معمولاً هر موج سیاسی و اجتماعی شبیه امواج دریا از جایی شروع میشوند و به نقطه اوج خود میرسند و دوباره در مرحلهای فرود میایند تا به نقطه صفر برسند. خیلی از کارشناسان معتقد هستند که این امواج بین۶۰ تا ۷۰ سال طول میکشند که ازجایی شروع شوند و بعد از ۳۰ تا ۳۵ سال طول میکشند تا به نقطه اوج خود برسند و تقریباً به همین میزان زمان لازم است که به نقطه صفر برگردند. اگرآغاز بینادگرایی شیعه در ایران را در ابتدای دهه ۴۰ شمسی بدانیم تقریباً تا اوایل دهه هفتاد در حال رشد بود. تمام ایدهها و پروژههای اسلامی کردن جامعه تا همین مدت به اجرا در آمدند و هر نیروی مخالفی را توانستند سرکوب کنند. آغاز اصلاحات نشانه شروع دوران نزول بنیادگرایی شیعه در ایران بود وقاعدتاً این روزها را باید روزهای اواخر بنیادگرایی شیعه در ایران قلمداد کرد. این رژیم دیگر آن حکومت ایدئولوژیک سالهای اول انقلاب نیست که با بسیج مردم حول اسلام بتواند اکثریت عظیمی را علیه اقلیت بسج کند و هر نوع اعتراض و هر نوع مخالفتی را سرکوب کند. در این روزها این حکومت است که در اقلیت قرار گرفته و تنها بخاطر دستگاه سرکوب خود است که ماندگار شده است.
بنیادگرایی شیعه در عراق و در لبنان نیزهمچنان دوران نزول خود را طی میکند و اعتراضات چند سال گذشته نشانه عکس العملهای مردم به انها بوده است. خوشبختانه معادلات قدرت در عراق و لبنان بدان شکل نیست که بنیادگراهای شیعه بتوانند حکومت اکثریت مطلق را تشکیل دهند و همین امر باعث شده است که بنیادگرایی شیعه در این کشورها نتواند همچون ایران قدرت بیشتری بگیرد. البته پرهیز بعضی از رهبران شیعه از جمله آیت الله سیستانی در شراکت در حکومت عراق تا حد زیادی از قدرت گیری بنیادگرایی شیعه نیز موثر بوده است.
بنیادگرایی سنی بر خلاف بنیادگرایی شیعه با تاخیر آغاز شده است و به احتمال زیاد اوج و نزول آن چندین سال با بنیادگرایی شیعه تفاوت خواهد داشت. حکومت طالبان اول و حملات ۱۱ سپتامبر را باید آغاز بنیادگرایی سنی در افغانستان قلمداد کرد و داعش در عراق و سوریه و طالبان دوم در افغانستان را باید اوج این بنیادگرایی تصور کرد. البته امکانات ارتباط جمعی جدید مدرن در این روزها اجازه نخواهد داد که بنیادگرایی سنی خشونتهای عریان خود را در خفا انجام دهد و انتقال تصاویر خشونت آمیز انها بیشتر میتواند سایر مسلمانان عرفی را به وحشت بیاندازد. تصور اینکه طالبان امروز بتوانند مانند طالبان اول دست به اقدامات آنچنانی بزنند تا حدی ضعیف تر از گذشته است، اما این بدان معنی نیست که انها از پروژههای اسلامی کردن جامعه دست بر میدارند. البته این عکس العملهای مردم در افغانستان در مقابل طالبان است که میتواند در عقب نشینی آنها نقش اساسی داشته باشد. در هر حال اقدامات بنیادگراها در هر کشوری بستگی به رشد و توان آن جامعه دارد.
نیروهای سیاسی و مدنی در ایران نباید خود را با کشور افغانستان مقایسه کنند. در ایران نیروهای سیاسی و مدنی حدود ۴۰ سال است که مقاومت و مبارزه با بنیادگرایی شیعه را در کارنامه خود دارند و ریزش نیروهای درون حکومت شدیدتر از آن حدی است که حکومت نشان میدهد. استقرار مجدد طالبان بدین معنی نیست که بنیادگرایی میتواند برای همیشه دوام بیاورد. گذار به دموکراسی در ایران میتواند پایان بنیادگرایی شیعه در منطقه باشد و با توجه به نیروی بالقوه در جامعه این امکان خیلی بیشتر از همه کشورهای منطقه است. کافی است که نیروهای سیاسی و مدنی خود را باور داشته باشند و پروژه مشخصی برای گذار به دموکراسی را به جامعه ارائه دهند که هم قابل اجرا و هم مورد پذیرش جامعه باشد. بطور حتم بخش وسیعی از جامعه با آن همراهی خواهند کرد.
محمد برزنجه