Saturday, Jan 1, 2022

صفحه نخست » ماجرای پرالتهاب نبرد با انتحاری‌های داعش در بیجی و پیروزی با طرح حاج قاسم

8523C4BC-DCEB-4F79-9EE7-F748CA386B33.jpegخبرگزاری حکومتی تسنیم

2 سال از شهادت سردار قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به‌همراه ابومهدی المهندس و جمعی از یارانشان به‌دست تروریست‌های ارتش آمریکا در بغداد می‌گذرد.

این دو فرمانده بزرگ کنار هم، نقش مهم و اساسی در پیروزی مردم عراق بر گروه‌های تکفیری به‌خصوص داعش داشتند.

در گفتگو با «حاج ابوعلی البصری» معاون عملیات رئیس ستاد فرماندهی حشد شعبی به بررسی این نقش و عملکرد جبهه مقاومت در عراق در مقابله با داعش پرداختیم که متن کامل آن را در ادامه می‌خوانید.

ابوعلی البصری از دهه هفتاد میلادی، متأثر از آیت الله شهید محمدباقر صدر به فعالیت‌های اسلامی و جهادی روی آورد و اندکی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به ایران آمد. از زمان تأسیس سپاه بدر، ابوعلی البصری کنار «هادی العامری»، «احمد الخفاجی»، «ابوصادق الحلی»، «ابومریم الانصاری» و «ابومیثم الصادقی» در زمره فرماندهان درجه‌اول آن محسوب می‌شد و در سال‌های دفاع مقدس، کنار برادران ایرانی خود در جبهه‌های حق علیه باطل جنگیده است.

او بعد از سقوط صدام به عراق بازگشت و بعد از تدوین قانون اساسی و تشکیل دولت‌های شیعی برآمده از انتخابات، به وزارت کشور رفت و نقش مهمی در شکل‌گیری نهادهای امنیتی نظام تازه‌تأسیس پساصدام داشت.

او همزمان به فعالیت‌های تبلیغی و تربیتی مبادرت ورزید و گروه جهادی «التجمع الاسلامی» و «مؤسسه دار القرآن» (وابسته به «هیئت مبین») را بنیان نهاد، همزمان در رده رهبری سازمان بدر باقی ماند و با ظهور داعش، در حلقه مؤسسین حشد الشعبی قرار گرفت. ابوعلی البصری در سازمان بسیج مردمی عراق، مسئولیت معاونت امنیتی، معاونت عملیات و جانشینی فرماندهی را در کارنامه دارد.

* در موضوع حمله داعش و شکل‌گیری و شیوع آن در عراق، شما چقدر این تهدید را جدی می‌دیدید و چطور حاج قاسم توانست با کمک دیگر گروه‌ها در خود عراق جلوی این خطر را بگیرد؟

ورود داعش به عراق دارای برخی مقدمات و پیش‌زمینه‌ها بود؛ این‌طور نبود که به‌صورت خلق‌الساعه و ناگهانی در عراق ظهور کند، این مقدمات و پیش‌زمینه‌ها، مانند تحصن بزرگ الانبار، تظاهرات و در ادامه شورش در شمال عراق و... بستر را برای ورود داعش و اشغال شمال عراق فراهم کرد.

ورود داعش به عراق از طریق استان‌های نینوا (موصل)، الانبار و صلاح‌الدین صورت گرفت، در آن زمان، وضعیت این استان‌ها طبیعی و عادی نبود، البته باید به تحصن بزرگی هم که در نزدیکی بغداد شکل گرفت اشاره کرد که یک خطر امنیتی جدی برای پایتخت محسوب می‌شد.

همچنین تلاش‌های شورشیان برای حرکت به‌سمت جاده کمربندی بغداد که به نگرانی‌های امنیتی و عدم ثبات در کشور دامن می‌زد.

مجموع این عوامل نشان می‌داد که وضعیت کشور، طبیعی نیست؛ استقرار کافی وجود ندارد و ما به‌زودی با خطرات بزرگتری بر اثر این شورش مواجه خواهیم بود یا دست‌کم باید مراقبت کنیم تا از ظهور گروهی مانند داعش چندان غافلگیر نشویم.

با توجه به این تفاسیر، احساس مسئولیت در قبال امنیت، استقرار و ثبات عراق ایجاب می‌کرد در صدد یافتن راهکارهایی برای مقابله با آن خطر بزرگ باشیم، برای همین باید بدترین سناریوها را پیش‌بینی و متناسب با آن برنامه‌ریزی می‌کردیم.

این نگرانی‌ها، دغدغه‌ها و ملاحظات را ما در بغداد داشتیم؛ اما سرعت ظهور و پیشروی داعش فراتر از انتظار بود و تمام مواردی که ما به‌صورت ذهنی پیش‌بینی می‌کردیم، خیلی سریع رنگ واقعیت به خود گرفت.

** پیشروی داعش از بدترین پیش‌بینی ما هم سریع‌تر بود

داعش در ماه ژوئن وارد موصل شد و از آن زمان دیگر داعش نه‌فقط یک گروه ذهنی، بلکه یک امر عینی و خطری کاملاً محسوس و واقعی بود.

به این ترتیب، تمام پیش‌بینی‌ها و محاسبات ما برای نوع مواجهه و مقابله با این خطر پیشِ‌رو، به هم ریخت، به‌عبارت دقیق‌تر، عملکرد داعش در اشغال موصل و پیشروی به‌سمت صلاح‌الدین، حتی از بدترین سناریویی هم که ما پیش‌بینی کرده بودیم سریع‌تر بود.

ما باید به‌سرعت، تمام محاسبات خود را بازبینی و تصمیمات فوری اتخاذ می‌کردیم؛ تصمیماتی که واقع‌بینانه و در عین حال ضربتی باشد تا بتوانیم جلوی پیشروی‌های داعش را بگیریم.

