چند روز پیش، یکی از دوستان را پس از سالها دیدم. از هر دری سخنی گفتیم تا این که از من خواست تا دو پیشآمد خوب و بدی را که در روز ۱۳ فروردین برای او و خانوادهاش پیش آمده بود، بشنوم. من هم سراپا گوش شدم و او آغاز کرد:
اول خبر خوب رو میگم:
روز ۱۳ فروردین امسال، خانوادگی تصمیم گرفتیم به منطقهی دماوند بریم و ضمن این که از آب و هوای پاکیزه و طبیعت زیبای بهاری این منطقه لذت میبریم، نحسی تو خونه موندن رو هم در کنیم.
در میانهی راه، تابلوی بزرگی دیدیم که روی اون عبارت "ایران بدون زباله" به خط درشت نوشته شده بود و زیرش هم جملهی: "دستِکم روزی یک زباله از روی زمین بردار. " در مقابل تابلو، عدهای که روی پیرهنشون همین جملهها دیده میشد، جلوی خودروهای عبوری رو میگرفتن و پس از گفتگوی مختصری، چیزی رو یادداشت میکردن و و دست آخر، به اونا یک یا دو تا کیسهی زباله میدادن. با کنجکاوی و مشتاقی فراوون، منتظر رسیدن نوبتمون شدیم تا ببینیم این سُفَرای حفظ محیط زیست از مسافرا چی میپرسن و یادداشت میکنن. بالآخره نوبت ما شد و یکی از اونا، با خوشرویی فراوون، ضمن اعلان این موضوع که از طرف سازمان حفاظت محیط زیست، میخواد برای حفظ طبیعت، کیسهی زباله در اختیارمون بذاره، از ما یه شمارهی تلفن همراه هم پرسید و اون رو یادداشت کرد و توضیح داد در صورتی که کیسهی دریافت شده رو پر از زباله (فاسد نشدنی، شامل کیسهی نایلون وسفره و ظروف یه بار مصرف و...) تحویل بدیم، به تعداد هر کیسهی زباله، یه شانس شرکت تو قرعه کشی ۵ سکهی طلا به دست خواهیم آورُد و ما هم دو تا کیسه ازش گرفتیم.
چند دقیقه بعد، پیامکی دریافت کردم که توش یه پیوند (لینک) اینترنتی داده شده بود و با زدن روی اون، وارد تارنمایی (سایتی) شدم که ضمن آموزشهای لازم برای چگونگی حفظ محیط زیست، نشونی محلهای تحویل زباله رو هم داده بود.
عصر، پیش از بازگشت، از اونجا که زبالههای ما به اندازهی دو کیسه نمیشدن، همگی دست به کار شدیم و از رو زمین، هر چی فیلتر سیگار و کیسه فریزر و ظروف یه بار مصرف و... که پیش از ما تو طبیعت رها شده بودن، جمع کردیم و تو کیسه ریختیم.
تو مسیر برگشت، به یکی از نشونیهایی که اعلام شده بود رفتیم و زبالهها رو تحویل دادیم و برای بار دوم که شمارهی همراهم رو گفتم، به ازای هر کیسه، یه پیامک دریافت کردم. تو پیامکها نوشته شده بود که قرعهکشی روز بیستم فروردین انجام میشه...
... تا این که روز بیستم فروردین، تلفنی اطلاع پیدا کردم برندهی یه سکهی طلا شدهم و روز بعد هم با مراجعه به نشونی داده شده، سکه رو دریافت کردم.
من که خیلی هیجانزده شده بودم، با خوشحالی گفتم: چون گفتی یه خبر بد هم داری، هر لحظه انتظار داشتم بگی که کل ماجرا کلاهبرداری بوده و نه تنها جایزهای بههت ندادن که حساب بانکیت رو هم خالی کردهن.
دوستم گفت: نه، خبر بدم اینه که کل این ماجرا شوخی سیزده بود. مگر تو این مملکت زندگی نمیکنی؟ آخه کدوم مقام دولتی حاضر میشه برای حفظ محیط زیست جایزه بده؟
هزار اسم دارد این شاعر! مسعود نقره کار