بهکوشش ناصر غضنفری، انصاف نیوز:
جمعه ۱ بهمن ۱۳۷۲
عصر خبر دادند كه آقاي باسل اسد، فرزند آقاي حافظ اسد، رييسجمهور سوريه، در تصادف فوت كرده است. قرار شد تسليت بفرستيم و آقاى عليرضا معيرى، [مشاور بينالملل رييسجمهور] هم برود.
زیرنویس کتاب: باسل اسد، پسر ارشد حافظ اسد، ريیسجمهور سوریه و برادر بزرگ بشار اسد بود. او دانشآموخته رشته مهندسی و سرگرد ارتش، فرمانده گارد ریاست جمهوری سوریه و مسئول حفاظت از ريیسجمهور و کاخ ریاست جمهوری بود. در حالی که از باسل به عنوان اصلیترین جانشین حافظ اسد یاد میشد، وي در یک سانحه رانندگی در نزديكي فرودگاه دمشق درگذشت.
شنبه ۲ بهمن
جلسه شورایعالى امنيت ملي، به خاطر عدم حضور بعضى از اعضا تشكيل نشد؛ بهجاى آن اولين جلسه سران سه قوه، با حضور آقايان علياكبر ناطقنوري، رييس مجلس شوراي اسلامي و محمد يزدي، رييس قوهقضاييه در دفترم تشكيل شد. موضوعات زيادى در دستور مذاكرات قرار داديم؛ از قبيل مسائل مرجعيت، گروهها، راديكالها، افراطكارى در سياست خارجى و داخلى كه باعث سلب امنيت شغلى و برنامهريزى و سرمايهگذارى مىشود و تندروىها در دادگاه ويژه [روحانيت] و دادگاههاى انقلاب و مسايل جامعه مدرسين حوزه علميه قم و بىاطلاعى بعضى از علما از مسائل اساسى كشور. قرار شد ماهي يك جلسه داشته باشيم. به نظر رسيد در همه مسائل توافق نظر داريم.
يكشنبه ۳ بهمن
شب ميهمان آيتالله خامنهاى بودم. درباره مسأله رهبرى، مرجعيت، صدا و سيما، وزارت ارشاد، امور استخدامى و مسأله وقف و همچنين طهارت اهل كتاب كه اخيراً آيتالله خامنهاى هم نظر به طهارت دادهاند، مذاكره كرديم. ايشان گفتند، احمدآقا آمد و اجازه خواست كه در شوراى عالى امنيت ملي و مجمع تشخيص مصلحت شركت كند.
جمعه ۸ بهمن
پيش از ظهر آقايان عبدالله نورى و قدرتالله عليخانى آمدند؛ حرف مهمى نداشتند. آقاى نورى منزوى شده و درس مىخواند و نمىخواهد كارى بگيرد.
يكشنبه ۱۰ بهمن
در مسير، بحث بودجه در مجلس را از راديو گوش مىدادم؛ حرفهاى بىربط زياد است.
شب ميهمان رهبرى بودم. در مورد جامعه مدرسين [حوزه علميه قم]، وزارت ارشاد و صداوسيما، بودجه، اظهارات خلاف آقاى محسن يحيوى، [نماينده تهران در مجلس] در مورد نظر رهبرى به حذف تبصره ۲۵ كه تكذيب شده و وزارت كشور و بودجه نيروى انتظامى مذاكره كرديم.
سه شنبه ۱۲ بهمن
براى مراسم آغاز جشنهاى دهه فجر به مرقد امام رفتيم. در خيابانها موارد زيادى آب باران جمع شده بود. استقبال پُرشورى از طرف مردم هنگام ورود ابراز شد. چند دقيقه از صحبت من گذشته بود كه صداى چهار شليك تير از راه دور شنيده شد. اول خيال كردم لامپهاى برق تركيده، ولى شعارهاى مردم و فريادهاى مرگ بر منافق و اجتماع مردم در ضلع غربى مرقد، روشن كرد كه گلوله شليك شده، ولى من تعادل را حفظ كردم و به صحبت ادامه دادم. آقاى محمود مرتضايىفر، وزير شعار، خواست توضيح بدهد، نگذاشتم. احمدآقا هم از پشت پرده آمد و تا آخر صحبت، كنار من ايستاد. خوشبختانه خونسردى خود را به خوبى حفظ كردم و به طور عادى، سخنرانى را در حد معمول به پايان بردم.
شب كه سخنرانى به طور كامل از سيما پخش شد، از منظره مجلس و خونسردى خودم و عكسالعمل خوب مردم و حاج احمدآقا خمينى لذت بردم. آن شخص [كورش نيكاختر] را مردم خلع سلاح كرده و تحويل انتظامات داده بودند. محافظان من، اسلحه كه لاماى ۳۸۰ كوچكى بود، به اضافه كارتهاى شناسايى او را گرفته بودند. كارت نيروى انتظامى، كارت خبرنگارى و كارت دانشجويى دانشگاه آزاد اسلامى و كارت ورود به جشنوارهها را داشت. گفتم تحويل بازداشتگاه بدهند. سرانجام معلوم شد كه او از پرسنل نيروى انتظامى و كميتهاى است.