در این فضا، حاج ابومهدی المهندس و حاج قاسم، نقش محوری پیدا کردند؛ حاج قاسم از فضای امنیتی و سیاسی عراق دور نبودند و به‌خوبی این خطر را پیش‌بینی کرده در صدد دفع آن برآمدند.

هر دو به‌خوبی متوجه این نکته بودند که خطر اصلی متوجه بغداد است و باید ابتدا از بغداد صیانت کرد؛ زیرا با این سرعت پیشروی ممکن بود درگیری‌ها به‌سرعت به داخل شهر بغداد برسد؛ زیرا پیش‌بینی می‌شد که گروهی هم در داخل بغداد در انتظار ساعت صفر برای شورش باشند و همزمان شورشیان غرب نیز که در نزدیکی کمربندی بغداد بودند وارد عمل شوند.

فراتر از آن، باید به‌شکلی برنامه‌ریزی می‌شد تا نه‌تنها خطر ناامنی در بغداد مرتفع شود؛ بلکه سرتاسر عراق از اشغال داعش آزاد گردد و فراتر از آن خطر تروریسم از این سرزمین ـ تا حد زیادی ـ دور شود.

پیش‌تر، تهدید اصلی برای بغداد از ناحیه غرب بود که تحصن بزرگی در الانبار و مشخصاً بزرگراه بغداد الرمادی شکل گرفته بود؛ اما با ظهور داعش، خطر بزرگ‌تر از ناحیه شمال متوجه پایتخت شد.

داعش استان نینوا را به‌طور کامل اشغال کرد و با سرعت بالایی به‌سمت پایتخت می‌آمد؛ تکریت را هم اشغال کرد و به این ترتیب، هر لحظه خطر شدیدتر می‌شد.

** حاج قاسم 2 روز بعد از اشغال موصل در بغداد بود

در چنین وضعیتی، حاج ابومهدی المهندس و حاج قاسم دست به کار شدند، در واقع، آن‌ها از همان ابتدا، کنار هم آغازگر دوره جدید جهاد و مقابله با داعش بودند. البته باید تذکر داد که هر دو فرمانده شهید ما، در این زمینه کاملاً هماهنگ با دفتر نخست‌وزیری به‌عنوان فرمانده‌کل قوای مسلح عراق فعالیت می‌کردند.

در واقع آن‌ها اعتقاد داشتند باید از عراق، انسانیت و مقدسات عراق که مقدساتی برای کل مسلمانان است، حمایت و حفاظت کنند. میان کشورهای اسلامی نیز باید به‌صورت ویژه از جمهوری اسلامی ایران یاد کرد که علاوه بر دین مشترک، از نظر مذهبی نیز بیش‌ترین اشتراک را با ملت عراق داشتند و نمی‌توانستند نسبت به خطری که متوجه مراقد مطهر ائمه اطهار(ع) بود، بی‌تفاوت بمانند.

** مقر فرماندهی در منزل ابومهدی بود

حاج قاسم در روز 12 ژوئن، یعنی دو روز بعد از اشغال موصل، در بغداد مستقر بودند. ایشان و حاج ابومهدی المهندس در خانه ابومهدی، دفتر فرماندهی و برنامه‌ریزی را تشکیل دادند، در واقع اتاق فکر، هماهنگی، برنامه‌ریزی و فرماندهی در خانه شهید ابومهدی المهندس با حضور این دو بزرگوار تشکیل شد تا با هم‌اندیشی، در مورد نحوه مقابله با داعش برنامه‌ریزی و اقدام شود.

در اینجا حاج ابومهدی و همچنین حاج قاسم ـ که از فضای کلی عراق دور نبودند ـ شناخت خوبی از عراق، تاریخ و همچنین مجاهدین عراقی داشتند و در همین راستا از همه مجاهدین دعوت کردند با همفکری، همسویی و هم‌افزایی به مبارزه با داعش بپردازیم.

در همین راستا، حاج ابومهدی شخصاً فعال شد تا با رهبران و شخصیت‌های سرشناس مجاهد عراق ارتباط بگیرد و برای حضور فوری در خانه‌اش از آنان دعوت کند. او با بسیاری از افراد ـ بی‌واسطه ـ تلفنی صحبت کرد. من هم یکی از کسانی بودم که حاج ابومهدی تلفن زد و فوراً به خانه این فرمانده مجاهد رفتم.

در آن زمان، من در یکی از مناصب امنیتی وزارت کشور بودم؛ اما با این تماس، فوراً به خانه حاج ابومهدی رفتم. در آن‌جا دیدم که گروهی از رهبران سرشناس مقاومت گرد هم آمده‌اند و قرار است تعداد دیگری نیز اضافه شوند، در واقع در طلیعه شکل‌گیری جلسه‌ای بودیم که می‌توانست نقطه آغاز یا مبدأ دوره جدیدی از تاریخ جهاد در عراق باشد.

در آن جلسه، فرماندهان سرشناس گروه‌های جهادی حضور داشتند. گروه‌های جهادی که پیش از ظهور داعش نیز در قالب مقاومت در برابر اشغالگران آمریکایی یا پیش‌تر در دوران جهاد علیه رژیم سرکوبگر بعثی فعال بودند.

می‌توان گفت افراد حاضر در جلسه آن روز، مؤسسین گروه‌هایی هستند که امروزه آنان را به‌عنوان گروه‌های مقاومت می شناسیم، طبعاً معروف‌ترین افراد حاضر در آن جلسه نیز حاج قاسم و حاج ابومهدی بودند.

از دیگر حاضران در آن جلسه می‌توان به حاج هادی العامری، حاج ابوحسام [السهلانی] و... اشاره کرد. این جلسه را حاج ابومهدی کنار حاج قاسم اداره می‌کردند.

