هادی خرسندی - ایندیپندنت فارسی
خوابهای طلایی در اتوبوس
اگر خور و پف بقیه مسافران بگذارد، یک قسط از خواب را برنده شده
بی خانماناند. شبها از سرما در اتوبوسهای شهری میخوابند. بعد از ۴۵ دقیقه در آخر خط بیدارشان میکنند و از اتوبوس بیرونشان میاندازند. اگر هنوز پولی داشته باشند باقی خواب قسطی را در اتوبوس بعدی ادامه میدهند.
خواب در اتوبوس
در اتوبوس خواب میبیند:
صاحب ثروت زیاد شده
بعد یک عمر ضعف و غمگینی
چه توانگر شده، چه شاد شده
***
دراتوبوس خواب میبیند:
دغدغه رفته، زندگی آرام
شغل روز و شب اش بهم وصل است
شده داماد حجت الاسلام
***
زلزله، سیل، آمده بدجور
کرده از مردمان کمک درخواست
هرچه وجه کمک شده واریز
رفته توی حساب او یکراست
***
خدمتش آمده ریاست بانک
پول در جیب او قلمبه شده
داده اندش چهار بادیگارد
همنشین امام جمعه شده
***
گشته در شرکتی مدیرعامل
خانهاش، کاخ در لواسان است
بعد یک عمر زجر، فهمیده
راه آقا شدن چه آسان است
***
در اتوبوس خواب میبیند:
متکا و لحافش از پر قو
داده آن را سفارش ِ آنلاین
به فرانسه رئیس دفتر او
***
زندگی: لوکس، لاکچِری، زیبا
همه جا قالی است جای پلاس
خورده یک شام سیری و حالا
آخر شب نشسته توی تراس
***
در اتوبوس خواب میبیند
روی پشتی لمیده در مهتاب
«آخرشه. پیاده شو. نفله!»
مشتی از پشت!... میپرد از خواب!
***
فیسبوک همگانی هادی خرسندی (با یک کلیک)