زیتون: دو سال پس از کشته شدن قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس پاسداران انقلاب اسلامی، چهرهی رسانهای بازوی نظامی جمهوری اسلامی و نماینده علی خامنهای در اجرای طرح «احیای تمدن اسلامی»، نه تنها وعده «انتقام سخت» محقق نشد که مقامات جمهوری اسلامی دست از شعار دادن و خط و نشان کشیدن دنکیشوت وار بر نمیدارند تا خاطرهی «انتقام سخت» از یادها برود.
اسماعیل خطیب، وزیر اطلاعات، روز گذشته در گفتوگو با خبرگزاری صدا و سیما مدعی شد که چون «۹دی و ۱۳دی به هم نزدیکند»، نشان میدهد «سران اعتراضات سال ۸۸ با قاتلان شهید سلیمانی همدستند.»
اسماعیل خطیب، وزیر اطلاعات، گفته بود: «تقارن ۹ دی و شهادت حاج قاسم [سلیمانی] شاید گویای این باشد و این بصیرت را برای ما روشن کند و این هوشمندی را که سران فتنه همدستان قاتلین شهید سلیمانی هستند.»
وزارت ارتباطات هم در نامهای خطاب به فیسبوک و اینستاگرام به آنان امر کرد که به سانسور تصاویر سلیمانی خاتمه دهند.
همزمان با دومین سالگرد کشته شدن سلیمانی و ابومهدی مهندس گروهی از هوادارن حشدالشعبی و جمهوری اسلامی و خانوادههای این افراد در مسیر فرودگاه بغداد مراسم یادبود برگزار کردند.
اینها در حالی است که علی فدوی، جانشین فرمانده سپاه پاسداران، مدعی است که «روال پیگیری سپاه برای انتقام سخت ادامه دارد.»
سلیمانی که خود را «سرباز صفر ولایت» مینامید، تا پیش از حضور آشکار نظامی در عراق، معمولاً در انظار عمومی ظاهر نمیشد. ولی از زمان حضور او در عراق، دستگاه پروپاگانداری جمهوری اسلامی با انتشار تصاویر متعددش با نیروهای عراقی، شروع به شناساندن چهره او به عنوان «قهرمان ملی» و «آخرین سنگر در مقابل داعش» کرد.
سلیمانی به خاطر مشارکت در سرکوب مخالفان بشار اسد از سوی اتحادیه اروپا و به خاطر برنامه اتمی ایران از سوی سازمان ملل تحریم شده بود، همچنین دولت آمریکا هم از سال ۲۰۰۵ او را در لیست تروریستهای بینالمللی قرار داده بود.
سلیمانی در ۱۳ دی ۱۳۹۸، هنگام خروج از فرودگاه بینالمللی بغداد طی عملیات آذرخش کبود به دستور دونالد ترامپ، رییس جمهور وقت آمریکا، مورد حملهٔ موشک پهپاد نظامی ارتش ایالات متحده قرار گرفت و کشته شد.
مرگ قاسم سلیمانی اگر چه بر بلندپروازیهای منطقهای رهبر جمهوری اسلامی ضربهای سخت وارد کرد، اما ابزاری شد برای انتقامگیری از منتقدان داخلی و رجزخوانی بینالمللی.
چرا این خبر مهم است؟
پس از کشته شدن قاسم سلیمانی، مقامات جمهوری اسلامی به هواداران نظام و عزاداران فرمانده سپاه قدس وعده «انتقام سخت» دادند وعدهای که هرگز، حداقل در مورد قاتلان«حاج قاسم» محقق نشد.
در پی وعده «انتقام سخت»، این ۱۷۵ نفر مردم عادی بودند که در پی شلیک دو موشک از سامانهٔ موشکی تور پدافند هوایی سپاه پاسداران به هواپیمای مسافربری اکراینی کشته شدند و ۵۶ نفر دیگر هم در جریان تشیع سلیمانی در کرمان زیر دست و پا له شدند.
شلیک چند موشک به پایگاه الاسد در استان الانبار نمایشی بود که به نوشته ایندیپندت با هماهنگی خود آمریکا انجام شد و کمترین نشانهای از انتقام نه نرم و نه سخت نداشت. با این حال مقامات جمهوری اسلامی دست از استفاده رسانهای از مرگ قاسم سلیمانی برنمیدارند و حتی شده به بهانه همزمانی تقریبی با راهپیمای دولتی ۹ دی در سال ۸۸ با زمان ترور قاسم سلیمانی در عراق در سال ۹۸ سعی در مربوط نشان دادن اعتراضات مردم به نتایج انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ با کشته شدن قاسم سلیمانی و متهم کردن رهبران جنبش سبز دارند.
کمی عمیقتر؛ سپاه قدس پس از سلیمانی
با گذشت دو سال از کشته شدن قاسم سلیمانی، معادلات سیاسی در ایران و منطقه دستخوش تغییراتی شده که برخی از این تغییرات ناشی از حذف این چهره نزدیک به رهبر جمهوری اسلامی از هدایت نیروی قدس، شاخه برونمرزی سپاه پاسداران، است.
قاسم سلیمانی به دلیل روابط شخصی که با سران گروههای مسلح در کشورهای منطقه داشت توانسته بود تبدیل به مهرههای ارزشمند در مناسبات قدرت در کشورهای منطقه شود تا جایی که هوادارانش او را سلطان بی تاج و تخت ارضهای مدیترانه تا خلیج فارس میدانستند. مرگ او اما پایانی بود بر یکه تازی جمهوری اسلامی در منطقه و جانشین او اسماعیل قاآنی نتوانست برای جمهوری اسلامی جای خالی قاسم سلیمانی را پر کند.
آنچه قاسم سلیمانی در طول حیاتش برای جمهوری اسلامی ساخت، یکی پس از دیگری فرو میریزند؛ آخرین مورد انتخابات عراق بود. در انتخابات اخیر عراق هیچ یک از جناحهای مورد حمایت جمهوری اسلامی از صندوقهای رای پیروز بیرون نیامدند.
از سوی دیگر در آن ترور ابومهدی مهندس، دوست قاسم سلیمانی و جانشین فرمانده حشد الشعبی، نیز کشته شد.
مشکل دیگر جمهوری اسلامی و نیروی قدس در عراق این است که همانطور که قاآنی نتوانسته فرماندهی در حد و اندازه قاسم سلیمانی برای نیروی قدس باشد، حشد الشعبی عراق نیز بعد از کشته شدن ابومهدی مهندس نتوانسته فرماندهی در حد و اندازه او پیدا کند.
این نه فقط به مشکلی برای حشد الشعبی، بلکه به مشکلی برای ادامه نفوذ ایران و نیروی قدس در عراق تبدیل شده است. با وجود آنکه طبق قانون اساسی عراق نخستوزیر، به عنوان فرمانده کل قوا، فرمانده عالی حشد الشعبی است و پس از او فالح الفیاض مشاور امنیت ملی، رئیس هیئت عالی حشد الشعبی است، ولی کمتر کسی در عراق تردید داشت که فرمانده واقعی حشدالشعبی ابومهدی مهندس بود که سمت رسمیاش نایب رئیسی حشدالشعبی بود.
در بُعد نظامی نیز مرگ قاسم سلیمانی سرآغازی بود برای حملههای پی در پی اسرائیل به مواضع جمهوری اسلامی در کشورهای منطقه از جمله لبنان و سوریه؛ حملههایی که اغلب به رغم تلفات بالا برای ایران، بیپاسخ باقی میمانند.
بلافاصله پس از کشته شدن قاسم سلیمانی آیتالله خامنهای به عنوان فرمانده کل قوا در جمهوری اسلامی، اسماعیل قاآنی را به عنوان فرمانده جدید نیروی قدس معرفی کرد.
این سرعت در انتصاب نشانه استمرار حمایت رهبر از نیروی قدس است. بقیه فرماندهان سپاه حمایت خود را از انتصاب قاآنی اعلام کردند و حتی وزارت خارجه نیز اعلام همکاری کرد، ولی واقعیت این است که فارغ از چالشهایی که در عراق و خاورمیانه رویاروی قاآنی و نیروی قدس وجود دارد، حتی در داخل ایران نیز او در تنظیم رابطهاش با رهبر، بقیه فرماندهان سپاه و دولت و وزارت خارجه در موقعیت قاسم سلیمانی نیست.
رابطه شخصی و اعتماد ویژه رهبر به سلیمانی هنوز در مورد قاآنی دیده نمیشود و این موضوع باعث به محاق رفتن سپاه قدسی شد که در دوران حیات قاسم سلیمانی دولت رسمی ایران را به زیر سایه خود کشیده بود.
حال از نام سپاه قدس تنها رجز خوانیهای مقامات میانی نظام برای رهبران در حصر جنبش سبز باقی مانده است و البته گاهی شاخ و شانه کشیدن برای آمریکا. همچون ابراهیم رئیسی، رییس جمهوری، که روز گذشته و در مراسم دومین سالروز کشته شدن «حاج قاسم سلیمانی» گفت: «اگر سازوکار محاکمه عادلانه ترامپ فراهم شد که هیچ، وگرنه دولت مردان آمریکایی بدانند که دست انتقام از آستین امت بیرون خواهد آمد.»