تهدید آقای سخن را میخوانم، یک رگ قویِ زیدآبادیام که با زحمتِ بسیار زیاد آن را کنترل کردهام در ضمیرم به جنبش میآید که حسابی حال او را بگیرم، اما بعد با خود فکر میکنم که این قبیل دوستان، سالهاست در دیار غربت از وطن خود دور افتادهاند و با وجودِ نظام حاکم بر ایران، حتی امکان سفری چند روزه به وطن برای تجدید خاطرات دوران کودکی و نوجوانی و جوانی و بازدید از کوچه - پسکوچهها و محلات زادگاه خود و دیدار با خانواده و فامیل و دوستان قدیم را هم ندارند و به همین جهت باید با آنان مدارا کرد.
من تجربهای مستقیم از جلای وطن ندارم، اما وقتی غم و اندوه و نوستالژی نهفته در دلتنگی ای ایرانیان رانده از وطن را در قالب ترانهای یا سخنی یا نوشتهای میشنوم و میبینم، دلم عمیقاً به درد میآید و اشکم جاری میشود بخصوص وقتی که برخی از این افراد مثل خانم مهستی دِق و داغ و درد هجران وطن را با خود به گور میبرند.
من میدانم که این درد کوچکی نیست و از همین رو، خودم سخت به این سرزمین چسبیدهام و حتی به توقیف پاسپورتم هم رضایت دادهام که مبادا هوسِ سفر به خارج به سرم زند و پا از این خاک بیرون گذارم و امکان بازگشت برایم نباشد.
پس بیتابی برای بازگشت از سوی ایرانیان رانده از وطن، برای من قابل درک و لمس است و طبعاً بسیاری از آنها در پی ایجاد شرایطی هستند که به کشورشان باز گردند و میدانند که این شرایط با وجود جمهوری اسلامی ممکن نیست.
دقیقاً به دلیل سنگینی همین دغدغۀ دردناک، بسیاری از فعالان سیاسی خارج از کشور با عرض معذرت، واقعبینی خود را از دست دادهاند و هر اتفاق کوچک و بزرگی را نشانۀ سقوط قریبالوقوعِ جمهوری اسلامی و بازگشت فوری خود میبینند و تفسیر میکنند و اگر کسی در این میان بگوید که ماجرا، نه به آن سادگی و کمهزینهای و قریبالوقوعی است که فرض گرفتهاند، احساساتشان جریحهدار میشود و به خشم میآیند و ناسزا میگویند که این "مزدور رژیم" و مانع سقوط آن شده است!
خب این یک واکنش روانی ناشی از بیتابی از درد و اندوه و در عین حال بهترین نشانه از عدم واقعبینی در چنین شرایط روانی است. پس باید درکش کرد و از کنارش گذشت و حتی به کسی مثل آقای سخن گفت؛ اگر پاسخ به "یاوهها" و "خزعبلات" و "لاطائلات" من به "صریحترین شکل ممکن"، جمهوری اسلامی را ساقط میکند، یا درد و رنجی از شما بر طرف میکند، حتماً این کار را انجام دهید چرا که من هم به نوبۀ خود، درک و فهمی از شرایط کشور و خطرات پیش روی آن و راههای مقابله با این خطرات دارم و با تهدیدهای شما که فوقش چند فحش آب نکشیده و یا چند تهمت مثل "مزدوری رژیم" است جا نمیزنم که جای خود، حتی "اگر هول و کینه از آسمان بر سرم ببارد" خیال ندارم در شرایط کنونی از تشریح و بیان نظراتم برای مخاطبانم صرف نظر کنم.
خب امروز قرار بود من مطلب دیروز را ادامه دهم اما مشغول این شدم. تا ساعاتی دیگر آن را مینویسم.
ابراهیم رئیسی در دادگاه خلق