ویژه خبرنامه گویا
کورش عرفانی ـ هجوم روسیه به اوکراین در جریان است. نوشتن در مورد رویدادی که در حال پیش رفتن است آسان نیست. حملهی نظامی که مسکو در حال مدیریت آن است، تا این جا، به یک جنگ تمام عیار و اشغال این کشور شباهت ندارد. به نظر میرسد که هدف فراتر از یک اشغال مقطعی یا تمام عیار سرزمینی است و در این مقاله تلاش میکنیم آن را باز کنیم.
پس زمینهی موضوع
با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، فدراسیون روسیه در مقابل یک انتخاب تاریخی قرار گرفت: ۱) تبدیل شدن به یک کشور وسیع، اما ضعیف و در ردیف ممالک معمولی دیگر جهان و یا، ۲) بازسازی خود و بازگشت به جایگاه ابرقدرت جهانی. این بدیهی است که از زمانی که ولادیمیر پوتین و باند سابق ک گ ب (سیلوویکی) قدرت را به دست گرفت این انتخاب دوم دنبال شده است. آنها سقوط اتحاد جماهیر شوروی را بر نمیتابند هر چند که علقهی ایدئولوژیک با آن ندارند.
بازسازی روسیه در قامت یک ابرقدرت منوط بر آن بوده است که این کشور اجازهی محاصرهی نظامی خود به ناتو را ندهد و هر زمان لازم بود دست به اقدامی بزند که این حلقهی محاصره را بشکند یا ضعیف کند. رویدادهای اوکرایین در این چارچوب است که شکل میگیرد. روسیه نمیخواهد اوکراین -که به نسبت به سایر کشورهای کوچک اروپای شرقی، مهم و به عنوان همسایه روسیه مطرح است- به محل استقرار نیروهای ناتو در دروازههای مسکو تبدیل شود. این امر میتواند یک «دیوار آهنین» را به دور روسیه بکشد و قدرت نظامی موشکی و هستهای این کشور را خنثی سازد.
محاسبهی پرخطای اوکرایین در این بود که تصور میکرد در منطقهای چنین حساس بتواند همسایگی با روسیه را برای خود به یک امتیاز برای کسب امتیاز پذیرش در ناتو قرار دهد. خطای ناتو نیز این بود که این توهم را برای «کیف» دامن زده بود که این امر شدنی است بدون آن که خشم خرس بزرگ را برانگیزد. این هر دو خطا بود که به طور قابل پیش بینی بهانهی لازم را به مسکو داد تا تهاجم نظامی خود به اوکراین را تدارک ببیند.
البته روسیه در سالهای گذشته با انجام عملیات مشابه در گرجستان (ابخازی)، بلاروس و گرجستان نشان داده بود که به موقع حاضر است به عمل رادیکال دست بزند. تصرف جزایر کریمه در سال ۲۰۱۴ در پاسخ به پایین کشیدن دولت پرو-روس اوکرایین نمونهی مشخصی از آن بود. پس از آن نیز، با تقویت و پشتیبانی اقلیتهای روس مقیم در منطقهی «دانباس» اوکرایین زمینه چینی را برای مداخلههای بیشتر آماده کرده بود.
اقدام چند روز پیش پوتین، برای به رسمیت شناختن دو منطقهی خودمختار دونتسک (Donetsk) و لووهانسک (Luhansk) نشان میدهد که روسیه در پی آن است تا اوکرایین را قطعه قطعه، کوچک تر، آسیب پذیر، بی ثبات و ضعیف سازد تا در آینده کاندیدای مناسبی برای عضویت در ناتو نباشد. حملهی نظامی فعلی نیز در همین راستاست تا توان نظامی این کشور را آن قدر تخریب کرده و کاهش دهد که ترمیم و بازسازی آن برای غرب و نیز تلاش برای تبدیل کردن آن به یک خطر نظامی برای روسیه ناممکن یا حداقل بسیار پرهزینه و زمانبر باشد.
