غارت و تخریب خوزستان، غارت و تخریب ایران-۲
وقتی رژیمی غاصب و جنایتکار بر کشور حاکم شد، کشور در معرض تخریب وغارت قرار خواهد گرفت و حاکم و یا رهبر هم برای حفظ رهبری خود، توان جلوگیری از هیچ جنایتی را اگر هم بخواهد، نخواهد داشت. و این است که به عیان دیده میشود که در ایران همه چیز آن در معرض تخریب، فروش و حراج شدن گذاشته شده است. این چهل سال که این رژیم حق حاکمیت را از ملت ایران سلب کرده و به غارت برده، چیزی نیست که به یغما برده نشده و یا تخریب نشده باشد. از آب بگیر تا کوه و جنگل وخشکاندن تالابها و حور العظیم به علت استخراج نفت در زمین خشک و کم خرج وحتی به خاک آن هم رحم نمیشود و بنا به اطلاعات موجود، بخشهایی از خاک کشور به شیخ نشینهای حوزه خلیج فارس فروخته شده است و این غارت خاک کشور شاید در جهان اولین نمونه باشد. و موافق اطلاعات موجود، وقتی کشور خود از نداشتن آب مناسب رنج میبرد، از طریق لوله و کانال مخفی آب را به کویت و بصره و... داده میشود. چنین غارتگری که جمهوری ولایت مطلقه در ایران به آن زده است، در تاریخ کمتر سراغ میتوان گرفت. بحرانی که در خوزستان و اصفهان خودش را نشان داد، یعنی بحران کم آبی، غارتی است که از آبهای حوزه خوزستان و اصفهان که صدها و بلکه هزاران سال است جریان داشته به عمل آمده است. در سرچشمههای رودخانههای کارون، کرخه و دز یعنی آبی که از این رودخانه وارد جلگه خوزستان میشد و همه خوزستان و هورهای آن را سیراب میکرد در سر راهش حدود ۱۰-۸ سد زده شد و آب این سدها، دیگر وارد خوزستان نمیشود بلکه از طریق تونلهای زیر زمینی وارد رفسنجان، یزد، اردکان، کرمان و قم شد. و موجب شده که بعضی از شهرها و روستاهای خوزستان دچار کم آبی و یا خشک بشود و به کوچ بخشی از مردم خوزستان بیانجامد. این کار غیر علمی و غلط را آقای هاشمی رفسنجانی شروع کرد و در دولتهای بعدی هم ادامه پیدا کرد و همچنان ادامه دارد. آب از تونلهای زیر زمینی وارد رفسنجان، یزد، اردکان، کرمان و قم شد. اگر این آب رسانی تنها دلیل شرب داشت، باز تا حدی قابل پذیرش بود و میشد از آن چشم پوشی کرد. اما به این کار قناعت نشد و برای غارت هر چه بیشتر، بیش از دهها و یا صدها کارخانه بزرگ تولید فولاد در یزد و اردکان و بعد رفسنجان و در سایر شهرهای آن منطقه زده شده که تمامی اینها به آب نیاز دارد. بنا بر اطلاعات فنی متخصصین و آمارها در قبل از انقلاب یک میلیون تن فولاد در اصفهان تولید میشد. که در طول جنگ تولید فولاد به نیم میلیون تن رسید (یعنی سال ۵۹ تا ۶۷). وقتی حالا نگاه میکنیم که در تمامی زمینهها ما عقب گرد داشتهایم ولی فولاد ۱۱ در صد هم رشد داشته و تولید فولاد به ۳۰ میلیون و خوردهای تن تبدیل شده است. یعنی اینکه ما یک میلیون تن قبل از انقلاب سال ۵۶ را به ۳۰ میلیون تن فولاد یعنی ۳۰ برابر رساندهایم که بخش عمده آن هم صادر شده و ارز آن هرگز برنگشته است.
