این روزها، وضعیت مردمان افغانستان، مرا به یاد روزهای اوایل انقلاب میاندازد. و به شدت برای همسایگان مهربان و نازنین مان، و آیندهی تاریکی که روبرویشان قرار گرفته اندوهگینم.
متاسفانه از این طرف و آن طرف میشنوم که برخی میگویند آمدن طالبان خطرناکتر از آمدن انقلابیون اسلامی به ایران است.
ممکن است این سخن برای نسلهای پس از انقلاب که روزها و سالهای آغازین انقلاب اسلامی را ندیدهاند باورش سخت نباشد، اما چنین حرفی از زبان آن هایی که شاهد انقلاب بودهاند، یا غیرمستقیم در دفاع از حکومت اسلامی ست و یا به دلیل آشنا نبودن با ماهیت طالبان و طالبانیسم است.
مگر ما میتوانیم کشتارهای فجیع اوایل انقلاب را در شهرهای مختلف ایران فراموش کنیم؟ مگر میتوانیم مساجد و مدارسی را که تبدیل به زندانهای چند صدنفره و چند هزار نفره شده بود فراموش کنیم؟ مگر میتوانیم تیغ کشیدن به صورت زنان بی حجاب را ندیده بگیریم؟ مگر میتوانیم افراد بی گناهی را که به خاطر مخالفت با انقلاب، عنوان ساواکی میگرفتند و با چشمانی بسته در شهر گردانده میشدند، و زیر دست و پای «انقلابیون» پرپر میزدند از یاد ببریم؟ مگر میشود فراموش کرد گوینده تلویزیونی را که زبان از دهانش بیرون کشیدند، و زنان هنرمندی را که به عنوان فاحشه به زندان بردند، و زنان تن فروشی را که در آتش سوزاند، و وزیر قابل احترامی را به جرم زن بودن، اما به اتهام فساد اخلاقی به دار آویختند.... و...
نه! قابل فراموشی نیست. اگر ندیدهاید، باور کنید که انقلابیون حکومت اسلامی هم درست به ترسناکی و درندگی طالبان بودند، که هنوز هم هستند. فقط شعارشان به جای «حکومت اسلامی»، «جمهوری اسلامی بود» و بیگانگیشان با تمدن و فرهنگ «نه شرقی و نه غربی گفتن بود» اما از آنجا که ایرانیانِ چهل سال پیش، نسبت به زمانهای که در آن زندگی میکردند، و نسبت به مردمان خاورمیانه تربیت و آموزشی پیشرفته ترداشتند، از همان ابتدا مقابل انقلابیون مسلمان ایستادند. به شیوههای مختلف و با هر فرصتی که به دست میآوردند.
یادتان باشد درست چند هفته پس از فرو افتادن هیولای حکومت اسلامی بر سرزمین مان، صدها هزار زن در تظاهراتی که پنج روز ادامه داشت شرکت کردند با شعارهایی این چنین که: «آزادی جهانی ست، نه شرقی ست، نه غربی.» و انقلابیون اسلامی، طالبان وار با چوب و چماق و سنگ صدایشان را بریدند، چارقد سرشان کردند، و آنها را به خانه فرستادند.
اما و با آن همه آن زنان، و آن مردان با فرهنگ و متمدن از یک سو، و نیاز به ارتباط با کشورهای دیگر، و سودجوییهای ناشی از آن توانست طالبانهای انقلاب اسلامی را وادار کند که ژست و ظاهری متفاوت از طالبان به خود بگیرند.
و هنوز که هنوز است پیروان انقلاب اسلامی، پشت لباسهای متفاوت از طالبانشان، و لبخندهای «ظریف» وارشان، در پس پرده همان بلایی را بر سر زندانیان میآورند که طالبان میآورد، با فرهنگ و آموزش ما کاری میکنند، که طالبان با فرهنگهای متمدن میکند، میراث تاریخی و فرهنگی و طبیعت زیبای ما را همانگونه نابود میکنند که طالبان میکند. با پیروان مذاهب ما، با زنان ما، با همجنس گرایان ما، با اساتید دانشگاه ما، با بود و نبود ما، و... و... درست همان کاری را میکنند که طالبان میکند.
باور کنید که طالبان و داعش و بوکوحرام و حکومت اسلامی وجمهوری اسلامی هیچ تفاوتی از نظر ایدئولوژی و از نظر باورهایشان با هم ندارند. و هر آن کسی که به هر شکل و بهانه و نامی بخواهد مذهب خود را در جایگاه فرمانروایی بنشاند، جز رنج و مصیبت و مرگ و تباهی نتیجهای برای انسانها ندارد.