در ابتدای جلسه، در مورد زمینه‌های اجتماعی و امنیتی ظهور داعش صحبت شد، سپس واقعیت‌های آماری در مورد داعش مانند استعداد نفرات، توان بالقوه و بالفعل آن، میزان تسلیحات، نوع رویکرد قبائل و نیروهای محلی در مکان‌هایی که داعش حضور دارد، نقشه آنان برای پیشروی و... بیان گردید، در واقع هدف این صحبت‌ها، بیان خطر داعش و چگونگی ظهور و رشد آنان بود، این‌که؛ چگونه وارد موصل شدند؟ و چرا موصل به این سرعت سقوط کرد؟ و...؟

در ادامه این هشدار به‌صورت قاطع داده شد که حجم خطر داعش و سرعت پیشروی آن به‌قدری است که نباید هیچ‌گونه تأخیری صورت بگیرد. قبل از فوت وقت و از دست رفتن این فرصت طلایی باقیمانده، باید به‌سرعت وارد عمل شد و واکنش نشان داد تا داعش به بغداد نرسد.

در واقع موضوع جلسه نخست این بود که ابتدا حجم خطر داعش گوشزد شود و سپس در مورد ضرورت واکنش فوری و قاطع در برابر آن به جمع‌بندی رسیدیم. در مرحله بعدی، این ضرورت باید به‌شکل عملی تحقق می‌یافت و در نتیجه نیازمند برنامه‌ریزی و اقدام ضربتی و هماهنگ بود، همچنین در مورد استفاده از نیروهای موجود نزد گروه‌ها، در پادگان‌ها و همچنین نیروهایی که برای دفاع از حرم حضرت عقیله بنی‌هاشم (سلام الله علیها) در سوریه آماده شدند، رفتیم. در سازمان بدر هم حاج ابوحسام این مأموریت را عهده‌دار بودند.

** سامرا خط مقدم دفاع در برابر داعش بود

در آن زمان من کنار حاج ابوحسام مأمور شدیم تا این نیروها را فوراً به بغداد بازگردانیم و به‌سمت سامرا ببریم؛ زیرا سامرا خط مقدم دفاع از عراق در برابر داعش بود.

فراموش نکنیم در آن زمان، داعش تا تکریت پیشروی کرده و عملاً به سامرا رسیده بود، البته که می‌دانیم داعش به سامرا هم حمله کرد. در آن زمان، سامرا بعد از بغداد مهم‌ترین شهر برای ما محسوب می‌شد و نمی‌توانستیم حتی یک دقیقه برای دفاع از آن تأخیر کنیم.

سامرا از طرفی خط مقدم مواجهه با داعش و از طرف دیگر مدفن دو امام معصوم ما حضرت امام هادی (علیه السلام) و حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) بود.

تروریست‌های داعش از قبل اعلام کرده بودند که مرقدهای مطهر ائمه(ع) را مظاهر شرک می‌دانند و آن‌ها را منهدم خواهند کرد، ضمن این‌که بر قتل کلیه کسانی که با خلیفه‌شان بیعت نکرده باشد، تأکید داشتند، همچنین از نظر اعتقادی بر تکفیر بخش بزرگی از ملت عراق مانند شیعیان، مسیحیان، ایزدی‌ها و... تصریح و تأکید می‌کردند و خونشان را مباح می‌دانستند و حتی می‌گفتند تکلیف شرعی‌شان، قتل این بخش مهم از ملت عراق است.

در نتیجه، خواه ناخواه بخش مهمی از ملت عراق دشمنان آن‌ها محسوب می‌شدند و این گروه‌ها برای دفاع از خودشان نیازمند کمک ما بودند.

به این ترتیب، نخستین جلسه برای تشکیل ساختار جهادی مقابله با داعش شکل گرفت و حاج قاسم از بانیان اصلی تأسیس این نهاد بود.

در همان جلسه، برای اعزام نیرو به محور سامرا برنامه‌ریزی شد و حاج قاسم در این مسئله نقش پررنگی داشت. در ادامه با تغییر مسیر داعش و باز کردن نقشه راه جدیدی برای حرکت به‌سمت استان دیالی، ما نیز یک محور برای مقابله با داعش در دیالی تشکیل دادیم.

محور سوم عملیاتی ما بغداد بود که مأموریت اصلی آن حمایت و حفاظت از بغداد در برابر تک‌های دشمن از جهت‌های مختلف بود.

فرماندهان حاضر در آن جلسه، مسئله بهره‌برداری و هماهنگی با نیروهای نظامی موجود در عراق را مدنظر داشتند و در تمام این مراحل، هماهنگی و استفاده از ظرفیت نظامیان رسمی را مورد توجه قرار دادند.

** ساختار نظامی دولت عراق در برابر هجوم ناگهانی داعش فروپاشید

تردیدی نیست که ساختار نظامی رسمی دولت عراق در برابر هجوم ناگهانی داعش دچار فروپاشی شده بود که اوج آن را در جریان اشغال فوری موصل و عدم مقاومت محلی در برابر آن مشاهده کردیم؛ اما هنوز این ساختار نظامی در بغداد و محورهای دیگر وجود داشت و باید آن‌ها را تقویت و از ظرفیتشان برای دفاع از عراق و مقابله با تروریسم استفاده می‌کردیم.

به همین جهت، ما دست‌های خود را به‌سمت آن‌ها دراز کردیم تا دست در دست یکدیگر، یدی واحده تشکیل دهیم و به مقابله با داعش برویم.

** صدور فتوای جهاد توسط آیت‌الله سیستانی یکی از فرازهای جهاد بود

در همین موقعیت زمانی، یعنی دقیقاً یک روز بعد از جلسه نخست ما، در روز جمعه 13 ژوئن فتوای جهاد کفایی از ناحیه مرجعیت اعلی آیت‌الله سیستانی صادر گردید.

صدور فتوای جهاد کفایی و دعوت از جوانان عراقی برای دفاع از کشور و مواجهه با داعش، یکی از فرازهای مهم این جهاد بود که ملت عراق به آن افتخار می‌کند.

در پی صدور این فتوا، جوانان عراقی به دعوت مرجعیت لبیک گفته فوج فوج نیروهای داوطلب به پادگان‌ها و دفاتر ما هجوم آوردند تا در مبارزه علیه داعش مشارکت کنند.

