رزمندهی جوان
رزمندهی برومند و خوشخوی
عاشق شعر و موسیقی و انسان
شیفتهی کورش، دلبستهی ایران،
با جمجمهی شکسته
با مغز متلاشی
در گوشهی خیابان
در خوناش،
بیجان اوفتاده است
سربازان گمنامِ تا دندان مسلح به اسلام
پس از گلوله بارانها
و تار و مار کردنها
با نعرههای دعا، سر میرسند
و پیکر بیجاناش را
چون غنیمتی مُسلّم
از گریهها و ناباوریها بازمیگیرند
و ناپدید میشوند
آنگاه،
تارتنان تزویر
جنازهی سردش را
به تارهای یاغی و باغی میپیچند
و او را از بهتانها میآویزند
تا مادر و پدر ویراناش را به خود
بدهکار،هم، بکنند
و پولِ تیر نیز بگیرند
در قلمروی حکومت الهی
در قلمرویی که در آن
عدل ناب او جاریست
رایگان به آزادیخواهان شلیک نمیکنند!