به دفترم آمدم. رهبرى با دلهره، تلفنى احوالپرسى كردند. همه تلفنهاى دفتر از طرف مردم و دوستان اشغال شده بود. به تلفنهاى آقای محمد يزدى و آقاى دكتر حبيبى و اخوى محمد جواب دادم و براى قطع اين مراجعات و ناراحتى مردم كه در اثر اعلان خبر تيراندازى از راديو در سراسر كشور بروز كرده بود، مصاحبه تلفنى با راديو نمودم كه در اخبار پخش شد. محسن و فاطى با عجله آمدند و خيالشان راحت شد.
گفتم تلفن عفت در مدينه را بگيرند كه به او خبر بدهيم كه از شنيدن خبر از رسانهها ناراحت نشود. خوشبختانه خودش زود تماس گرفت، ولى هنوز خبر را نشنيده بود؛ گرچه اكبرآقا اعرابى، محافظاش، مطلع شده ولى به او نگفته بود. از سفرش راضى است و گفت حاجيه والده و بستگان ديگر هم آنجا هستند و سالماند.
آقاى فريدون وردىنژاد، رييس سازمان خبرگزارى جمهورى اسلامى [ايرنا]، تلفن كرد و براى كيفيت پخش خبر، نظرم را خواست. پيشنهاد شده بود كه بگويند شليك در شلوغى در اثر ضربه دست مأمور به ماشه اسلحه بوده است؛ گفتم حقيقت را بگويند. گفت قبل از ما خبرگزارى فرانسه، خبر را مخابره كرده و گفته تيرها به سوى من شليك شده است، ولى اعتراف كرده كه من، بدون توجه، به سخنان خود ادامه دادهام و مردم، شعار مرگ بر منافق دادهاند. به هر حال با توجه با حضور خبرنگاران داخلى و خارجى و ميهمانان خارجى در داخل و انبوه مردم، درست نبود كه خبر سانسور شود.
چهارشنبه ۱۳ بهمن
سردار محمدرضا نقدى، فرمانده حفاظت اطلاعات نيروي انتظامي آمد. گزارش بازجويى از ضارب را داد. شخصى به نام كورش نيك اختر، پرسنل عقيدتى سياسى ناجاست كه داراي اخلاق و عقايد انحرافي است؛ با همكارى فرد ديگري به نام موسوى كه در گزينش مردود شده و با او در مرقد بوده، اقدام به سوء قصد كرده است. كتابهاى كتابخانهاش، بيشتر از نوشتههاى چپى و روشنفكري و با اين حال مدعى دفاع از آرمانها بوده است. تأكيد كردم كه با اين قراین، براى ريشهيابى پيگيرى كنند. بنا شد مأموران وزارت اطلاعات در بازجويى شركت كنند؛ اينكه فرماندهان ناجا، به طور بىسابقه متهم را از دست وزارت اطلاعات گرفتهاند، مسأله را مشكوكتر مىكند. چون خسته بودم، زود خوابيدم.
پنجشنبه ۱۴ بهمن
آقاي عليمحمد بشارتي، وزير كشور آمد. گزارش ادامه بازجويى از متهم ترور را داد. مطمئن شدهاند كه برنامهريزى براى ترور بوده و چند نفر هم در توطئه همدست بودهاند. بر ضرورت جلوگيرى از تبليغات و انتقادات منفى تأكيد داشت.
جمعه ۱۵ بهمن
خبرنگاري سئوال كرد، با اينكه اولين بيانيه محكومكردن سوءقصد، رسماً از سوي آقاي احمد جنتي، رييس سازمان تبليغات اسلامي، منتشر شد، مردم با تعجب از ما ميپرسند، چرا رهبري و دو قوه ديگر بيانيه ندادند. گفتم، صلاح مملكت خويش، خسروان دانند؛ و با شوخي و خنده، مانع ادامه اين سئوال شدم.
شب محسن آمد. دربارة كيفيت بازجويى متهمان ترور صحبت شد. قرار شد نوعى نظارت داشته باشيم. آقاى فلاحيان، تلفنى از عدم همكارى حفاظت ناجا براى بازجويىها شكايت كرد. به آقاى بشارتى گفتم رسيدگى كند و در صورت لزوم تحويل اطلاعات بدهند. آقاى فلاحيان اطلاعات تازهاى از روابط متهمان داد.
يكشنبه ۱۷ بهمن
شب ميهمان رهبرى بودم. دربارة موضوع سوءقصد به من و تحويل متهمان به وزارت اطلاعات، احتمال سرمايهگذارى سلطان برونئى در ايران، وزارت ارشاد، ورزش، امور استخدامى و حقوق نظاميان صحبت كرديم.
شنبه ۲۳ بهمن
اخوى محمد، تلفنى گزارش ملاقات با آيتالله خامنهاى و تصميم بر تعويض مديريت صداوسيما را داد؛ قرار شد به وزارت امور خارجه برود.
پنجشنبه ۲۸ بهمن
آقاى فلاحيان و مسئولان بازجويى سوءقصدكنندگان به من آمدند و گزارش نتايج كار را دادند؛ پيشرفت كمى كردهاند. تذكراتى دادم.
شنبه ۳۰ بهمن
بعد از نماز صبح خوابيدم و ساعت هشتونيم با خواب هولناكى بيدار شدم.
منبع: خاطرات هاشمی رفسنجانی در سال ۱۳۷۲