ما ناگهان با وضعیت خاصی مواجه شدیم؛ به هرکدام از پایگاه‌ها و دفاتر ما در نقاط مختلف، صدها و هزاران جوان عراقی هجوم می‌آوردند که تنها درخواستشان، آموزش و تسلیح برای مقابله با داعش بود.

فراتر از آن، در برخی مناطق با هجوم ده‌ها و حتی صدها هزار جوان مواجه شدیم، به این ترتیب، در سطح ملی ناگهان میلیون‌ها جوان داوطلب را مشاهده می‌کردیم که خواستار پیوستن به صفوف مجاهدین بودند. معادلات از همین جا تغییر کرد.

ما از این‌جا به بعد شاهد تحولات زیادی در عصر جهاد علیه داعش هستیم که اگر تمایل داشته باشید، می‌توانیم در سؤالات بعدی به آن‌ها بپردازیم.

** دشمن مشترک باعث افزایش همگرایی و وحدت شد

* ما وقتی کشور عراق را مقایسه می‌کنیم با کشورهای دیگر، به‌واسطه تعدد گروه‌ها و جریاناتی که در عراق فعال هستند، می‌طلبد که وقتی یک نفر می‌خواهد با آنها مراوده کند، هم فرهنگ آنها را بشناسد هم سلایق و علایقشان را، این وجه شهید سلیمانی را چطور می‌دیدید و حاج قاسم چطور توانست با همه این طوایف و سلایق ارتباط برقرار کند و متقابلاً آنها چه رفتاری با ایشان داشتند؟

شما در همین صحبت‌های خودتان به نقش حاج قاسم در گرد هم آوردن فرماندهان گروه‌های مختلف اشاره کردید؛ می‌دانید که گروه‌های مختلف اعم از گروه‌های مسلح و سیاسی، دارای اختلافاتی هستند و حتماً ممکن است جلساتی هم پیش آمده باشد که سر موضوعی با هم به اختلاف بخورند؛ اینها را چطور حل می‌کرد؟

طبعاً اولین نکته‌ای که باید مورد توجه قرار گیرد، این است که همواره دشمن مشترک باعث افزایش همگرایی و وحدت می‌شود.

در عراق هم علی‌رغم تمام تفاوت‌ها و تنوعات مذهبی، نژادی، زبانی، سلایق و... همگی با یک دشمن مشترک به‌نام داعش مواجه بودیم؛ دشمنی که توان نظامی قابل‌توجهی داشت و خطر جدی برای موجودیت همه ما به‌شمار می‌رفت، همین موضوع ایجاب می‌کرد تعامل و همکاری و فراتر از آن وحدت و تشکیل ید واحده برای مقابله با داعش شکل بگیرد.

اما در مورد سلوک و روش حاج قاسم در فرماندهی و همچنین حاج ابومهدی کنار ایشان باید بگویم که این دو با یکدیگر به‌صورت مشترک فرماندهی این تشکیلات نوپا را به‌عهده داشتند، این دو نفر بودند که نیروهای داوطلب را آموزش، سازماندهی و میان ‌های مختلف تقسیم کردند و همچنین گروه‌های مقاومت را تجهیز، پشتیبانی و تقویت نمودند.

در گام بعدی نیز همین دو نفر بودند که گروه‌های مختلف را در محورهای مختلف به‌ترتیبی جای‌گذاری کردند تا در عملیات‌های مختلف بر داعش پیروز شویم.

این دو شهید، همچنین مقرهای فرماندهی را اداره می‌کردند، مثلاً من در فرماندهی محور سامرا مشغول بودم؛ حاج هادی العامری در فرماندهی محور دیالی حضور داشت و... مقرهای فرماندهی در کل عراق را این دو نفر یعنی حاج قاسم و حاج ابومهدی المهندس اداره می‌کردند.

** مقر فرماندهی حاج قاسم و ابومهدی در مرکز خطر یعنی بغداد بود

به‌عبارت دیگر، این دو بزرگوار، عملاً در جایگاه فرماندهی‌کل نیرو به ایفای نقش پرداختند. مقر اصلی خودشان نیز در بغداد قرار داشت که پیش تر توضیح دادیم تهدید اصلی متوجه آن بود.

حاج قاسم و حاج ابومهدی همواره کنار هم بودند، تقریباً در تمام مراحل جهاد علیه داعش، این دو بزرگوار را کنار هم می‌دیدیم. مقابل آنها فرماندهان محورهای مختلف می‌نشستند و برنامه‌ریزی صورت می‌گرفت، در این مرحله بود که هنگ و تیپ تشکیل می‌شد.

در ابتدا ما از اصطلاحات یگان‌های نظامی مانند هنگ و تیپ استفاده نمی‌کردیم، بلکه همان اسامی گروه‌ها مانند «عصائب» [اهل‌الحق]، «کتائب» [حزب‌الله]، [کتائب] «سیدالشهدا(ع)»، [سازمان] «بدر» و... به‌کار می‌رفت؛ اما در ادامه کل این گروه‌ها در قالب سازمان نظامی واحدی به‌نام حشد شعبی مجتمع گردیدند و از آن پس اصطلاحات رایج و استاندارد یگان‌های نظامی برای آن‌ها به‌کار می‌رفت.

به این ترتیب اصطلاحاتی مانند «تیپ بدر»، «تیپ کتائب [حزب‌الله]»، «تیپ عصائب [اهل‌الحق]»، «تیپ سیدالشهداء(ع)»، «هنگ [انصارالله] الاوفیاء»، «هنگ [سرایا] الخراسانی»، «هنگ کتائب امام علی(ع)» و... و همچنین «تیپ‌های عتبات» ـ که از همان ابتدا، آن‌ها به اسم «عتبات» جا افتاده بودند ـ شکل گرفت. مجموع این نیروها به‌صورت میدانی، یگان مبارزه با داعش را شکل می‌دادند؛ یعنی گروه‌های اصلی جهاد علیه داعش به‌شمار می‌رفتند.

