• آهنگهای درخواستی طالبان
وزیرک، آسته بیا، آسته برو، که گربه شاخت نزنه
ابراهیم رئیسی، رئیس جنایتکاران رژیم، روز چهارشنبه در حکمی خانم «انسیه خزعلی» را به قتل رساند.... نه، ببخشید. نه که این یارو خیلی جنایتکار است، من بدجوری خبر توی ذهنم آمد. از از سر (یعنی از سر نو): ابراهیم رئیسی، رئیسجمهوری، خانم انسیه خزعلی را به سمت معاون خودش در امور زنان و خانواده منصوب کرد. این خانم همان است که گفته شوهرش اجازه نمیداده بیش از ۱۵ ساعت در هفته از منزل خارج شود.
ناظران سیاسی نگرانند که اگر شوهر انسیه خانم باز هم قانون محدودیت خروج از خانه را زنده کند، آیا وزیر امور زنان میتواند مرتب در جلسات هیئت دولت شرکت کند؟
آقای رئیسجمهور گفته است که اگر ما به چنین معضولی بربخوریم، (معضل) جلسات هیئت دولت را در منزل خانم خزعلی برگزار خواهیم کرد، یا اینکه از شوهر ایشان دعوت میکنیم در جلسات هیئت دولت حضور داشته باشد و از همسرش حراست کند.
(توضیح لازم: اینکه «برگذاری» و «برگزاری»، به هر دو صورت در بالا آمده، چارهای نبود و ما ایرانیان عزیز هنوز تکلیفمان سر این کلمه معلوم نشده. به نظر میرسد بالأخره یک نفر باید در این مورد کودتا کند و با به زندان انداختن و تیرباران یک عده از جناح «ذ» یا جناح «ز»، برای همیشه تکلیف یک ملتی را روشن کند تا بتوانیم با خیال راحت در مسائل سیاسی و نجات کشور به توافق برسیم. البته احتمالش هست که در آن شرایط دو اپوزیسیون ضاد و ظین قد علم کنند: انجمن طرفداران برگضاری و حزب برگظاری).
👈 مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
خوشخبر باشید
«یک ایرانی در مصر به اعدام محکوم شد.»
این دیگر خیلی عجیب است. ایرانی را معمولاً در کشور خودش اعدام میکنند. تابستان ۶۱ و ۶۷ باشد، هزار هزار، چهار فصل دیگر سال باشد به اندازه طناب و گلولهای که دم دست دارند. در مورد نوید افکاری، همانطور که خودش گفت، یک طناب زیاد آورده بودند، یک گردن کم. وگرنه در جریان ۸۸ و آبان و دی پارسال و پیرارسال و سال قبلش، نیروهای مسلح و مسلط به امر رهبری، «رئیسی به اختیار» بودند. الان که رهبر تصمیم گرفته با کرونا بکشد، فقط برای تنوع است. بعد هم احساس میکند فرصت زیادی برایش نمانده انگار. هشتاد میلیون شوخی نیست.
سرداری که بی ویلا رفت
سردار فیروزآبادی، (یا به قول خامنهای) «سرلشگر جناب آقای دکتر سیّدحسن فیروزآبادی رحمةالله علیه» خلاصه پریروزها رحمتاللهاش علیه شد و با آنهمه القاب و عناوین و کلاه و ستاره و پاگون و سردوشی و زلمزیمبو و ید و بیضا و طول و عرض، به زبان ساده، فقط مرد.
در خبر درگذشت فرمانده اسبق نیروهای مسلح رژیم نوشتند که تا آخرین نفس حاضر نشده بود یک ویلای غصبی ده هزار متری را پس بدهد. سرانجام ایشان با یک کفن ساده و البته کینگ-سایز به خاک سپرده شد. در مراسم خاکسپاری، ویلای مربوطه حضور نداشت.
شایع است بعد از ۲۰ سال چون ویلای ۱۰ هزار متری در قبر دو متری جا نمیگرفته، آن را پس داده بوده به غاصب بعدی.
کسروی بیا دوباره بنویس
وکیل خوانسار در مجلس شورای اسلامی در رابطه با فراوانی واکسن کرونا و بیاعتنائی مردم، فرمود: «ما ضامن ناز و کرشمه مردم نیستیم.» حالا اگر یک وزیری این حرف را زده بود، یک مقام دولتی چنین گفته بود، میشد هیچ نگفت ولی حالا باید گفت چشم ستارخان و باقرخان و باقی جانبازان مشروطیت روشن که حکومت پارلمانتاری درست کردند که این یارو (یارو که میگویم، قصد بیاحترامی ندارم. احترام میگذارم بهشان) که این یارو بیاید در خانه ملت اعلام کند ضامن ناز و کرشمه مردم نیست. حالا چه جوری باید به او حالی کرد که خواستها و نخواستهای مردم، ناز و کرشمه نیست احمق. (احمق گفتن من توهینی نیست، توصیفی است. اشتباه نشود.) و تو حراملقمه (البته من به حرام و حلال اعتقاد ندارم، ولی خودشان مدعی هستند که دارند.) و تو حراملقمه اتفاقاً ضامن رسیدگی به همین مشکلات و زوایای زمخت و ظریف زندگی مردم هستی. (البته اگر منتخب مردم بودی نه منتخب بیت رهبری، وظیفه پارلمانیات را میدانستی و خودت را ننر نمیکردی که تیتر درست کنی.)
سابقاً ما یک خبر را میگرفتیم طنز راجع بهش مینوشتیم. حالا خبر طوری است که انگار یارو خودش را هجو کرده، ما هم راهی نداریم جز ادامه هجو یارو. (من البته هیچ آشنایی با ایشان ندارم. همه شناختم از این نماینده ملت همان یک جمله است که گفته)، وگرنه (وگرنه هیچچی. خسته شدم بسکه لای مطلب خودم پرانتز باز کردم.). بیخیال.
ره چنان رو که سارقان رفتند
«شهردار جدید تهران میگوید راه قالیباف را ادامه میدهد.» اینها همینند. دریغ از یک ذره ابتکار. سابقاً میگفتند نگاه به دست خاله کن، مثل خاله غرباله کن. حال این میگوید نگاه به دست قالیباف کن، مثل قالیباف وردار و ورمال کن، گور بابای قافیه.
امام زمان که مدتی نایاب بود، رسید
یاد دیگری از زندهیاد فیروزآبادی با این تیتری که در ایندیپندنت فارسی آمده بود: «خامنهای خود «امام زمان» است، ولی به دلیل برخی ملاحظات آن را علنی نمیکند.» که من دقیقاً میدانم درست گفته، چرا که متقابلاً خبر دارم کسی که ته چاه جمکران است، خود خامنهای است که طبق توافقی که با هم کردهاند، او هم علنی نمیکند.
پیشترها از مسافران شنیده بودم که گاهی از ته چاه جمکران یک نفر هی میگوید «شتر در خواب بیند پنبهدانه.» اوایل خیال میکردم امام زمان توی این سالها همین یک ضربالمثل را یاد گرفتهاند و تکرار میکند.
روزی هم که رهبر خامنهای فرمودند واکسن آمریکایی و اروپایی نمیزنیم، حدس زدم که او باید امام زمان باشد که از ته چاه آمده بیرون بیخبر از همهجا یک پرت و پلایی دارد میگوید.
تنها کسی که این وسط میتواند گیج شده باشد، آن یارو نمکی متملق وزیر بهداشت سابق است که حالا باید مرتب به کف دست خودش نگاه کند و بو بکشد و با کنجکاوی از خودش بپرسد مال کی بود؟
زندان به شرط چاقو
«در پی افشای مرخصی بدون زمان مهدی هاشمی، حکم جلب او صادر شد.» آره، یادمان رفته بود. پروندهاش لای کاغذها گم شده بود. ببخشید. خوب شد گفتید. الان، الان. (فریاد بلند) آقا بگیریدش. بگیریدش. (در گوشی) شرط ما هم این بود که تا گندش درنیامده. رقم مسترد نمیشود، مگر با کسر مدتی که بیرون بوده.
آهنگهای درخواستی طالبان
ویدئوش درآمده که یکی از طالبان نشسته و برای باقی ترانه «قد و بالاشو بنازم» میخواند. وقتی کبکشان خروس میخواند چرا خودشان آغاسی نخوانند. حالا معلوم نیست قد و بالای بایدن را میگوید یا ترامپ را، یا کلاً آنکل سام را.
از اینها بعید نیست که بهزودی پخش آهنگهای درخواستی هم در رادیو کابل بگذارند:
-الو. بفرمائید.
-ترانه گوگوش را میخواستم: «اومدی، اومدی، چه خوب کردی اومدی».
-ای به چشم. الان یکی از برادران برای شما میخواند. از کجا تلفن میکنید؟
-از مشهد. علم الهدا هستم.
*
- الو. چه ترانه خواستی؟
- «بردی از یادم، دادی بربادم...»
- داعش استی؟ دل نازک استی. سؤتفاهم شده؟ برایت «بیا آشتی کنیم» میخوانم.
*
-الو. رادیو کابل. بنده یک فعال مدنی استم الان در کابل یک جایی پنهان استم.
- چه ترانهای میخوای؟
- «کیه کیه در میزنه، من دلم میلرزه».
-چی نام داری؟ کجا آدرس داری؟... بگو بیاییم همانجا برایت بخوانیم... چرا قطع کردی ملعون؟
*
- بفرمائید. رادیو کابل. کدام ترانه خواستی؟
- «عزیز بشین به کنارم». از خانم سیما بینا.
-خانم مانم نداریم. خودم برایت میخوانم. از کجا زنگ استی؟.... چی؟ بیت رهبری؟
*
-الو. چی خواستی؟... وایستا ببینم، شما زن هستی؟ چرا زنده هستی؟ کی اجازه داد دست به تیلیفون بزنی. بذار سرجاش.
*
- الو. کی استی؟ ترانه چی خواستی؟
- ترانه «دیروز برات چی بودم، عروس حجله بسته. امروز برات چی هستم، عروسک شکسته.»
- کی استی؟... آهان... شناختم... الان میخوانم. گوشی را دو دستی نگهدار.
*
-الو. هان. چی خواستی؟ «هلاکتم فدات شم؟» الان. صبر کن. در لندن استی؟ از تهران آمدی؟ وزیر بودی؟ دکل هم دزدیدی آوردی؟... نه پول نداریم... تو فعلاً بمال... بعله دلت را روغن بمال تا بعد.
*
-الو. هان. ترانه؟ چی خواستی؟ گوربابات هرچی خواستی. مو میخوام الان بوروم هلیکوفته برانُم. فردا بیا میخوانم.
حقیقت درباره زندگی جنسی گاندی