مشاهده میکنید برای غارت کردن امکانات کشور چه بلائی بر سر کشور آورده و آب را از استانی به عظمت خوزستان قطع کردند که در جاهای دیگر فولاد تولید کنند. بنا بر تجربه و محاسبه متخصصین، هر یک تن فولادی که در کارخانههای نسبتاً نو تولید شود، ۲۸ تا ۳۰ تن آب نیاز دارد یعنی اینکه یک کیلو آهن ۳۰ کیلو آب لازم دارد. از این مقدار حدود سه در صد آن قابل بازگشت است و مابقی ۹۷ در صد آن پس آب صنعتی میشود که اصلاً قابل مصرف نیست و زمین را هم آلوده میکند. دو سه در صد هم بخار میشود. و این خود تفاوت اساسی دارد با کشاورزی و دامداری که آلودگی هم ندارد. ۹۶ در صد آب فولاد زیان آور است و زمین را هم تخریب میکند. و این عمل است که باعث شد آب وارد استان خوزستان و رودخانهها نشود و اغلب رودخانهها خشک شدهاند. کارشناس مطلعی سال قبل توضیح میداد و میگفت: آب را از استانی به عظمت خوزستان قطع کردند که در جاهای دیگر فولاد تولید کنند. و حتی کشور را وادار به شورش و بعد کشتار مردم بی گناه کرد و موجب خونریزی شد برای اینکه فولاد تولید کنند تنی ۷۰۰ دلار که بخش اعظم آن پول هم برنمی گردد. این عمل باعث شد که کشاورزی به کنار آب شرب و مصرفی مردم هم دچار مشکل شد. مشاهده کنید که چه بلائی بر سر کشور آوردهاند. نظر به اینکه کارخانجات فولاد سرآمد صنایع کثیف است کشورهای غربی و صنعتی از دهه هشتاد به بعد شروع کردهاند که این صنعت را از منطقه خود دور و به خارج و کشورهای دیگر منتقل کنند. در چنین زمانی آقای رفسنجانی کشور را تبدیل به صنعت کثیف برای کشورهای دیگر کرده است. معمولاً در جهان تولید فولاد را در کنار دریاها میزنند. و باید دستگاهی هم داشته باشند که میزان نمک و املاح آبی را که برای چرخاندن توربین هم و کورهها به کار میرود کم کند تا به اینها کمتر آسیب بزند. مثلاً در ایران کارخانجات فولاد باید در جائی نظیر کنارههای خلیج فارس و با دستگاه کم کن نمک و املاح آن باشد. ولی چون این عمل مخارج بیشتر برای تولید فولاد بر میدارد و از درآمد و سود کاسته میشود، در ایران آن را از آب به یغما بردن خوزستان و اصفهان تأمین میکنند. برای چی؟ برای چپاول هر چه بیشتر.
روی این اصلِ ویرانی و غارتگری است که خوزستان به آن عظمت تخریب میشود و از حق آبی که هزاران سال بوده است که در این خطه جریان داشته محروم میگردد و تازه وقتی هم حق خود را مطالبه میکند و از حق خود دفاع کند، با داغ و درفش و زندان و از هستی ساقط شده روبرو میگردد. همچنانکه خوزستان را به نابودی کشاندهاند، با قطع آب از زاینده رود به جاهای دیگر اصفهان را هم به سمت نابودی سوق دادهاند و همچنین است در مورد خشکاندن زاینده رود.
زاینده رود که بزرگ ترین و پرآب ترین رودخانه فلات مرکزی ایران است که از کوههای زاگرس مرکزی به ویژه زردکوه در استان چهارمحال و بختیاری سرچشمه گرفته و در دشت مرکزی ایران به سمت شرق پیش میرود تا در نهایت به جلگه تالاب گاوخونی میریزد. این رودخانه در کتب تاریخ و جغرافیا به نامهای زایندهرود، زندهرود، زندرود، زرینرود، زرینهرود، و... آمده است، زیرا گفته شده که آب آن در طول مسیر زایش کرده و تزاید مییابد. و به همین مناسبت زاینده رود نامیده شده است. این رودخانه یکی از رودخانههای قدیمی ایران است که قدمت آن به دوره ساسانیان برمیگردد. و حتی بعضی از پلهائی که بر روی این رودخانه ساخته شده نظیر پل شهرستان و پل جی بنا به گزارش تاریخ در دوران دیلمیان و سلجوقیان مرمت و بازسازی شده است.
پل خواجوی و سی و سه پل که مهمترین پلهای زاینده رود و از شاهکاریهای دوره صفوی است و پل خواجو یکی از زیباترین پلهای جهان هم به شمار میرود. بدون آب در معرض خطر قرار دارد. اصولاً زندگی و حیات اصفهان به حیات زاینده رود گره خورده و به آن بستگی تام دارد و مرگ زاینده رود یعنی مرگ یک تمدن و نه تنها دوام پلهای تاریخی زاینده رود نظیر سی و سه پل، پل خواجو و سایر پلهای تاریخی دیگر، بلکه به دلیل فرسایش زمین که در اثر قطع آب زاینده رود حاصل میشود، سایر بناهای تاریخی شهر اصفهان نیز در معرض خطر قرار دارد. خود اصفهان و حومه به زمین کویری تبدیل شده و در معرض نابودی است.
این رودخانه آب شیرین و دایمی حوزه مرکزی ایران برای بهره برداری مناسب و درست از قدیم الایام دارای نظم و نسق بوده و بویژه حق آبهای که به حق آبه شیخ بهائی مشهور است، وی در حدود بیش از سیصد سال پیش در طوماری و یا تقسیم نامه آب، آب رودخانه را تقسیم کرده و سهم هر قسمت را که از حدود ۷۰ کیلومتری غرب اصفهان تا ۱۲۰ کیلومتری شرق این شهر ادامه داشته معین کرده است.
در طول چندین سال گذشته که کشاورزان اصفهان جهت حق آبه خود دست به اعتراض مسالمت آمیز زدند و هر دفعه با لطایف الحیل به آنها وعده وعیدهای مختلف داده میشد ولی به هیچکدام عمل نشد. تا سر انجام در اعتراض گستردهای که توسط کشاورزان و حمایت سایر اقشار مردم اصفهان در مسیر خشک زاینده رود، به عمل آمد، سرانجام با کور کردن عدهای با تیراندازی ساچمهای و آتش زدن چادرهای آنان در زاینده رود و دستگیری تعدادی، موقتاً این صدای حق خواهی آنان را خاموش کردند.