هریک از این گروه‌ها، دارای فرماندهانی بودند. مجموعه این فرماندهان، در اتاق عملیات واحدی در بغداد حضور داشتند که توسط ابومهدی المهندس و حاج قاسم اداره می‌شد. برخی گروه‌ها دارای یک فرمانده یا نماینده در این جلسات بودند و برخی دیگر دارای چند فرمانده، مثلاً کتائب [حزب‌الله] از استعداد نیروی بیشتری برخوردار بود و بیش از یک لشکر را تشکیل می‌داد؛ تبعاً در اتاق فرماندهی نیز دارای نمایندگان بیشتری بود، عصائب هم به همین ترتیب. سازمان بدر که بزرگ‌ترین آن‌ها بود و بیشترین میزان رزمنده و مجاهد را در اختیار داشت.

قبل از هر عملیات، این اتاق فرماندهی عملیات تشکیل جلسه می‌داد، طبعاً متناسب با هر عملیات، یعنی متناسب با منطقه یا محوری که قرار بود عملیات در آن صورت بگیرد و نیروهایی که قرار بود در آن مشارکت کنند، یک اتاق عملیات ویژه نیز زیر نظر این اتاق فرماندهی تشکیل می‌گردید.

در ابتدا، ما مساحت گسترده‌تری داشتیم و در محورهای زیادی با داعش می‌جنگیدیم؛ اما در ادامه مناطق وسیعی آزاد شد و در چند محور محدود با تروریست‌ها مبارزه می‌کردیم، مثلاً در عملیات آزادسازی غرب موصل، قرار بود منطقه وسیعی را آزاد کنیم؛ اما کل آن عملیات ذیل یک محور تعریف می‌شد، طبعاً تمام واحدهای نظامی ما نیز در همین عملیات و در یک منطقه واحد به‌کار گرفته می‌شدند.

در اتاق فرماندهی ویژه هر عملیات، نقشه عملیات به‌صورت جمعی و مشارکتی طراحی می‌شد، این‌طور نبود که از ناحیه فرماندهی‌کل، دستورات صادر و یا نقشه‌ها ابلاغ شود.

روش و منش حاج قاسم و حاج ابومهدی این بود که در جلسات اتاق فرماندهی ویژه هر عملیات، مقید بودند حتماً سخنان و نظرات همه حاضران یا فرماندهان محورها و فرماندهان میدانی را بشنوند. آن‌ها ابتدا وضعیت دشمن و توزیع نیروهای آن، وضعیت سرزمینی، توزیع و جهت‌گیری غیرنظامیان در منطقه عملیاتی و... و به‌صورت خلاصه گزارش نهایی واحد اطلاعات عملیات (استخبارات) را تشریح می‌کردند و سپس در انتظار نظرات و پیشنهادات کلیه فرماندهان میدانی یا فرماندهان محورها می‌ماندند. بعد از مباحثه‌ای که میان فرماندهان شکل می‌گرفت، نهایتاً کار آن‌ها جمع‌بندی بود. در جمع‌بندی نیز دقت می‌کردند تا حتی‌الامکان اقناع و اجماع شکل بگیرد.

در واقع نقش ایشان در گام نخست، تشریع وضعیت فعلی بود. سپس، هدف عملیات به‌صورت مشخص تبیین می‌گردید. در گام سوم، خود فرماندهان میدانی بودند که در مورد چگونگی عملیات یا نقشه آن مباحثه می‌کردند. در گام نهایی، جمع‌بندی مباحثه فرماندهان توسط این دو شهید صورت می‌گرفت، مثلاً در عملیات آزادسازی منطقه «بیجی»، ابتدا وضعیت فعلی توسط حاج ابومهدی و حاج قاسم توضیح داده شد، سپس حاضران در جلسه، به ترتیب و نوبت پیشنهادات و نظرات خود را ارائه دادند. آخرین نفری که نوبتش شد، حاج ابومهدی بود و بعد از آن حاج قاسم صحبت‌های فرماندهان را جمع‌بندی کرد، به این ترتیب، هدف عملیات روشن و نقشه عملیات طراحی گردید.

نکته مهمی که باید تذکر داد این بود که کلیه جلسات، در فضای دوستانه و با همدلی و صمیمیت بسیار بالا برگزار می‌شد، چکیده این جلسات را باید «تفاهم» و «محبت» خواند.

حشد شعبی در چنین بستر و فضایی شکل گرفت. بعد از این جلسات و این عملیات‌ها بود که سازمان رزم یا سازمان نظامی حشد شعبی به‌شکل رسمی آن تأسیس شد، به این ترتیب می‌توان گفت حشد شعبی یک سازمان رزم منسجم با سلسله‌مراتب فرماندهی روشن است که مأموریت خود را دفاع از وطن، مقدسات، اسلام و هم‌چنین دفاع از مذهب می‌داند.

در این سازمان رزم، مذاهب مختلفی وجود دارند؛ برخی از برادران اهل‌سنت از همان روزهای نخست کنار ما بودند تا مناطق و سرزمینشان را [از چنگال تروریسم و داعش] آزاد کنیم، هم‌چنین باید برادران مسیحی را اضافه کرد، یعنی ما حتی محدود به مسلمانان و دفاع از اسلام هم نیستیم.

همچنین برادران ایزدی که از همان روزی که قرار شد به سمت آزادسازی مناطق ایزدی برویم، آن ها نیز داوطلبانه به ما پیوستند. حشد شعبی نیرویی است که در سرتاسر کشور عراق جنگیده است و تبعا در هر منطقه ای، اهالی آن جا در کنار ما بوده اند؛ در نتیجه همه قومیت های عراق مانند عرب، ترکمان، شبک و... در حشد شعبی حضور دارند. هرچند حضور کردها بسیار اندک است؛ زیرا آن ها سازمان رزم مخصوص به خود را داشتند.

