بیش از شصت و چندسال است برای رهایی میهنم از چنگال بیگانگان و بیگانه پرستان، آشکارا و پنهان، تلاش میکنم. همیشه کوشیدهام اگر در آزمونهایم درک و دریافت تازهای پیدا میکنم با همگنانم در میان بگذارم چون همه چیز را همگان دانند. در این اندیشه بودم که دربارهی حزب، حزبی شدن (تحزب) و سیاست اگر بتوانم برای هم میهنانم مقاله یا نوشتاری بنویسم. مدتی به واژه حزب و به واژه سیاست اندیشیدم، به فرهنگ واژهها نگاه کردم، مطلب گویایی در آنجا ندیدم. چون نوشتار یا مقالهای در آنجا نیافتم. اینطور فهمیدم که هم حزب و هم سیاست با کشور، کشورکاری و کشورداری کار دارند. واژه نامهها دربارهی حزب مینویسند که حزب گروه مردمان را گویند. درباره سیاست مینویسند؛ سیاست اداره و مراقبت امور داخلی و خارجی کشور، است. من از فرهنگ واژههای فارسی چنین دریافتم؛ به گروه مردمانی که به کارهای داخلی و خارجی کشور بپردازند برابر واژه نامه حزب گویند. کشورکاری یا کار کشوری چه داخلی باشد و چه خارجی سیاست نامیده میشود. کار حزب کشورکاری و کار دولت کشورداری است. پس کار حزب تلاش و کشورکاری گروهی است. چرا کشورکاری یا کارهای کشوری را سیاست نامیدهاند؟ سیاست هم معنای تزویر و هم معنای تنبیه دارد. کشورداری و کشورداری چرا با نتبیه و تزویر درهم شده است؟ من همچنان در این اندیشهام که برای نوشتن یک مقاله دربارهی حزب و تحزب، چه نامی به مقالهام بدهم تا برای هم میهنانم معنا داشته باشد و رغبت پیدا کنند تا آن را بخوانند. بر بالای نوشتارم چه بنویسم تا پسند مردمان گردد؟
حزب یا پارتی چیست؟
چرا حزب؟ چرا سازمان؟
آیا حزب یا پارتی خوب است؟
آیا حزب یا پارتی بد است؟
چه کسی حزب و حزبی بودن را به مردم میآموزد؟
حزب مرکز ثقل ملت و حکومت است.
عقب ماندگی با حزب رابطهی معکوس دارد.
نداشتن حزب با عقب ماندگی رابطهی مستقیم دارد.
چرا دیکتاتورها با درفش و داغ و دار از پدید آمدن حزب و سازمان جلوگیری میکنند؟
چرا ایرانیان و مردمان کشورهای عقب نگه داشته شده از حزب گریزانند؟
چرا اروپاییان حزب دارند و با حزب حکومت میسازند؟ ایرانیان نباید حزب داشته باشند؟
چرا برپا کردن حکومت ملی و مردمی را در ایران غیرقانونی میکنند؟
آیا دیکتاتور میخواهد که ما سیاست و حزب را دوست نداشته باشیم؟
آیا اقتصاد مال خر است؟ آیا حزب هم مانند اقتصاد مال خر است؟
من سیاسی نیستم و با سیاست کاری ندارم یعنی چه؟
چرا پدران و مادران ما ایرانیان ما را از سیاست و حزب دور نگه میداشتند؟
آیا غر زدن به حکومت سیاسی بودن است؟ آیا غر زدن کاری از پیش میبرد؟ چه کار باید کرد؟
چرا برای ایرانیان حزب، یعنی زندان، شکنجه، اعدام و تبعید؟
چرا در ایران آموزش حزبی مجاز نیست.
در ایران چرا آموزش ضد حزبی رواج دارد.
چرا حزب فقط حزب الله؟
حزب الله با حزب مردم چه تفاوتی دارد؟
چرا برخی از جامعه شناسها، استادان دانشگاه، دکترها، مهندسها، میگویند و افتخار میکنند که عضو هیچ حزبی نیستند؟
آیا عضو حزبی نبودن افتخار است؟
آیا زشت نیست که یک دکتر جامعه شناسی با افتخار بگوید که من عضو هیچ حزبی نیستم؟
آیا یک جامعه شناس یا یک فیلسوف در یک کشور عقب نگه داشته شده نباید برای پیاده کردن آموزش دادن دانش جامعه شناسی یک حزب درست کند؟
آیا جامعه شناسی در کشورهای عقب نگه داشته شده با جامعه شناسی در کشورهای پیش افتاده (با پیش پا افتاده اشتباه نشود) باید یکی باشد؟
علت عقب ماندگی ما نبودن حزب در جامعه نیست؟
آیا ما نباید برای خوشبختی ملت ایران حزب درست کنیم؟
آیا اگر حزب علنی نمیتوانیم درست کنیم نباید حزب پنهانی درست کنیم؟
آیا انجمنهای غیر سیاسی و اجتماعی میتوانند یک روزی حزب سیاسی بشوند؟
آیا سیاسی بودن برای یک شهروند متمدن لازم است؟
آیا جانوران و حیوانات حزب دارند؟
چرا حزب در ایران همیشه ممنوع بوده و هنوز هم ممنوع است؟
چرا تا به امروز عضو حزبی نبودهاید؟
بیایید برای پیدا کردن یک نام خوب برای نوشتن یک نوشتهی خوب سیاسی، با هم بیندیشیم. هر کس میتواند به اندازهی خرد و توانایی خود به پرسشهای بالا پاسخ بگوید و راهی به سوی رهایی و پیروزی باز کند. شاید به کمک این نوع نوشتهها و هم اندیشی بتوانیم راه به جایی ببریم. بی گمان میتوانیم روزی میهن مان را از این منجلاب فساد و عقب ماندگی بدر آوریم.
منوچهر تقوی بیات