با این حمله مسکو در حال جا انداختن یک قاعده است: «وقتی ما نگرانی امنیتی خود را ابراز میکنیم لازم است که جدی گرفته شود و در غیر این صورت، تانکها و موشکهایمان راهی میشوند». البته اقتصاد روسیه هزینهی بسیار سنگینی پشت این اقدام خواهد پرداخت اما مسکو میپندارد که پرداخت آن برای کسب جایگاه «ابرقدرت» جهانی برای این کشور لازم است. با پرداخت قیمتی سنگین از حیث اقتصاد مسکو میخواهد یک پیروزی سیاسی و نظامی بزرگ به دست آورد. روسیه میخواهد اوکرایین را به نماد ماندگار قدرت خویش تبدیل کند. وقتی اطمینان یابد که آمریکا، اروپا و ناتو او را به عنوان یک قدرت جهانی خطرساز به رسمیت شناختهاند میتواند نفسی بکشد. اما این تمام آن چیزی نیست که پوتین میخواهد. از آن مرحله به بعد روسیه وارد فاز دیگری از استراتژی خود خواهد شد که نوعی بازگشت به جایگاه اتحاد جماهیر شوروی در دوران جنگ سرد است. البته باید دانست که این تصویر که میتوان به دوران جنگ سرد بازگشت قدری اغراق شده، ساده نگرانه و غیر واقعی است. هم روسها و هم سایرین میدانند که چیز زیادی در جهان امروز به آن زمان شباهت ندارد تا بتوان آن را از نو احیاء کرد. ماجرا قدری پیچیده تر از این است و به همین دلیل حرکت تانکهای روسیه به سمت پایتخت اوکراین را باید به مثابه یک حرکت مهم در بازی پیچیده یک شطرنج باز دید.
محاسبات ناپیدای روسیه
در استراتژی پوتین و یارانش در کرملین مراحل، جزییات و فراز و نشیبهای حتمی و احتمالی بسیاری نهفته است. اگر غرب بخواهد رویای تبدیل روسیه به ابرقدرت شدن را با تحریم هایی آن قدر شدید و طولانی به ناکامی بکشد، روسیه میتواند در موقعیتی قرار گیرد که در این ضرب المثل معروف نهفته است: قدرت گربهای که راه فراری نبیند معادل پلنگ است. روسیه اصرار دارد که رهبران غرب این ضرب المثل را از یاد دور ندارند.
اگر مسکو با موجی چنان سهمگین از تحریمها و جدیت و شدت از یکسو و عدم انعطاف پذیری غرب، پس از پایان عملیات نظامی در اوکرایین مواجه شود میتوان پیش بینی کرد که به سوی اقدامات نظامی جدیتری برود و شرایط اقتصادی جهان را با مشکل مواجه کرده و با آویختن شمشیر داموکلس یک جنگ جهانی احتمالی، دنیا را با آشوب و بحران مواجه سازد.
در تمایل مسکو برای استفاده از قلدری و تهاجم جای تردیدی باقی نیست؛ ایدهی «بهترین دفاع تهاجم است» در دستور کار روسیه میباشد. این امر، دنیای غرب را در مقابل انتخاب روشنی قرار میدهد: یا پذیرش مسکو به عنوان یک ابرقدرت و پذیرش باز تقسیم جهان با این قطب بازسازی شده و یا، به جان خریدن خطر بالقوهی یک جنگ فراگیر (سیاسی، تبلیغاتی، سایبری و نظامی) همراه با بحران تمام عیار اقتصادی و بین المللی.
بستن درهای مذاکره و مصالحه با روسیه برای دراز مدت میتواند برای غرب هزینه هایی سنگین داشته باشد، چنان چه آثار آن از همین حالا با افزایش قیمت هر بشکه نفت به ۱۰۵ دلار -که اولین بار پس از سال ۲۰۱۴ روی میدهد- خود گویای این امر است. بنابراین ضرر و زیان یک نزاع سیاسی و یا نظامی یک طرفه و فقط برای روسیه نیست، منطقهای، قارهای و جهانی است.
ساده انگاریست اگر تصور کنیم که روسیه بدون محاسبه گری و کسب آمادگی به میدان یک حملهی نظامی سراسری به اوکرایین پا گذاشته باشد. به نظر میرسد که تدارکاتی گسترده از حیث اقتصادی و مصون سازی اقتصاد روسیه در مقابل تحریمها صورت گرفته است. یکی از آنها در اختیار داشتن فقط ۱۶ درصد از ذخایر ارزی خود به دلار آمریکاست و باقی را به پولهای دیگر از جمله یوآن چین و نیز طلا حفظ کرده است. اما بدیهی است که هجوم تحریمی غرب برای شبکهی اولیگارکها روس که به پوتین نزدیک هستند صدمهی مالی شدید حساب خواهد شد.
از سوی دیگر، به نظر میرسد زمان بندی حمله به اوکراین، توسط مسکو، بر اساس یک تقویم سیاسی پرماجرا برای آمریکا تنظیم شده باشد. در سال جاری شاهد یک انتخابات میان دورهای کنگره، با احتمال کلید زدن به یک آشوب سیاسی بی سابقه در ایالات متحدهی آمریکا خواهیم بود. جمهوریخواهان، با دستکاری قوانین انتخاباتی، خود را برندهی پیش از انتخابات میدانند و این امر به معنی خارج شدن اکثریت هر دو مجلس نمایندگان و سنای آمریکا از دست دمکراتها یا دست کم سنا میباشد. بایدن در کاخ سفید تنها میماند و برای بیش از دو سال بعد از این تاریخ دستش بسته و تنگ خواهد بود. این به طور عملی به معنای بازگشت کامل قدرت به جمهوریخواهانی است که ممکن است بار دیگر درصدد برآیند با تصرف دوبارهی کاخ سفید توسط دونالد ترامپ یا فردی شبیه به او، هجوم تازهای را به تمام ارزشهای دمکراسی آمریکا و نیز هنجارهای نهادینهی روابط متعارف بین المللی از سر گیرند، البته این بار اما بسیار قویتر و خشن تر از دور نخست ریاست جمهوری ترامپ.
این امر ایالات متحده را به یک دورهی طولانی از تنشهای عمیق نژادی، سیاسی و اجتماعی فروخواهد برد و آهنگ فروکش حضور، دخالت و جلوهی قدرت آمریکا در جهان را پرشتاب تر خواهد ساخت. این موقعیت آشفته در واشنگتن و سیاستهای بین المللی آن میتواند برای پوتین و پیشرفت در سایر مراحل طرحهایش ایده آل باشد، چرا که بخش عمدهای از فشارها را از روی او خواهد کاست. دلیل تلاشهای سیستماتیک مسکو برای دخالت در تعیین سرنوشت انتخابات در آمریکا چه چیزی غیر از این میتواند باشد؟
از سوی دیگر، نزدیکی بی سابقهی مسکو و پکن فرصتی پدید آورده است که بتوان در سایهی آن، یک آمریکای آشوب زده را از طریق یک جبههی متحد مورد تاخت و تاز بیشتر قرار داد و به تدریج آن را در صحنهی جهانی عقب راند. چین با دقت شانس و شرایط موفقیت روسیه در بحران اوکراین را رصد میکند تا درسهای مفید آن را برای بازتولید حرکتی مشابه در تایوان مورد استفاده قرار دهد. تردیدی نیست که اگر چین نیز به مثابه روسیه در پی یک تقویم مناسب برای تصرف تایوان باشد هیچ زمانی بهتر از موقعی که انسجام سیاسی در آمریکا به حداقل و انشقاق و پراکندگی آن به حداکثر رسیده است نخواهد بود. هم روسیه و هم چین در حال برگزیدن متحدین مناسب برای تقویت جبههی خویش در این رویارویی سرنوشت ساز هستند و از دولتهای فروماندهای مانند رژیم ایران و یا حکومت ونزوئلا و یا دولت سوریه برای این منظور بهره میبرند.
جهانی نو در حال ترسیم
نزول موقعیت آمریکا همزمان با بالا کشیدن ابرقدرتهای نوین تصویر دیگری از جهان آینده را چارچوب بندی میکند. اروپا و سایر اعضای ناتو، در صورت مشاهدهی بازگشت ترامپیسم ضد ناتو به کاخ سفید در واشنگتن، خود را در مقابل غول نظامی روسیه تنها و بی دفاع خواهند یافت. این امر میتواند به پوتین امید دهد که کشورهای غرب و شرق اروپا، در وحشت از نبود پشتیبانی آمریکا در مقابل ماشین جنگی تخریب گر روسیه، برای سازش با مسکو و کاهش تنشها با آن صف ببندند. این امر میتواند بناسازی و بازسازی جایگاه ابرقدرتی روسیه را تسریع و تثبیت کند.
