Sunday, Jan 16, 2022

صفحه نخست » فرهنگ دینی فرهنگی صرف "استخبار"ی است، بریده (دهم) گفتارهایی در فهم تفکر و مفاهیم ساخته شده آرامش دوستدار، نیکروز اعظمی

Nikrooz_Azami_3.jpgهر آن مکان و زمان، مردمی تابع مرجع یا ملجأ یا هر نیروی قدسی دیگر باشند در آن مکان و زمان قطعاً مردم، اراده و تصمیم گیری بر سرنوشت خویش را از کف داده اند. شواهد و رویدادهای گوناگونِ فرهنگ اسلامی یا پیش از اسلامی شدن ما یا نیروی متنفذ قدسیت در سرزمین های دیگر، بر این امر صحه می نهند. وقتی اداره جامعه تحت کنترل و پوشش مناسباتی قرار گیرد که آن مناسبات بالحاظ شکل و محتوا قدسی یا دینی باشد(هیچ دینی بدون تمایز بین قدسیت و دنیوی وجود ندارد)، بتبع هیچ جای شبهه باقی نمی ماند که اکثریت جامعه خدمتکار ارزشهای دینی یا قدسی اند و نه بالعکس. موضوع یا پرسش با اهمیت که در اینجا مطرح می شود اینست که آیا ارزشهای آفریده انسان باید در خدمت انسان باشد یا انسان در خدمت ارزشهای آفریده خود؟ بعنوان مثال اگر بپذیریم علوم بر حسب ضرورت نیازمندی های انسان بوده که کشف و کسب شد پس بنابراین این علوم است که باید در خدمت انسان قرار گیرد و نه انسان در خدمت علوم. دستاوردهای علوم در رشته ها و بخش های گوناگون، دستاوردهای بشری اند و بایست در خدمت بشر و بهبود وضع زندگی اش قرار گیرند و امکان پیشروی بسوی ترقی و تعالی را مهیا سازند. در مناسبات دینی و قدسی وقتی رفتار خلایق تحت کنترل روحانیون باشد و آن اولی نسبت به این دومی حرف شنوایی داشته باشد معنایش این است که کل قدرت در دست روحانیون است و هر آئینه می تواند نظام سیاسی را به پشتوانه همان خلایق، غصب کند. شورش شیعی در سال ۵۷ و پیروزی آن در ۲۲بهمن نمونه روشن آن است.

در چنین مناسبات و رابطه ای طبیعی است که پرسشگری موضوعیت نداشته باشد. فرهنگ ناپرسشگر و فقدان حضور پرسش در آن، به عوض، خبررسانی و کسب خبر که همان مناسبات "استخبار"ی میان نیروی قدسی و عوام است در آن برجسته می شود. و همه چیز در طی مراحل به همین نوع مناسبات بسته است.مرجع یا نیروی قدسی که تمام اخبار را منحصراً در اختیار دارد و آنها را به عوام ابلاغ می کند و عوام نیز هیچ انتخابی ندارد جز قبول آنچه از ساحت آن مرجع بیرون می آید. در فرهنگ دینی و اسلامی «استخبار» جانشین پرسیدن می شود. آرامش دوستدار «پرسش» را در درخشش های تیره اینگونه توضیح می کند: «پرسیدن در واقع رفتار یا واکنش درونی و طبیعی است در برابر پدیده ای ناروشن که آدمی را به جستن پاسخی روشن کننده بر می انگیزد». با توضیحات و فهم ما از نظریه "استخبار" آرامش دوستدار و نیز توضیح وی در خصوص "پرسش" این مسئله روشن می شود که این دو، از دو نحوه متضاد اعتقاد یافتن و فکر کردن منشأ می گیرند. روال استخبار، در خبردهی و خبرگیری میان خواص(مرجع قدسی) و عوام صورت می گیرد اما روال فکر کردن یک امر فردی است. بعبارت دیگر در اولی قید و بند است و در دومی، آزادی. در «پرسیدن» اگر پرسش ناظر بر امری باشد که می خواهد بداند چرا اینگونه هست که هست، در «استخبار» آنچه هست معین و پاسخش از قبل داده شده و فقط خبر است که ابلاغ می شود و باید طبق آن عمل شود. بعبارت دیگر «پرسش» در رابطه «استخبار»ی به میزان تعیین شده یعنی همان رابطه خبردهنده و خبرگیرنده مجاز می باشد.

پرسشگر، صاحب «منِ »خویش است. ناپرسشگر، بی «من» و وابسته به مرجع تقلید است. «من» در مقام فاعل هر دو حس درونی و عقل برونی را دارا هست. این دو یعنی چه؟ حس درون یا همان خودآگاهی یا خودشناسی به دو طریق می تواند بصورت کنشی آشکار شود؛ یکی شهودی عرفانی ست که در وصال یار در آسمان، خود را بیگانه از هستی مادی می کند و دیگری عقلی/ آگاهی ست. در اولی به دلیل یگانه شدن با یار یا همان واحد، فرد در فردیت خویش وجود برونی ندارد مانند حافظ که بنا به اعتراف خود مجذوب «استاد ازل» است و هر چه «استاد» بگوید وی نیز به تکرار همان را می گوید و در دومی، فرد در منِ مستقل خویش برونی و حتا می تواند در جهان مادی الگو شود مانند خیام یا صادق هدایت یا فروغ؛ خیام با حضورش در جهان مادی، این جهان را بیهوده و گذرا می داند، صادق هدایت زندگی آدمی را فرصت کوتاه و بدون تکرار می دانست و فروغ در منِ خویش که هیچکس «غیر من»را در آن راهی نیست الگوی «من» می شود. بنابراین ناپرسشگر، «نامن» و گوش بفرمان مرجع است تا از آنجا صرفاً خبر کسب کند. بنابراین پدیده «استخبار» و ناپرسایی فرهنگی در تضاد عمیق با «فردیت» و «من» است. دوهزار و پانصد سال در زیستگاه فرهنگمان، هیچگاه در نقش «من» و «فردیت» ظاهر نشدیم.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy