مهر ماه نامی زیبا بر پیشانی ماهی که با مهر آغاز می شود وبا نخستین روز مدرسه در هم می آمیزد ونخستین خاطره در ذهن کودک رها شده از خانه و قرارگرفته در جمع بزرگ همسالان را نقش می زند .
زیباست اگراین خاطره با زمزمه محبتی عجین شود وبا زیبائی در خاطربنشیند.خاطره معلمان مرد وزنی که چنین زمزمه ای در گوش هایمان خواندند و دریچه های زیبای جهان را بر ما گشودند.
خاطره رفیقانی که در کنارشان نشستیم بازی کردیم ،اگر هم محله ایت بود دست بر گردنش انداختیم و شلنگ انداز وخنده کنان تا خانه آمدیم .
خاطره معجزه نخستین حروف و شکل گرفتن اندیشه برکاغذ در قالب کلمه ،در قالب جمله. باز شدن دروازه های بهشت در قالب کتاب که بهر میزان خواندیم و نوشیدیم تشنه تر شدیم!
خاطره صدای نخستین زنگ که به تفریح و بیرون آمدن از کلاس، به استراحت و شادیت فرا می خواند وزنگ دوم هشدار باشی که به کلاست،درست ونظمت حکم می داد!
زمان را دریاب که دیگر تکرار نخواهد شد!
خود را با ریتم آن هماهنگ کن که حالت را به آینده پیوند میدهد.آینده از آن توست در دستان کوچک تو ! محکم بگیر وبساز آنچه که می خواهی و می توانی !
کلید این جاست آویخته شده بر سر در هرکلاسی تلاش کن! که برداری! بگشائی دری را که به آینده گشوده می شود!
اول هر مهر ماه روز گشوده شدن در های زندگیست در مقابل میلیون ها کودک که قدم در دنیای جدیدی می نهند که آینده آنها را خواهد ساخت.
بسان قدم نهادن آلیس در سرزمین عجایب.ما نیز تلاش کنیم راهنمای خوب وقابل اعتمادی باشیم برای کودکانی که اول هر مهر ماه مانند آلیس قدم در این سرزمین عجیب وزیبای مدرسه مینهند.
بعنوان مادر ،پدر ،خواهر،برادر ،دوست ،همسایه ،فامیل ،هم وطن یاری کنیم این تازه واردان کوچک را در سفر آغازین !
بخصوص در سرزمین ما که راه دشوار است و متحجران سخت مغز،غارتگران شادی ،منادیان عزا واندوه، سینه زن برای گذشته بسیارند ،راه گیران آینده نشسته بر قدرت در کار ترویج،فساد وخشونت .
جاجی منه نقل
مردی بود با محاسن سفیدعبای نازک بر دوش و چشمانی مهربان.بنام آقای نهاوندی .پدر معمار شهر بود. دیوار پشتی خانه اش دیوار مدرسه توفیق بود ودیوار بیرونی رو بخیابان ذوالفقاری داشت با سر داری تو رفته در دالان خانه.
هرصبح صندلی خود را همراه یک چهار پایه در فرو رفتگی سر در خانه می نهاد با پاکتی آب نبات محلی بنام "شکر پنیر"هر کودک دبستانی که از برابرش رد می شد وسلامی می داد تقلی بر کفش می نهادومی گفت "دهانت را شیرین کن و درست را خوب بخوان !"
چه اشتیاقی برای رفتن بمدرسه برای سلام دادن به او وگرفتن آن نقل بود ما بچه ها نامش را "حاجی منه نوقول" نهاده بودیم .
حال جای حاجی منه نقل خالیست اما خاطره او در ذهن من وصد هاکودکی که از او نقلی گرفتیم و شادمانه قدم در مدرسه نهادیم همیشه زنده است.ما روز اول مهر ماه را چنین شروع کردیم.در روزگاریکه مهر با مهر ماه عجین بود.
آیا هنوز هستند کسانی که با نقلی کوچک که در دستان کودکی می نهند فضای جامعه را تلطیف می کنند و از خشونت حاکم بر آن می کاهند ؟
زمانه غریبی است !که حاکمان روز نخست مدرسه را با درس شهادت آغاز می کنند ونخستین ضربه کاری را بر نهال نازک کودکی فرود می آورند. ابوالفضل محققی
مطلب بعدی...
پهپاد آباد! احمد وحدتخواه
پهپاد آباد! احمد وحدتخواه