یکی ازعلل خشک شدن زاینده رود و قطع حق آبه کشاورزان اصفهان و اطراف آن، انتقال صنایع در این استان است. ذوب آهن اصفهان، پالایشگاه نفت اصفهان، پتروشیمی اصفهان، صنایع شیمیایی، فولاد مبارکه اصفهان، شرکت نفت سپاهان و صنایع متعدد آب بر دیگری مانند نیروگاهها به استان اصفهان است.
عملی که در استان اصفهان و خوزستان شده، هیچ توجیه علمی جز عاری بودن از تخصص لازم وغارت و تخریب در پی نداشته و ندارد، و این اعمال غارتگرانه اکو سیستم این مناطق را هم بر هم زده و دام و کشاورزی راهم از بین برده است. پس راه حل چیست؟
راه حل فوری و نجات این دو منطقه از وضعیتی که درآن گرفتار شده این است فعلاً به جز آب شرب، آبی که به طرق مختلف به رفسنجان، یزد، اردکان، و... برده میشود، سایر آبها به دهها و یا صدها کارخانه بزرگ تولید فولاد در یزد و اردکان و رفسنجان و در سایر شهرهای آن منطقه داده شده باید قطع شود. و همچنین آبی که گفته میشود ازطریق لوله و کانال مخفی به کویت و بصره و... داده شده قطع گردد. و اگر هم بنا است که چنان صنایع آب بر و کثیفی دائر باشد، آن را به کنارههای کنارههای خلیج فارس منتقل کرد و خوزستان و اصفهان و بویژه منطقه زرخیز خوزستان را از خطر نابودی نجات داد. اما تا این رژیم و سیستم برجاست، نه تنها این دو منطقه از خطر نابودی نجات نخواهند یافت، بلکه سایر مناطق هم همین وضعیت را خواهند داشت. اما با این رژیم و این نوع از غارتگری و چپاول هیچ مشکلی از مشکلات کشور قابل حل نیست.
اگر لیست غارتگریها و دزدیهای این رژیم احصا شود سر بفلک میزند در اینجا فقط برای این که این چپاول و غارت آشکار تر شود دو مثال که شماها هم شاید از آن مطلع هستید را یادآوری میکنم. بنا به گفته آقای حیاتی مجری تلویزیون، آقای محمود بهمنی رئیس سابق بانک مرکزی گفت: «موجودی ارزی آقا زادهها بیشتر از ذخایر ارزی خارج از کشور است. رئیس اسبق بانک مرکزی ایران گفت: موجودی ارزی آقا زادهها ۱۴۸ میلیارد دلار و بیش از ذخائر ارزی ایران در خارج از کشور است»
دیگر اینکه در جریان برنامه تلویزیونی نامزدهای ریاست جمهوری در سال ۱۴۰۰، آقای عبد الناصر همتی رئیس بانک مرکزی که خود یکی از نامزدها بود، گفت: «۱۱ نفر، ۱۵ سال پیش به اندازه ۹۰ هزار میلیارد وام گرفتند؛ من لیست ۱۱ نفر را همین الان به آقای رئیسی میدهم. آقای رئیسی اگر خواستند همین الان این اسامی را اعلام کنند.» آقا همتی رئیس بانک مرکزی افزود که «من این فهرست را پیشتر هم به قوه قضاییه دادهام. و وی اسامی بدهکاران بزرگ بانکی را که بر روی کاغذ نوشته شده بود روی میز ابراهیم رئیسی گذاشت.» در آن زمان نه آقای رئیسی جرأت کرد اسامی را اعلان کند و نه آقای همتی. بعد هم قوه قضائیه که کارش سمبل سازی است، ان را سمبل کرد. وقتی در سال ۱۳۹۰ زمزمه «اختلاس سه هزار میلیارد تومانی» شنیده شد و بعد هم رسانهای شد، آقای خامنهای در سخنرانی دوشنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۰، گفت: ادامه هیاهو و جنجال» بر سر این پرونده «به صلاح نیست و همه باید مراقب باشند.» وی افزود که «رسانهها بیش از این نباید به جنجال و هیاهو درباره این ماجرا ادامه دهند، بلکه باید به مسئولان اجازه دهند تا عاقلانه، مدبرانه، قوی و با دقت قضایا را پیگیری و بررسی کنند.» و رسانهها «نباید این قضیه را کش دهند». غارت در این سیستم تنها در امکانات مادی و منابع کشور نیست بلکه در تمامی زمینهها است حتی نوامیس و جان و عزت و شرف مردم هم امان نخواهد داشت. وقتی تجاوز جنسی و لواط سعید طوسی با بچهها از پرده بیرون افتاد (۶۷) و کار و مسئله در دادگستری و قوه قضائیه به جریان افتاد، و نزدیک بود قرار محکومیت آقای طوسی صادر شود، با اعمال نفوذ دفتر خامنهای و اینکه خامنهای فرمان داده: حمایت از سعید طوسی، حجت شرعی است! حکم تبرئه طوسی با رای دو مستشار صادر و او بی گناه تشخیص داده شد. محمود صادقی نماینده تهران در مجلس روز جمعه ششم بهمن ماه ۱۳۹۶ از تبرئه و "اعمال نفوذ بیت رهبری" در پرونده سعید طوسی خبر داد. (۶۸) نمونهای که در مورد سعید طوسی قاری قرآن محبوب آقای خامنه اتفاق افتاد تنها نمونه نیست، چقدر چنین جنایتی به دست، جانیان این رژیم اتفاق افتاده و از آفتابی شدن آن بعناوین مختلف جلوگیری شده است. با این رژیم جمهوری ولایت مطلقه غارتگر، منابع مادی و معنوی ملت ایران به یغما رفته و میرود. فسادی که به لحاظ تن فروشی به خاطر امرار معاش که علمای قدرت به دست تحت عنوان شرعی صیغه و با تبلیغ به راه انداختهاند و چه تن فروشی سفید و آزاد کشور را فرا گرفته برای هر ایرانی وطن دوست غم انگیز وغیر قابل توصیف است.
چپاول و غارتگری در بطن و ذات این رژیم نهفته است و قوه قضائیه در جمهوری ولایت مطلقه غارتگر، قوه پوشاندن جنایات، تخریبها وغارتگریها است و نه قوه و دستگاهی که دغدغهاش اجرای عدالت و رسیدن حق به حقدار باشد. این نکته در طول بیش از این چهل سال باید برای جامعه و مردم اظهر من الشمس شده باشد. اعمال و کردار وعملکرد آقای خمینی و خامنهای و نه بخشی ازگفتار آن دو مصداق بارز این دو آیه قرآن است که میفرماید: «و چون[این ریاکاران قدرت پرست] به ولایت و امارتی دست یابد بکوشد که در زمین فساد انگیزد و کشتزار و نسل را تباه کند. و هنگامى که به او گفته شود: «از خدا بترس»! نخوت [لجاجت و تعصب]، او را به گناه مى کشاند. آتش دوزخ بسنده اوست و چه بد جایگاهی است!» (۶۹)
همچنانکه بارها گفته شده و تجربه بیش از چهل سال هم در جلو چشم ما قرار دارد، در کشوری وقتی حق حاکمیت مردم به غارت برده شد، غارت سایر امکانات کشور را در پی خواهد داشت. و آقای خمینی و حلقه اسرارش، انقلاب ملت ایران را که برای آزادی، استقلال، حقوق و عدالت خویش بپا خاسته بودند را با طرفندهای مخصوص به خود، آن را غارت و تبدیل به حکومت مطلقه ولایت فقیه کرد، و آن پایهای برای غارت و تخریب کشور و منطقه شد. وقتی حکومت غارتگری بر کشور حاکم گشت. آن کشور از دو جهت به غارت برده میشود: یکی خود حاکمان نادان غارتگرند که کشور را ملک طلق خود میدانند که هر نوع عملی و برخورد با آن را حق لاینفک خود میدانند. و برای حفظ حکومت در دست خود چشم خود را برهم میگذارد و از طریق بذل و بخششهای بی حساب و کتاب به سران حکومتی و فرزندان و بستگان آنها، جامعه را به فساد میکشاند و در نتیجه خائن به کشور خود و منافع ملی آن تبدیل میکند.
آقای خمینی در بکار بردن این روش استاد بود و به منظور فاسد ساختن سران جامعه و آنان را تحت انقیاد خود در آوردن، دست سران حکومتی و فرزندان و بستگان آنها را از انواع و اقسام بذل و بخششهای مالی باز میگذاشت. و با این کار همه را به فساد میکشاند. علت هم این است که وقتی سران مملکتی به فساد کشانده شدند. اولاً برایشان پرونده ساخته میشود تا اگر احیاناً خواستند شاخ و شانهای بکشند، از طریق آن پرونده فساد، آنان را از بین ببرند (البته چنانچه شرایط اقتضا میکرد) و ثانیاً سران چنین دستگاه حکومتی دیگر نمیتوانند از فساد جلوگیری کنند و چون از رأس تا ذیل جامعه به فساد کشانده شدهاند، جلوگیری از فساد نابودی خود رژیم را در بر دارد و این روش زمینه را برای گروه دوم یعنی چاپلوسان، متملّقان، قلم بمزدان فراهم میکند و تحت عناوین مختلف متخصص، کاردان، کارشناس، به دور دسته اول جمع میشوند، باز میگذارد که برای هر چه بیشتر چاپیدن خود و نشان دادن علاقه مندی خود به حاکمان نادان، پروژه هائی که مآلاً به تخریب کشور میانجامد و برایشان بیشتر پول ساز است، به حاکمان نادان دیکته میکنند. و توسط همین گروه برای رأس دستگاه و خائنین به منافع ملی و قلم به مزدانشان قدّیس ساخته میشود. همچنانکه از اسکندر خونخوار و آتش زن تخت جمشید و ذخایر فرهنگی ایران زمین و کتابهای آن چیزی باقی نگذاشت. از آن به کنار شهر تِب را با خاک یکسان کرده و تمام شهروندانش برده و آنها را فروخت. و همانگونه که امیر مهدی بدیع (۷۰)، دانشمند، فیلسوف، و مورخ جهانی ایرانی که عظمت و اهمیت کارهای او آنچنان که شاید و باید شناخته نشده است. وی در اثر گرانسنگ «بربرها و یونانیان یا روی دیگر تاریخ» آورده، بی جهت نبود که دموستنس در دادگاه آتن خطاب به اشین گفت: «اشین، اگر بتوانی در میان کسانی که این آفتاب بر آنان تابیده است، یک نفر را، چه از یونانیان و چه از بربرها نام ببری که سابق بر این از استبداد و جباریت فیلیپ و اکنون از استبداد و جباریت اسکندر رنج نکشیده باشد، من میپذیرم که اقبال یا بد اقبالی من (چنانکه تو میپسندی) عامل و سبب اینها بوده است.» (۷۱)
از قتّالی اسکندر همین بس وقتی «اسکندر همین که برای جنگ با ایران به حرکت در آمد دستور داد تا همۀ خویشان و بستگان زن پدرش را کشتند، کسانی که فیلپ برکشیده و صاحب مقام کرده بود تا فرماندهی لشکر را در دست بگیرند. او حتی به آن دسته از خویشان و بستگان خودش هم که تصور میکرد که شایستگی ریاست را داشته باشند رحم نکرد، زیرا که نمیخواست که در وقتی که از مقدونیه دور است هیچ چیز و یا هیچکس که مایۀ شورش باشد در آنجا باقی بماند. او شاهان دست نشانده یی را که به داشتن سجایایی شهرت داشتند با خود برد و رام ترین افراد را برای نگاهداری کشور بر جای گذاشت» (۷۲) و یا همچنانکه اسکندر کلیتوس سیاه را که فرماندهی سواران محافظ شاه را داشت. و حتی جان او را هنگام گذر از گرانیک نجات داده بود، «ولی در ضیافتی جرأت کرد از کارهای درخشان و سادگی فیلیپ [پدر اسکندر ن] تجلیل کند و اسکندر که مست بود او را به دست خود و سر میز خود به قتل رساند.» (۷۳) و منابع غنی فرهنگی و علمی ایران را آتش زد:
«اسکندر بر کشور فارس چیره گشت. بزرگان و اشراف را قتل عام کرد و شهرها و دژها را ویران ساخت. آنگاه به سراغ کتابهای دینی و علمی ایران رفت کتابهای فلسفه و نجوم و طب و کشاورزی را از فارسی به یونانی و قبطی برگردانید و به اسکندریه فرستاد و سپس همهی کتابها را آتش زد.» (۷۴)
از چنین جبّاری، قدّیس ساخته شد، حتی در بین مسلمانان مردی خداپرست و در رده ذوالقرنین و یا خود ذوالقرنین نامیده شد. و افسانۀ تقدّس خمینی از عجیب ترین قدّیسان افسانهای است. از کسی قدیس میسازند که ماکیاول شاگرد او هم محسوب نمیشد.
ماکیاول شاگرد من ناید حساب // چون نمودم ملتی را من خراب
او تلمذ میببیاید کرد نزد فقها // تا شود استادِ فقه و حیلههای شرع ما
چند صباحی گر بیاید قم و شاگردی کند // میشود استاد در امر و سیله و هدف
ماکیاول قطعاً ندارد حیلههای شرع من // او ندارد دست خود تسبیح و نعلینهای من
افسانۀ تقدّس خمینی قطعاً مورخان را در آینده گمراه میکند همچنانکه هم اکنون هم بعضیها را گمراه کرده است. تنها مقبره خمینی را نگاه کنید، مشاهده میکنید که پهلو به پهلوی مقابر سایر ائمه میزند و بلکه بالاتر و وسیعتر. آیا این به تنهائی خود علامت بت پرستی نیست؟. از مقبره خمینی منبع پول سازی ساختند و به خانوادهاش داده شد که صدایشان در نیاید. زمینهای تمامی اطراف آن جا از صاحبانشان به زور گرفته شد و فقط برای گنبد آن بیش از ۴۰۰ کیلو طلا مصرف شده است. و این نه برای خمینی بلکه برای خود و رأس رژیم ساخته شده است و این رژیم همان روشی را که خمینی پایه گذاری کرد ادامه میدهد. و اگر به کتابهالی که در مورد آقای خامنهای نوشته شده و یا از سخنانی که از زبان متملّقان وی جاری گشته که یک روز او «سید خراسانی» نامیده شد و روز دیگر نظیر آنچه محمد سعیدی امام جمعه و تولیت قم در وصف خامنهای گفت: «: آقای خامنهای هنگام تولد، زمان خروج از بدن مادر یا علی گفت و قابله در جواب او گفت علی یارت» (۷۵) و تا بخواهی از خامنهای جبّار وجنایتکار و فاسد، چه قدّیسی که ساخته نشده است. قدّیسی که از این جنایتکاران تاریخ ساخته شده، پیامبران و امامان هم آن را به خواب هم نمیدیدند.
اگر کسی از روحیه دیکتاتور اطلاع داشته باشد، قادر است که دیکتاتور را به عکس العمل مناسب وادارد. همچنانکه آناگزیمن که روحیه اسکندر را میشناخت باعکس العمل قراردادن وی شهر لامسلک را چون هوادار پادشاه ایران بودند نجات داد. (۷۶) و همینطور آمریکائیها که از روحیه و طرز تفکر خمینی مطلع بودند وی را وادار به عکس العمل به نفع خود میکردند از جمله در جنگ و در گروگانگیری که موجب استقرار و استمرار دیکتاتور و غارت و یرانی کشور شده است. همچنانکه بارها گفته شده و تجربه بیش از چهل سال هم در جلو چشم ما قرار دارد، با وجود این رژیم، هیچ مشکلی از مشکلات کشور قابل حل نیست و روز به روز بر ویرانی و نابودی کشور افزوده میشود زیرا چپاول و غارتگری در بطن و ذات این رژیم نهفته است. این حرفها که بعضیها و از جمله آقای مصطفی تاج زاده میگوید:
«همانگونه که تازه مسلمانی به خود حق میدهد که به خلیفه دوم بگوید: اگر کج بروی با این شمشیر راستت میکنم. من هم به رهبر میگویم اگر کج بروی با همین زبان و قلم راستت میکنم». آیا بیش از چهل سال وقت کافی نبود که شما با زبان و قلم رهبر را راست کنید؟ تا کی باید در خواب غفلت بود؟ و تا کی باید جامعه را با این حرفهای توخالی اغفال کرد؟ اگر آن مرد عرب به خلیفه دوم میگوید: «اگرکج بروی با این شمشیر راستت میکنم.» پروندههای فسادی کلان مادی و جنسی او و یا فرزندان و عقارب و انصارش در روی میز دستگاه خلیفه دوم نبود. ولی شما از مدیر کل به بالا سراغ دارید، که پرونده مالی و یا جنسی نداشته باشد و یا برای روز مبادا برایش ساخته نشده باشد؟
اگر این جرأت و فداکاری را ندارید که مانند بعضیها حرف حق را نزد سلطان جائر خامنهای جاری کنید، لا اقل سکوت اختیار کنید. حکومت با نام دین از هر نوع آن که بر مردم حاکم باشد، باطل و غاصب حق حاکمیت مردم است. رهبری به این معنا که رئیس جمهور و رئیس قوه مجریه کشور که از جانب ملت برای چند سالی انتخاب میشود بالا سری هم بعنوان رهبر بالای سر آن باشد، از اصل و اساس باطل است و اصل فساد و ویرانگری هم از اینجا نشأت میگیرد. و این نوع رهبری از انقلابهای کمونیستی عصر حاضر کپی شده است که هم رئیس جمهور که رئیس قوه مجریه کشور است دارند و هم بالا سر او یک رهبر و یا دستگاه رهبری. وقتی اصل استقلال سه قوه وجود داشته باشد، و رسانههای همگانی مستقل و آزاد هم مراقب و چشم و چراغ و نگهبان عملکرد آن باشد، ما هم مثل همه کشورهای دموکرات رئیس جمهوری که از جانب ملت با رأی آزاد انتخاب میشود، برای آن مدت رهبری اداره کشور را هم در دست خواهد داشت. تنها راه حل اساسی کشور باز گشت به حق حاکمیت ملی است که به غارت برده شده است. همچنانکه گفته شد، بزرگترین و خطرناکترین و ویرانگرترین غارتگری، حق حاکمیت مردم است که این رژیم غارت کرده که مادر و ریشه سایرغارتگریها است. در قسمت نهم به تبعات این غارتگری که انواع و اقسام غارتگری و تخریب کشور در پی خواهد داشت، پرداخته خواهد شد.
محمد جعفری
[email protected]
نمایه و یادداشت:
۶۷- سیرجریان پرونده تجاوز جنسی و کودک آزاری سعید طوسی و شاکیان وی و چگونگی برخورد قوه قضائیه با این پرونده در لینک زیر قابل مطالعه است.
https://www.youtube.com/watch?v=6O6_5H54Nys
محمود صادقی نماینده تهران در مجلس از تبرئه و "اعمال نفوذ بیت رهبری" در پرونده سعید طوسی خبر داده است. حکم تبرئه طوسی با رای دو مستشار صادر شده است که نام آنها مشخص نیست.
در ارتباط با صدور حکم تبرئه سعید طوسی برخی ابهامات نیز وجود دارد. محمود صادقی نماینده مجلس در سلسله توییتهایی که انتشار داده از "اعمال نفوذ آشکار در فرایند دادرسی" هم پرده برداشته و مینویسد: «فرد یا افرادی که در دفتر آیتالله خامنهای "نفوذ کردهاند برای تبرئه آقای طوسی به قوه قضاییه ایران فشار آوردهاند.»
محمود صادقی ضمن انتقاد از "فساد سیستماتیک"، "مدرک اعمال نفوذ در پرونده کودک آزار قرآنی" را هم منتشر کرده است.
۶۹-وَ إِذا تَوَلّى سَعى فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فیها وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللّهُ لا یُحِبُّ الْفَسادَ* وَ إِذا قیلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ. (بقره/ ۲۰۵و۲۰۶)
۷۰- امیر مهدی بدیع (۱۲۹۴ - ۱۳۷۳ ش) فیلسوف، و مورخ جهانی ایرانی است که پس از تحصیل در رشتههای ریاضی، فیزیک، ریاضیات عالی، مهندسی، فلسفه و ادبیات به تألیف کتابهای گرانسنگی مانند، اندیشه روش در علوم در ۷ جلد، توهم گسترش پذیری بی پایان حقیقت، در ۲جلد، هگل و مبانی اندیشه معاصر پرداخت و در غرب به عنوان دانشمندی صاحب نظر شناخته شد و مورد ستایش قرار گرفت. و پس از آن که کتابهای آئین زردتشت و ۵ جلد کتاب یونانیان و بربرها را نوشت که نه تنها درغرب با سکوت زاید الوصفی روبرو شد، بلکه با وجودی که وی از سال ۱۳۴۰ تا سال ۱۳۵۵ آثار و کتابهای خود را برای دانشگاه تهران، انجمن آثار ملی، و... ارسال کرده بود، اما آنچنان که شایسته وی بود مورد استقبال قرار نگرفت و تا اوایل شهریور ۱۳۷۳ که از این جهان رخت بر بست به کار تحقیق و تألیف مشغول بود. بدیع همۀ تألیفات خود را به زبان فرانسه نوشته است.
بدیع به زبان باستانی یونانی و لاتینی و زبانهای فرانسوی، انگلیسی، آلمانی و ایتالیائی چیرگی داشت و نیز عبری و عربی. و تمامی تاریخهای نویسندگان باستانی یونان و روم که به نحوی با تاریخ ایران باستان مربوط میشد، نظیر توسدید، پلوتارک، دیدروس سیسیلی، کتزیاس، گزنفون، آیسفیلوس (اشیل)، افلاطون، پائوزانیاس،، و... آثار نویسندگاه عصر جدید آلمان، فرانسه، انگلیس، ایتالیا و آمریکا را نیز به نقد کشید.
بدیع با توجه به تاریخ ایران باستان متوجه میشود که خطائی در تاریخ رخ داده و «هیچ کس در صدد تصحیح آن برنیامده، اشتباهی در تاریخ پیدا شده که با گذشت زمان بر ابعاد آن افزوده شده است». این گمراهی ۲۲ قرن پیش آغاز شده و همچنان ادامه دارد. چگونه میتوان در دستاوردهای فوق العاده غنی ایران قرون وسطی میوۀ دیررس فکری زمان هخامنشیان عظمت و غنای آن را آشکار کرد. چگونه میتواند از سهم ایران در تکامل اندیشۀ فلسفی سخن گفت در حالی که مورّخ مرجعی در فلسفه نظیر بره ئی یه (E. Brehier) با کمال خونسردی اصلاً وجود روح فلسفی در تمام شرق را انکار میکند. خطا در تارخ چنان بوده «بر نیروی توحش پیروز گشته و در نتیجه این پیروزی جهان بشریت به دو پاره تقسیم شده است یک پاره یونان و پاره دیگر بربر است» ج ۱ ص ۱۳. و او برای آشکار کردن تاریخ و فرهنگ غنی ایران باستان دست به کار میشود و اینچنین است که مجموعهی یونانیان و بربرها خلق میشود. که اکنون ترجمه کامل آن در دسترس فارسی زبانان است.
بدیع در کتاب یونانیان و بربرها «به خصوص به توصیف واژهی "بربر" میپردازد و تعبیرهای نادرستی را که از آن شده است بر میشمارد. این واژه در آغاز در. یونان برای توصیف "بیگانه" و کسی که در سرزمین هلاس زاده نشده بود و به زبان آنها سخن نمیگفت به کار میرفت. بعدها مدلول تحقیر آمیز پیدا کرد، معنی توحش گر فت و پیروزی بر بربرها پیروز بر توحش نام گرفت.» یونانیان و بربرها، بدیع، ج ۱۵، ص۱۱. «[ایران] یک امپراطوری بود که زبردست ترین مردم جهان آن را پدید آورده بودند و بر مبنای اصل اخلاص دینی بر روی زمین کشت و زرع میکردند». یونانیان و بربرها ج ۲ ص ۴۲ به نقل از روح القوانین منتسکیو، کتاب دهم، فصل سیزدهم. وی میگوید:
«... کسانی که ممکن است سخنان من مایهی تعجب آنها گردد باید به خاطر بیاورند که ارسطو- آدمی که قریب به بیست قرن بر افکار جهانی سلطنت و حکمروایی داشت و استاد و معبود مطلق مردمی بود که حقی برای فکر و تفکر قایل بودند. - قبل از هر چیز همان کسی است که کتاب " ارغنون" را تألیف کرده است یعنی " معظم ترین آلتی که تا کنون برای اسارت و تبعید به دست انسانی ساخته شده است"» ج ۱۵ ص ۲۵۶؛ از کتاب «فکر متود»، ص ۱۵. و همچنین از هگل مینویسد:
«سرنوشت ضروری امپراطوریهای آسیایی است که مطیع اروپا شوند، و چین نیز روزی باید به این سرنوشت رضایت دهد» فیلسوفی که شخص افلاطون را سرزنش میکند که نتوانسته بداند آزادی چیست، با اینکه تمام انسانها آزاد زاده میشوند، زیرا درنیافته که "روح یا انسان در مقام انسان فی نفسه آزاد است"...» یونانیان و بربرها، بدیع، ج ۶، ص ۲۹.
امیر مهدی بدیع چنان شخصی وارسته و فروتنی است که هنگامی که سید محمد علی جمالزراده برای نوشتن دیباچهای در مورد کارهایش از وی از زندگانی و تحصیلاتش پرسش میکند وی چنین پاسخ میدهد:
«راجع به زندگانی خودم چه عرض کنم که قابل خواندن باشد. از روی راستی و حقیقت چیزی که قابل عرض باشد ندارم. اصل آن است که در کتاب آوردهام و مابقی جزئیات شخصی و بی اهمیت است. شخصاً عقیده دارم که کتاب را باید از صاحب آن جدا دانست و به صورت موجودی مجرد و تنها دید هرچه مولف بیشتر فراموش شود حقیقت یا کذب مطلب نمایان تر است.» ج ۱۵، ص۲۶۱.
۷۱-یونانیان و بربرها روی دیگر تاریخ اثر: امیر مهدی بدیع، ج ۲، ترجمه ع. روح بخشان، ص ۲۰.
۷۲- همان سند، ص ۱۵۷؛ به نقل از تاریخ باستان پاریس ۱۹۶۴، فصل هفدهم ص ۱۷۳.
۷۳- یونانیان و بربرها روی دیگر تاریخ اثر: امیر مهدی بدیع، ج ۱۰، ترجمه قاسم صنعوی، ص ۶۰.
۷۴- یونانیان و بربرها، بدیع، ج ۱۵، ص ۳۳۰؛ «هخامنشیان بر ملتی فرمان میراندند که بیشتر از هر ملت دیگر نسبت به حفظ صورت مکتوب گزارشهای تاریخی و وقایع سالانه و سالنامههایشان علاقه داشتند. نخستین کلمات کتاب تواریخ هرودوت (کتاب یکم، فصل اول) مؤید این نکته است» و اما اینکه چه بلائی بر سر این وقایع و سالنامهها آمد کسی به ما خواهد گفت که بگوید که بر سر بقیۀ گنجینههای هخامنشی که پس از اشغال شوش، اکباتان، تخت جمشید و جاهای دیگر به دست سربازان مقدونی به یونان فرستاده شدند چه آمد؟ گنجینه هایی که صورت موجودی آنها در نوشتههای همۀ تاریخنویسان اسکندر ثبت شده است». یونانیان و بربرها، بدیع، ج ۲ ص ۱۹۱. در فرصتی مناسب از اسکندر و آتش زدن منابع غنی فرهنگی و علمی ایران گفتگو خواهد شد.
۷۵- https://www.youtube.com/watch?v=3w_VocORRPg
۷۶- یونانیان و بربرها ج ۲، ترجمه ع. روح بخشان، ص ۱۷۱؛ به نقل از: پائوزانیاس، وصف یونان، کتاب ششم، اِلید دوم، فصل هیجدهم، بند ۲ تا ۵. داستان از این قرار است که آناگیزمن در نجات شهر لامسک اسکندر را وادار به عکس العمل کرد:
«اهالی لامپساک هوادار پادشاه ایران بودند، یا حد اقل این سوء ظن وجود داشت که میخواهند در جهت دوستی ایران حرکت کنند. اسکندر که خشمگین شده بود تهدید کرد که با نهایت شدت عمل نسبت به این شهر رفتار خواهد کرد. اهالی لامپساک وقتی دیدند که زنان و فرزندان و سرزمینشان در معرض خطر بزرگ قرار دارند، آناگیزمن را فرستادند تا در نزد اسکندر از آنان شفاعت کند زیرا که اسکندر او را میشناخت همان گونه که پیش از آن پدرش، فیلیپ، با او آشنائی داشته بود. میگویند وقتی اسکندر دید که آناگیزمن به او نزدیک میشود، و وقتی که از موضوع خواهش او[پیش از آنکه به نزدش برسد ] آگاه شد به همۀ خدایان یونان، که همه آنان را به شهادت گرفت، سوگند خورد که به راستی بر خلاف آنچه آناگیزمن درخواست خواهد کرد رفتار کند. اما آناگیزمن هم از این سوگند وعید آگاه شد و چون به نزدیک اسکندر رسید بیدرنگ فریاد بر آورد که «ای پادشاه به من لطف کن و زنان و بچهها و مردم لامپساک را به بردگی وادار، خاک این شهر را به توبره بکش و از روی زمین محو کن، و نیایشگاه خدایان را بسوزان». اما اسکندر که به سوگند خود پایبند بود و هیچ وسیلهای برای فرار از این صحنه سازی نداشت که بر خلاف اراده و میل قلبی خود مردم شهر لامپساک را بخشید»
در حاشیه عملیات تروریستی اخیرِ داعش، علی شاکری زند
به مناسبت روز جهانی حجاب، پروین ملک