از آن سوی، پکن نیز میداند که با بازگرداندن موفق تایوان به خاک خود، دیگر قدرتهای منطقهای، مانند ژاپن، کره جنوبی و استرالیا، در مقابل او احساس ترس و بی پناهی کرده و در مقابل خواستها و مطالبات منطقهای چین، مخالفت جدی به خرج نخواهند داد. این امر راه را برای گسترش سرزمینی پکن در دریای جنوبی چین باز خواهد کرد و کمتر قدرت منطقهای خواهد بود که بخواهد خود را در مقابل چنین غولی به خطر بیاندازد.
در خاورمیانه نیز این امر میتواند نتایج مشخصی در بر داشته باشد. روسیه و چین در منطقه مستقر میشوند و میماند که میخواهند با امپریالیسم صهیونیست، که از اسرائیل مشغول تصرف تدریجی خاورمیانه است، چگونه کنار بیایند. آشفتگی سیاست خارجی دوران ترامپ و بی علاقگی واشنگتن به سرنوشت این منطقه بسیاری از کشورهای عرب را وادار ساخت که به دنبال تقویت امنیت خویش از طریق سایر قدرتهای غیر آمریکایی باشند. عربستان سعودی، امارات متحدهی عربی، بحرین، قطر، کویت و عمان با رفتن به پای پیمانها و قراردادهای استراتژیک با اسرائیل و چین و ترکیه و روسیه تلاش کردند که جای خالی آمریکا را پر کنند.
در این میان اورشلیم، بدون یک آمریکای علاقمند به حضور و دخالت در خاورمیانه، مجبور خواهد شد هزینهی زیادی را برای استقرار خویش به عنوان قدرت نخست منطقهای آینده بپردازد: هزینهی اقتصادی، نظامی و حتی سیاسی. در این صورت نوعی از تقسیم قدرت نانوشته میان مسکو، پکن و تل آویو بر کل خاورمیانه و غرب آسیا مستقر خواهد شد. در این میان کشورهایی مانند ترکیه نیز، که داعیهی ابرقدرتی منطقهای دارد و یا پاکستان اتمی و نیز عربستان ثروتمند، مجبور خواهند شد در میان این مثلث برای خود جایی و یارانی دست و پا کنند. امری که به بهای واگذاریهای کلان و معاملههای پر منفعت برای طرف مقابل و نیز البته دیپلماسی پیچیده به همراه قدرت اقتصادی و نظامی خود این کشورها حاصل خواهد شد و نه ادعا و هیاهو. جمهوری اسلامی که در چهل سال گذشته چند ده برابر ترکیه و اسرائیل در منطقه سرمایه گذاری کرده بود که جای پای به دست آورد به مثابه یک کوتولهی سیاسی جدی گرفته نشده و همین قدرتهای منطقهای با توافقهای پشت پرده با قدرتهای بزرگ دیگر در حال جارو کردن رژیم و دستهای دراز آن از منطقه هستند. وضعیت اسف بار نیروهای وابسته به ایران در لبنان، سوریه، عراق و یمن خود گواه این است که با استراتژی «جیب خالی پُز عالی» نمیتوان به ابر قدرت منطقهای تبدیل شد.
سرنوشت ایران
شاید بشود که یکی از تیره و تارترین آیندهها در منطقه و در چارچوب فرایندی که ترسیم کردیم متعلق به رژیم آخوندی در ایران است. چشم انداز بازگشت دست راستیها در آمریکا و تبعیت بی چون و چرای آنها از لابی اسرائیل شانس یک توافق «تضمین شده» و حتی ماندگار را، در چارچوب برجام ۲، بر باد میدهد. حتی عملکرد روسیه در اوکراین و در شرایط فعلی ممکن است، ضمن کاهش اعتبار و جایگاه روسیه در مذاکرات، برجام را به صحنهی تسویه حساب و تلافی کشورهای غرب با مسکو تبدیل سازد. از آن سوی، رفتن رژیم به سمت یک مجموعه از عقب نشینیهای دیکته شده توسط تل آویو به واشنگتن و ابلاغ شده به تهران در چارچوب مذاکرات وین، به معنای واگذاری هست و نیست دستآوردهای چهل و سه سالهی نظام تروریسم پرور اسلامی خواهد بود. گزینهی دیگری در این میان اگر برای جستجو باشد جلب موقعیت تحت الحمایهای برای خود در ازای واگذاری کامل کشور به کنسرسیوم چین و روسیه است تا آنها هم کشور را -که به طور عملی از کنترل رژیم آخوندی-پاسداری خارج شده- اداره کنند و هم به بیت رهبری و مافیاهای نزدیک به آن اجازهی بقای انگلی بدهند. این یعنی تبدیل شدن ایران به مستعمرهی رسمی پکن و مسکو که سبب میشود برای مدتی از تصرف غیر مستقیم توسط قدرت سوم، یعنی امپریالسم صهیونیست، و تجزیه و تقسیم کشور در امان باشد، اما آن را به منفورترین حاکمیت تاریخ ایران در چشم مردم تبدیل کرده و چارهای جز اجازهی حضور نظامیان این دو کشور برای مقابله با شورشهای مردمی را نخواهد داشت.
شرایطی که برای ایران برشماردیم با رعایت ویژگیهای خود در سراسر جهان کشورهای ضعیف و فقیر و از هم پاشیده را شامل میشود. این یک واقعیت نوین است که در حال شکل گیری است و در دهههای سوم و چهارم قرن بیست و یکم آیندهی متفاوت را برای جهان ترسیم خواهد کرد.
جهان نو و قواعد بی رحم آن
نگارنده پیش از این روند مورد بحث را در قالب کلی «دوران پساکرونا» ترسیم کرده بود. (۱) دورانی که در آن، بحرانهای ساختاری سرمایه داری جهانی اجبار مشخصی برای یک تحول تاریخی کج و معوج را موجب خواهند شد. تحولی که در طی آن نقشهی جهان به طور اساسی مورد بازتعریف قرار خواهد گرفت و اتفاقاتی مثل ضمیمه کردن کریمه و دونباس توسط روسیه به طور منظم و متداول رخ خواهد داد. در این روند که از آغاز دههی سوم قرن بیستم کلید خورده است، قدرتهای بزرگ جدید - که ترکیبی از شرکتهای غول آسای اقتصادی و دولتهای در خدمتشان هستند- چند سالی میگذارند تا تثبیت شوند و برای جهان جا بیاندازند که به پایان دوران جنگ سرد و جهان دو قطبی قدیم رسیدهایم. در جهان جدید، البته جا برای بازی قرن بیستمی دمکراسی هر چه کم و کمتر و در مقابل، گرایش برای استبدادهای با شکل نوین هر چه بیش و بیشتر خواهد بود. تقسیم منابع زمین از این دوره تابع قواعدی کارکردی و غیر اخلاقی تر از گذشته خواهند بود. به دلیل محدودیت روزافزون این منابع از یک سو و رشد فجایع و عوارض جانبی گرمایش زمین و تخریب محیط زیست در سطح جهانی، از سوی دیگر، نیاز به بازبینی جدی در شمار مصرف کنندگان، یا همان آمار جمعیت کرهی زمین، مطرح میشود. شمار باشندگان سیارهی ما میبایست با میزان منابع باقی ماندهی آن تنظیم شود. برای این منظور، حذف ضعیفان در کرهی زمین تا مرز رسیدن به تناسب جمعیت/منابع به عنوان یک «ضرورت» کلید خواهد خورد.
در این جا منظور از «ضعیفان» دو چیز است: ۱) قشرها و طبقات اجتماعی ضعیف در درون جوامع و ۲) کشورهای ضعیف در سطح جهان. ملتهای فقیر و نیز فقیران ملتها کاندیداهای مناسب برای تراشیدن قامت بیش از حد بزرگ شدهی جمعیت جهان خواهند بود؛ جمعیتی که کرهی زمین تخریب شده از این پس دیگر نمیتواند برای آنها آب و خوراک و انرژی تامین کند. این تلفات سنگین به صورت تدریجی و در قالب همه گیریها پیاپی و هربار کشنده تر، جنگهای داخلی و بین المللی، بی آبی، بی غذایی، مهاجرتهای اقلیمی بدفرجام و آشوبهای قومی و نژادی و مذهبی رخ خواهد داد و تبدیل به تاسف بارترین فاجعهی گستردهی کل تاریخ بشر خواهد شد. بانک جهانی پیش بینی کرده است حتی در عادی ترین شرایط در طول سه دههی آینده جمعیتی نزدیک به دو نیم برابر برابر جمعیت ایران (۲۰۰ میلیون نفر) وادار به مهاجرت ناشی از گرمای غیر قابل تحمل و وخامت محیط زیست زندگی خود خواهند شد.
کشور ما، در کنار بسیاری از ممالک ضعیف آفریقایی، آسیایی و آمریکای لاتین و نیز در داخل ایران، اکثریت مطلقِ به فقر کشیده شده در میان نخستین قربانیان این روند نوین حذف «اضافه جمعیت» خواهند بود. فراموش نکنیم که از حیث تخریب منابع آبی و وخامت محیط زیست ایران در کنار فقیرترین و فاجعه بار ترین کشورهای خشک و بحرانی آفریقا قرار دارد.
نتیجه این که، آن چه در اوکرایین میگذرد، حاصل هوس رانیهای حکمران مسکو نیست، بخشی از یک روند است که پوتین و به زودی، بسیاری دیگر از رهبران جهان، آن را «غیر قابل پرهیز»، «گریز ناپذیر» و حتی «یگانه راه» قلمداد کرده و به آن اقدام میکنند، به بهای جان میلیونها و چه بسا بیشتر و شاید، به بهای زیر سئوال بردن بقای بشریت. این بلایی است که سرمایه داری و نیز پدیدههای جانبی آن مانند چین سوسیالیست-سرمایه دار و یا روسیهی مافیای سرمایه داری انگلی و یا اسرائیل سرمایه داری قوم مدار روی دست بشریت گذاشته است. بدون یک آگاهی مجهز به جهان بینی هرگونه تلاشی برای تغییر با الگوهای قرن بیستمی مانند انقلاب و قیام و مبارزهی مسلحانه و یا مبارزهی غیر خشونت آمیز و غیره همگی محکوم به شکست هستند. این تنها در سایهی یک جهان بینی نوین است که میتوانیم جهان را با نگاهی نوین ببینیم.
نگارنده به سهم خود با پیشنهاد جهان بینی «بی نهایت گرایی» تلاش کرد تا در مسیر تشخیص خود گامی بردارد. این جهان بینی عنوان میکند که جنگ هفتاد و دو ملت بر سر منابع مادی از ابتدای تاریخ تا محو بشریت بیهوده بوده و خواهد بود، چرا که جهان هر آن چه که میخواهیم و هر چقدر که میخواهیم در خود داشته و دارد، اما با نگاه معوج محدودیت گرای خود نتوانستهایم سازوکار بهره برداری از این منابع بی نهایت را بیابیم.
به هر روی شاید برای این نظریه یا هر تئوری دیگر نجات بخشی دیر باشد، اما باید امید را حفظ کرد و تلاش را ادامه داد. این همیشه ارادهی انسان هاست که تعیین خواهد کرد آیا جبر تاریخ غالب میشود و یا مجبور به عقب نشینی در برابر خواست و جدیت مردمان میشود. ساختن یک دنیای بهتر و یک زندگی انسانی هنوز ممکن است اگر به امکان پذیری آن باوری آگاهانه داشته باشیم. در این میان بخصوص اضطرار شرایط ایران ایجاب میکند که به عنوان اعضای ملتی که قرار است یکی از تاریک ترین فرداها را داشته باشیم از امروز به فکر باشیم. مردم اوکراین که توده وار اینک در سرمای زمستان در جادههای میان اوکراین و لهستان در حال فرار هستند تا همین چند روز پیش باورشان نمیشد که چنین وضعیتی در انتظار کشورشان باشد، این میتواند مورد مردم کشور ما در آیندهای نه چندان دور باشد که میبرای ورود به عراق و پاکستان و ترکمنستان صف خواهند بست. منتظر آن موقع نباشیم. انتخاب با ماست.
***
برای دنبال کردن برنامههای تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah. tv
برای اطلاع از نظریهی «بی نهایت گرایی» به این کتاب مراجعه کنید: «بی نهایت گرایی: نظریهی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
آدرس تماس با نویسنده: korosherfani@yahoo.com
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- ایران ما در جهان پَساکرونا، کورش عرفانی
موضع ایران پس از بازگشت باقری کنی از تهران سختتر شد
صحبت های تکاندهنده خبرنگار اوکراینی از کییف