خلاصه این که جلسات اتاق فرماندهی، ثمرات بسیاری داشت که باید میان آن‌ها بر «تفاهم» تأکید کرد. گاهی جلسات مباحثه باعث افزایش اختلاف می‌شود؛ اما این هنر مدیریت حاج ابومهدی و حاج قاسم بود که توانستند این جلسات را به‌نحوی هدایت کنند که باعث افزایش همگرایی و تفاهم شود.

بعد از پایان دوره جهاد یا بعد از آزادسازی سرتاسر خاک عراق بود که گاهی اختلافات میان گروه‌های مختلف بروز پیدا کرد، در واقع منشأ این اختلافات، سیاست بود.

در پایان این صحبت‌ها لازم می‌دانم این نکته را تذکر دهم که یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های حاج قاسم و حاج ابومهدی، «سعه صدر» بود، به این‌ها باید «آرامش»، «بلندنظری»، «نگرش عمیق»، «قدرت مدیریت بسیار بالا»، «توان استدلال و اقناع»، «تدبیر و هوشمندی بسیار بالا» و... را افزود که شما اگر از هرکدام از هم‌رزمان و نزدیکان این دو نفر بپرسید، قطعاً آن را تصدیق خواهند کرد، آن‌ها واجد چنین صفاتی بودند که در جلسات، نظرات و پیشنهادات مختلف را می‌شنیدند و نهایتاً می‌توانستند صحبت‌ها را به‌صورتی جمع‌بندی کنند که یک نقشه منسجم عملیاتی طراحی شود.

* رابطه حاج قاسم با سران گروه‌های مختلف سیاسی و نظامی چگونه بود و آنها چه نظری نسبت به ایشان داشتند؟

حاج قاسم سلیمانی از همان بدو شکل‌گیری و ایجاد سازمان حشد شعبی عراق، در تکوین و تأسیس این سازمان نقش داشته است و به‌شکل جزئی و دقیق، تاریخ ریشه‌ها و زمینه‌های آن را می‌شناسد، مثلاً در تبارشناسی حشد شعبی، به گروهی مانند سازمان بدر می‌رسیم که بیشترین نیروها را در داخل حشد شعبی داشت. در شکل‌گیری حشد شعبی، از تجربیات، نیروها و ساختار سازمانی بدر به‌شکلی گسترده استفاده شد.

حتی برخی گروه‌های دیگر نیز توسط فرماندهان سابق بدر رهبری می‌شوند؛ مانند «ابوفدک» که سابقاً بدری بود و امروز جانشین ریاست حشد و فرماندهی ستاد مشترک حشد شعبی را به‌عهده دارد و از فرماندهان ارشد «کتائب حزب‌الله» محسوب می‌شود.

حاج قاسم، این مجاهدین را از گذشته دور می‌شناخت. در دوره اشغال عراق توسط آمریکا نیز که گروه‌های مقاومت علیه آمریکا شکل گرفتند، حاج قاسم از نزدیک با این گروه‌ها در ارتباط بود و از آن‌ها حمایت و پشتیبانی می‌کرد و در نتیجه رهبران و فرماندهان رده‌های مختلف آن را از نزدیک می‌شناخت و با آنان در ارتباط بود.

او رابطه دوستانه قدیمی با آنها داشت و آنها هم او را می‌شناختند، پیش از رویارویی با داعش، آشنایی قبلی وجود داشت و این آشنایی منجر به حضور و همراهی دائمی در اتاق عملیات واحدی به‌عنوان فرماندهی عملیات و مقابله با داعش شد.

این حضور حالت همسویی و شناخت و تحکیم شناخت را به‌دنبال داشت و سبب شناخت بیشتر از یکدیگر شد، چرا که این معاشرت و همنشینی استمرار داشت. حاج قاسم، برادران را می‌شناخت و آنها نیز کاملاً او را می‌شناخت و این شناخت عمیق، نتیجه سالیان متمادی همکاری و تعامل نزدیک تا پیش از تأسیس حشد شعبی بود.

* آن دسته از سیاستمداران و نظامیان که حاج قاسم را نشناخته بودند، به حاج قاسم چگونه نگاه می‌کردند؟

حاج قاسم نسبت به دیگر مستشاران و تمام برادران مدافع و کسانی که مسئله عراق برایشان اهمیت داشت، متمایز بود. ویژگی مهم حاج قاسم این بود که در صف نخست کنار عراقی‌ها قرار داشت و حتی در برخی مواقع، عراقی‌ها پشت‌سر او بودند.

در حضور از عراقی‌ها سبقت می‌گرفت و همه سیاستمداران این مسائل را درباره حاج قاسم شنیده بودند و وقتی با او دیدار می‌کردند، گویی از قبل او را می‌شناختند.

** حاج قاسم محور وحدت همه گروه‌ها بود

از نظر شخصیتی، حاج قاسم فردی بسیار متواضع و متین، بسیار خوش‌رفتار و اخلاق‌مدار و دوستدار انسان‌ها بود، به‌طور کلی مردم را دوست داشت، علاوه بر آنکه به همه رزمندگان و حاضران در میدان نبرد ابراز محبت و دوستی می‌کرد.

و شخصیت باایمان و پرورش‌یافته با ویژگی‌های والای اخلاقی اسلامی بود، اخلاق او الگوگرفته از مکتب اهل‌بیت عصمت و طهارت(ع) بود و همواره به آنها اقتدا می‌کرد و ویژگی‌های معرفتی و اخلاقی والایی با الگو گرفتن از ائمه معصومین(ع) داشت.

او از راه و مکتب امام خمینی(ره) تبعیت می‌کرد و پرورش‌یافته مکتب امام خمینی(ره) بود و تحت رهبری ایشان مجاهدت و مبارزه کرد و همچنین رابطه مستقیمی با امام خامنه‌ای داشت.

