دیکتاتور
نمادِ گرگِ هار درون انسان است
*
دیکتاتور
نمادِ عفونت قدرت مطلق
نمادِ بیراهها و چاههای زبان است
*
دیکتاتور
در زبانای بدون «چون و چرا» فرمان میراند
و هیچ نمیآموزد
دیکتاتور
در کنار هزاران راه
سالهای سال، لجبازانه، ستیزه جویانه
پشتِ دیوارها میماند
تا دیوارها کنار بروند
*
دیکتاتور
پدیدهایست از گوشت و خون و اوهام
زخم ناسور جامعهای بیمار است
دیکتاتور
یک پرتگاهِ انسانیست
*
دیکتاتور
در فرایند جانستانیها
آرامآرام
کاردانِ بزرگِ کشتار
مهندس بزرگِ هراس میشود
و خیزش ناگهانی به سوی گلوگاه را
چون درندهای، درونی میکند
*
جیره خواراناش
با رفتارهای آینهکاری شده
گِردِ دیکتاتور میچرخند
چنانچه او همهجا خود را میبیند
و گفتههایاش را در گنبدها میپیچانند
چنانچه او همهجا خود را میشنود
*
از سوراخ چاپلوسیهاست
که دیکتاتور را باد میکنند
و کنار خدایان مینشانند
*
در جهان حُبابیاش
دیکتاتور
رفتهرفته چندان بالا میرود
که سخنهای انسانها را دیگر نمیشنود