حاج قاسم یک شخصیت معمولی نبود و هرکس با او دیدار می‌کرد، با رضایت قلب از او جدا می‌شد، هرکس با حاج قاسم دیدار می‌کرد، احساس می‌کرد که حاج قاسم با اخلاق‌مداری و تفضل به وی همه‌گونه از او حمایت می‌کند.

** مهمترین دغدغه حاج قاسم وحدت کلمه میان عراقی‌ها بود

حاج قاسم یک شخصیت کاریزماتیک داشت و همه از او راضی بودند و او محور وحدت همه گروه‌ها بود. خود گروه‌ها هنگامی که حاج قاسم می‌آمد و از آنها می‌خواست که متحد شوند و ایده‌ای ارائه می‌کرد، با او موافقت می‌کردند، حاج قاسم می‌توانست گروه‌ها را متحد کند و مهمترین دغدغه او، وحدت کلمه میان عراقی‌ها بود.

به‌طور کلی در محافل جهادی، حاج قاسم و حاج ابومهدی المهندس محور وحدت و انسجام بودند؛ سیاستمداران هم برای حل مشکلاتشان از آنها کمک می‌گرفتند،
مثلاً در انتخابات سال 2014 و تشکیل دولت که داعش حمله کرد، سیاستمداران به کمک حاج قاسم برای حل مشکلات و اختلافات نیاز پیدا کردند و عملاً هنگامی که حضور پیدا می‌کرد، وحدت و انسجام و مشورت و گفتگو و دستیابی به نتیجه واحد، محقق می‌شد.

**‌ ابومهدی به‌صراحت می‌گفت که "من سرباز حاج قاسم هستم"

* درباره روابط میان حاج قاسم و حاج ابومهدی المهندس بگویید، راز این رابطه چیست و تأثیرات آن بر روحیه رزمندگان مقاومت چگونه بود؟

البته تصور می‌کنم که من و امثال من، هرگز نخواهیم توانست این رابطه را به‌شکل مطلوب و صحیح و دقیق توصیف کنیم، زیرا این رابطه روحانی و الهی بود.

سطح نزدیکی حاج قاسم به خداوند تبارک و تعالی و سطح عبادت و بندگی وی و حاج ابومهدی را نمی‌توان توصیف کرد، هر دوی آنها انسان‌های باایمان و مخلصی بودند، رابطه آن دو نشئت‌گرفته از ایمان و اخلاص و سطح روحی آنها بود.

آنچه ما دیدیم، این‌که رابطه آنها متمایز و منحصر به فرد بود، رابطه مبتنی بر محبت و دوستی و تفاهم در بالاترین سطح بود، یعنی تفاهم و محبت و عشق به‌شکل کامل میان آنها برقرار بود.

ابومهدی کاملاً از حاج قاسم تبعیت و به‌صراحت اعلام می‌کرد که "من سرباز حاج قاسم هستم" و حاج قاسم هم ارزش و احترام والایی برای ابومهدی قائل می‌شد و از دیدگاه‌ها و ملاحظات ابومهدی استفاده می‌کرد.

روابط میان آنها فراتر از یک رابطه عادی بود، گویا یکی از آن دو در جست‌وجوی دیگری بود و یکی از آن دو، دیگری را تکمیل‌کننده خود می‌دید، گویی هر دو یک روح در دو بدن هستند، نهایتاً هم خداوند خواست تا روح آنها در یک لحظه به ملکوت پرواز کند.

چنین حادثه‌ای کم پیش می‌آید که دو فرد به‌طور دقیقاً همزمان از این جهان به جهان دیگر در یک لحظه عروج کنند و ما می‌دانیم که آنها زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی می‌خورند و از زندگی دنیا به زندگی آخرت بدون مرگ عروج کردند، مردم می‌میرند، ولی آنها نمردند، و لاتقل لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء و لکن لاتشعرون.

** بیجی با طرح حاج قاسم آزاد شد

* خب، برگردیم به عملیات‌های ضد داعش، سخت‌ترین عملیات شما علیه گروه تروریستی داعش کدام بود، به‌طوری که گمان می‌کردید پیروزی در این عملیات بعید است؟

در منطقه بِیجی. منطقه بیجی گلوگاه ارتباطی میان تمام استان‌های شمالی و جنوبی بود، یعنی جنوب و شمال و شرق و غرب بیجی دوراهی بود و داعشی‌ها بین مناطق تحت اشغال خود از طریق بیجی تردد می‌کردند.

آنها داخل خانه‌ها موضع گرفتند و استحکامات و مواضع قوی داخل شهر ایجاد کردند به‌طوری که امکان آزادسازی شهر جز از طریق جنگ شهری وجود نداشت، اما این‌که جبهه درهم شکسته شود و اوضاع مهار شود، این‌گونه نبود، جبهه‌هایی ایجاد شد، خطوط دیگری در داخل خیابان‌ها و منازل بود، بنابراین اگر می‌خواستی بیجی را آزاد کنی، باید با تمام داعشی‌هایی که در تمام خانه‌ها موضع گرفته بودند می‌جنگیدی، آن هم در خانه‌های یک شهر بزرگ.

جنگ در این شهر بیش از یک ماه طول کشید و شهدای زیادی تقدیم کردیم و حملات و عملیات زیادی ترتیب دادیم، حاج قاسم مشخصاً در این برهه زمانی مشغول عملیات در سوریه بود و در فواصل زمانی دوری به ما سر می‌زد.

حاج ابومهدی و دیگران طرح‌هایی را وضع و آماده می‌کردند. حملاتی را انجام دادیم و داعشی‌ها هم‌چنان از مواضع خود در بیجی دفاع می‌کردند، که در هیچ شهر دیگری این‌گونه دفاع نمی‌کردند، از طریق خودروهای بمب‌گذاری‌شده به نیروهای ما حمله می‌کردند.

در یکی از روزها با 20 خودروی بمب‌گذاری‌شده به‌صورت همزمان حمله کردند، نیروها هرقدر هم زیاد و قوی باشند، اگر 20 خودروی بمب‌گذاری‌شده همزمان حمله کنند، شرایط بسیار سختی حادث می‌شود. کار خیلی دشوار شده بود، تا اینکه حاج قاسم به بیجی آمد و طرح‌های قبلی را بررسی و طرحی را پایه‌ریزی کرد و بیجی به‌آسانی بر اساس این طرح آزاد شد.

طرح این بود که ما مستقیماً وارد بیجی نشویم، بلکه آن را دور بزنیم و در عمل بیجی را با امکانات و سلاح‌ها و استحکامات موجود در آن رها کرده آن را دور زدیم و تمام راه‌های امدادرسانی به داعشی‌ها را قطع کردیم و به‌طور کامل بر همه آنها مسلط شدیم و در نهایت آنها از تنها راه و منفذ باقی‌مانده عقب‌نشینی کردند و شهر به‌طور کامل آزاد شد.

* شیوه برخورد با انتحاری‌ها چگونه بود؟

داعش یک تشکل عقیدتی و جهانی است که داوطلبانی از مناطق مختلف جهان از اعراب و خارجی‌ها همچون روس‌ها، فرانسوی‌ها و انگلیسی‌ها و... به آن پیوستند. در این گروه مسلمانان افراطی عضو بودند. این جریان افراط‌گرای اسلامی در جهان پخش شده بود و توانست مردم را به خود جذب و آنها را متقاعد کند که کوتاه‌ترین راه برای رسیدن آنها به بهشت، پیوستن آنها به داعش و به‌طور مشخص عملیات انتحاری است.

آنها با انسان‌هایی که در برابرشان قرار می‌گرفتند به‌عنوان مرتدین و افراد خارج از دین که باید کشته شوند، رفتار می‌کردند، به همین خاطر به‌طور گسترده انتحاری‌ها را به‌خدمت گرفتند و در عین حال هدف اساسی آنها، سرنگونی دولت عراق و سیطره بر این کشور بود، به همین سبب بیشترین تعداد از نیروهایشان را به عراق گسیل داشتند و شمار زیادی از این افراد انتحاری را وارد نبرد برای تحقق هدف خود کردند، اما خدا را شکر با قدرت ایمان با آنها مقابله کردیم، مبارزه با آنها با شجاعت و قدرت ایمان صورت گرفت، ما عنصر ایمان و اخلاص و عشق به شهادت داشتیم، پیشرو بودن و اصرار و حضور و جانفشانی نیروهای ما عامل اول بود و عامل دوم، سلاح‌ بود.

البته حمایت تسلیحاتی هم از سوی جمهوری اسلامی ایران صورت گرفت، برای مثال، ما سلاح کورنت را دریافت کردیم که تأثیر زیادی در مقابله با خودروهای بمب‌گذاری‌شده پیش از رسیدن آنها به اهدافشان و پیش از رسیدن آنها به نیروهایمان داشت.

ایستادگی و شجاعت رزمندگان ما ناشی از ایمان و اخلاص بود، همچنین پوشش هوایی به نابودی قدرت داعش کمک کرد و پیروزی سریعی را برای نیروهای مجاهد و حشد شعبی محقق کرد.

حشد به‌ویژه در عملیات تهاجمی دوشادوش نیروهای مسلح با داعش جنگید، ما طرحی را وضع می‌کردیم که حشد شعبی و ارتش و پلیس فدرال و نیز نیروهای مبارزه با تروریسم و واکنش سریع و تمام نیروهای امنیتی دوشادوش یکدیگر در آن مشارکت می‌کردند، گویا همه یک نیروی واحد بودند، این‌گونه همکاری و اتحاد و انسجام وجود داشت، یک اتحاد واقعی محقق شد و این عامل بسیار تأثیرگذار و اساسی از عوامل پیروزی سریع بود.

* شما به‌عنوان فردی نزدیک به حاج قاسم سلیمانی، شخصیت و اخلاق حاج قاسم سلیمانی را چگونه دیدید؟

حاج قاسم سلیمانی یک شخصیت الگو و در نوع خود بی نظیر بود، ویژگی‌هایی در شخصیت وی وجود داشت که جمع همه این صفات در یک فرد دشوار بود و خیلی افراد کمی از مردم می‌توانند چنین ویژگی‌هایی داشته باشند.

هوشمندی، تدبیر، شایستگی و توانمندی بالای نظامی در کنار شجاعت، تواضع، خاکی بودن و ساده زیستی ازجمله ویژگی‌های شخصیتی او بود.

حاج قاسم شخصی بود که اگر انسان به او نگاه می‌کرد، گویا به شخصی نگاه می‌کرد که متعلق به این دنیا نیست، بلکه فرشته‌ای بر روی زمین در قالب انسان است، من تعبیر و بیانی را که درباره حضرت سکینه(س) بیان شده، به کار می‌برم که درباره او گفته شده که همواره در ذات الهی غرق بود.

وقتی به حاج قاسم نگاه می‌کردی، او را غرق در ذات الهی می‌دیدی. دائم الذکر و دائم الخشوع بود. عارف بالله و موحد واقعی و متوکل بر خدا بود. توحید او در بالاترین سطح و ایمانش در والاترین درجه و توکلش در عالی ترین سطح و رابطه او با خداوند قوی‌ترین بود.

اگر او نبود، ما در حالت‌هایی از سستی، یا خستگی یا ضعف قرار می‌گرفتیم، این حاج قاسم بود که این حالت‌ها را از ما دور می‌کرد و سبب می‌شد مصمم و با اراده باشیم و حرکت رو به جلو داشته باشیم.

** شبیه‌ترین فرد به حاج قاسم، ابومهدی بود

نزدیک‌ترین فرد و شبیه ترین فرد به او، حاج ابومهدی المهندس بود و ما در سایه وجود این فرمانده بزرگ با ویژگی‌های الهی و روحانی و با عزم و اراده و اخلاص و قدرت و تدبیر و شجاعت توانستیم به پیروزی برسیم.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy