Thursday, May 26, 2022

صفحه نخست » موساد اسرائیل؛ حذف تروریست؛ عدم تقلید از ساواک، عرفان قانعی فرد

Erfan_Ghaneifard.jpgتروریسم (Terrorism)، در زبان فارسی معانی متفاوتی مانند هراس افکنی، ایجاد ارعاب و وحشت و... دارد. اما در ایران، پس از خروج رضاشاه کبیر از ایران - شهریور ۱۳۲۰ - به عنوان ابزاری سیاسی - مذهبی - ایدئولوژیک در اختیار گروه‌های تروریستی چپ و اسلامی و قومی [ مانند حزب توده، مجاهدین خلق، فدائیان خلق، موتلفه اسلامی، ملل اسلامی، فدئیان اسلام، توحیدی صف، منصورون و... ] علیه مردم عادی و غیر نظامی و یا کارمند دولت، برای مقاصد سیاسی شوم، پی گرفته شده است.
در ایران، تروریسم یک ابزار ایجاد وحشت با وحشیانه ترین اعمال خشونت و آشوب، برای تحمیل عقیده باطل بوده است. شاید بی ربط نباشد اگر بگویم که تروریسم ایرانی و تروریسم اسلامی، دو نوع خطرناک تروریسم در جهان امروز هستند که بشر متمدن با آن روبرو شده است. طبق قوانین ضد تروریسم (Counterterrorism)، عمل تروریستی علیه شهروندان عادی و افراد بی طرف، بزرگترین جنایت علیه بشریت است
در ایران، هر کدام از گروه‌های سیاسی طرفدار شوروی و ک گ ب (KGB) و یا خمینی چی و پیرو ایدئولوژی ویرانگر خمینیسم (Khomeinism) از این ابزار تروریسم استفاده کرده‌اند و هیچ کدام نمی‌توانند قتل‌های سیاسی و ایجاد وحشت و نفرت، و توحش خود علیه قدرت مسلط زمانه خود را حاشا کنند. گرچه به مدد تبلیغات و تکرار مداوم دروغ در رسانه‌های دارای ماموران حزبی، هنوز هم به توجیه تاکتیک قتل سیاسی، معنای اقدام و جعل هدف مشغول‌اند. اما تروریسم، نام آن گروه را در تاریخ، به فساد می‌کشاند. هدف تروریسم خود ر زوال، تضعیف، براندازی دولت و حکومت شاهنشاهی در ایران معاصر می‌دانند اما هرگز علیه تروریسم شیعه گری دوران‌های خمینی و خامنه‌ای، حتی ۱ ترقه و فشفشه را هم روشن نکرده‌اند و امروز فعال حقوق بشر و آزدیخواه و جمهوری خواه و... شده‌اند!

طنز تاریخ ما اینجا است، مثلا گروهی شاه را تهدید می‌کرد، سپس از بطن آن نهضت مثلا آزادی، سازمان تروریستی مجاهدین خلق (MEK) متولد شد که همگی مصدق الهی بودند و از سوی دیگر همین افراد، جمعیت دفاع از آزادی و حاکمیت ملت ایران را می‌ساختند، و به موازات همدیگر، جنبش مسلمانان مبارز (از نیروهای ملی-مذهبی) می‌ساختند. اما هیچ کدام‌شان، تروریسم اسلامی خمینی چی‌ها (بمب گذاری، مین گذاری، عملیات چریکی، هواپیماربایی، بانک زنی، راه زنی و...) را نقد نمی‌کردند! با جعل و به کذا، آن را نهضت و مبارزه می‌نامیدند! و تا به امروز، هر نقدی را هم با جنجال گله‌ای پاسخ می‌گویند که بیشتر ترور شخصیتی منتقد است! هرگز شرکت کنندگان در بلوای ۱۳۵۷ به نقد و شماطت و ملامت تروریست‌ها و عملیات تروریستی‌شان، نمی‌پردازند!
در جهان مدرن، کارهای خشونت آمیز و ترورهای وحشیانه‌ای که در داخل چهارچوب مرزی ایران صورت گرفته، به مراتب بدتر از ر ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱و عملیات تروریستی القاعده (ََAlQaeda) - هم پیمان حزب الله و سپاه پاسداران (IRGC) - در آمریکا است.
با حمایت و کمک وتلاش تروریست‌ها اسلامی و چپ، "جمهوری اسلامی" یا مشهورترین و خطرناک ترین قدرت تروریستی جهان، پس از بلوای ۱۳۵۷ قدم به صحنه سیاست گذارد. از همان روز اول، به بهانه صدور انقلاب اسلامی، کارشان حمایت از تروریسم بوده (آموزش، سلاح، پول، پناهگاه،...) و به بهشت تروریست‌های خطرناک جهان و منفورترین دولت حامی تروریسم در جهان، شهرت یافته است. و سیاست خارجی جمهوری اسلامی - حکومت الله بر زمین - بر اساس تروریسم اسلامی (Islamic Terrorism) پایه ریزی شد. بخش اعظم تعداد قربانیان تروریسم سراسر قرن بیستم، متعلق به فعالیت‌های جمهوری اسلامی در داخل و خارج از کشور است. دولت حامی و پشتیبان تروریسم، در هر جا سخن از آشوب و بلوا و تروریسم است، نام جمهوری اسلامی می‌درخشد. برای اهداف سیاسی خود، در اکثر جاهای جهان دست به تروریسم زده است. جنایت علیه قربانیان ایرانی و خارجی، در راستای اهداف منفور مُلایان، با حکم یک مُلای شیعه در وزارت اطلاعات یا سپاه، توجیه شده‌اند. کمک‌های مادی و معنوی و لجستیکی و اطلاعاتی و تسلیحاتی جمهوری اسلامی به تروریست‌ها هم مورد توجه سازمان‌های جاسوسی جهان قرار گرفته است.
همواره جمهوری اسلامی، استفاده از ابزار تروریسم را به خاطر ضعف در جنگ متعارف، ترجیح می‌دهد. گرچه خزانه حکومت مُلاها برای تغذیه مالی از تروریست‌ها در اطراف و اکناف عالم، سازمان دهی تروریستی، شبکه سازی تروریستی، ترانزیت سلاح و مهمات و ادوات نظامی و... همواره باز بوده است. سرمایه گذاری جمهوری ولایت فقیه در تروریسم، چیزی فراتر از تصور است. حتی جمهوری اسلامی، فعالیت سازمان‌های جنایتکار در زمینه تجارت سکس و مواد مخدر و پول تقلبی را با تروریسم گره زد. وانگهی، جمهوری اسلامی، ثروت ایران را برای حمایت از ترویج تروریسم، خرج کرده است. تنها کشور در جهان امروز، که از بانک و رسانه‌هایش برای حمایت اقتصادی و تبلیغاتی از تروریسم، استفاده می‌کند، جمهوری اسلامی است!
بخاطر استراتژی و سیاست خارجی جمهوری اسلامی، در میان سازمان‌های نظامی و ۱۶ تا ۱۸ نهاد امنیتی ایران، حمایت از گروه‌های آزادی بخش، انقلابی، قومی، مذهبی و... تفاوتی ندارد. برای حملات تروریستی، جمهوری اسلامی از گروه‌های نیابتی (Proxies) استفاده می‌کند تا در حد امکان، حاشا و انکار کند.
***
با این مقدمه می‌توان گفت که سیاست ضد تروریسم ساواک در سالهای ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۶، درخشان ترین دوران است. در مقابل حملات تبلیغاتی گسترده ک گ ب (KGB) و بوق‌های وابسته به آن در خارج از کشور در داخل از کشور، سعی داشت تا ۸۰٪ عملیات تروریستی را خنثی کند. نگاهی به لیست زندانیان خطرناک امنیتی در ایران بیاندازید: خلخالی، خامنه‌ای، رفسنجانی، منتظری، بازرگان، عزت شاهی، رجوی، طالقانی، جزنی، نبوی و... کدام یک در ترویج و اعمال تروریسم نقشی نداشته‌اند؟
برخی مغالطه گر و اجامری هستند هنوز که به بازرگان و رفسنجانی و طالقانی هم فخر می‌فروشند اما به روند دادگاه‌ها و بررسی قانونی و محاکمه‌ها، در ایام شاه فقید و ساوک توجه ندارند. می‌گویند آزادی نبوده؟ آزادی برای تروریست چه معنایی دارد جز ادامه انفجار و آدمکشی و شورش و خرابکاری؟
همه تروریست‌های اسلامی و چپ در ایام شاه، در زندان‌های شاه، روند قانونی طی کرده‌اند. در جهان امروز، اف بی آِی (FBI) با یک بمب گذار یا مخرب مسلح چه برخوردی دارد؟ باید به یک بمب گذار، شکلات و قهوه و بستنی و هندوانه تعارف کرد؟ اصلا تروریست از بشریت و انسانیت بویی بوده است که برایش اصول حقوق بشر قائل بود؟ در مراکز ضد تروریسم جهان، هدف خنثی کردن عامل تخریب و رفع خطر و خنثی کردن تهدید است که اهمیت دارد نه چیز دیگر.
مثلا آمریکا، حتی یک شهروند آمریکایی را در یمن ترور کردند. انور العولقی (Anwar al-Awlaki) که امام مسجد در یمن و عضو القاعده بود توسط عملیات پهبادی، به دست مرکز ضدتروریسم (CTC) در سی آی‌ای (CIA) کشته شد (۳۰ سپتامبر ۲۰۱۱). وی یک قتل هدفمند بود. چون تهدید امنیتی برای دولت اوباما بود. آیا یک تحلیلگر امنیتی یا قاضی و حقوق دان و یا سیاست مدار در ایالات متحده آمریکا دیده‌اید که برای مرگ این تروریست گریه کند؟، یا تاریخ جعل کند؟ پاسخ: خیر!
یا مثلا برای هدف خارجی تروریست، مانند ابومصعب زرقاوی (۷ ژوئن ۲۰۰۶) رهبر القاعده در عراق (AQI) و خالق سازمان تروریستی جماعت توحید و جهاد (TQJBR)، که با وزارت اطلاعات ایران (MOIS) هم روابطی داشت، چه کردند؟ شش نفر در خانه‌ای که زرقاوی در آن اقامت داشت در اثر برخورد دو بمب پانصد پوندی هواپیماهای آمریکایی (دو جنگنده -۱۶ F) کشته شدند. فورا ژنرال کالدول گفت یک زن و یک کودک در بین کشته شدگان هستند. اما آیا دیدید که شخصی در روزنامه‌ها و رسانه‌ها، قصه‌های حماسی بی سر و ته و قهرمان سازی و مرده پرستی مختص جهان سوم، راه بیاندازد؟ پاسخ: خیر!
برای این تروریست‌های خطرناک، کسی دم از ضرورت تشکیل دادگاه نزد. چون کسی برای تروریست‌های ضد انسان و ضدبشر در جهان امروز، ارزشی قائل نیست. دیگر کسی در آمریکا و مراکز ضدتروریسم، در رفع تهدید و خطر تروریستی، دم از دادگاه و قاضی نمی‌زند، چون نشان بلاهت و سفاهت و حماقت است.
اما در ایران ما چه؟
مثلا یک روزنامه نگار تحت عنوان پرچمدار آزادی، برای تروریستی مانند یاسر عرفات (Yasser Arafat) تروریست مشهورفلسطینی، گریه می‌کند و او را " برادرم ابوعمار" می‌نامد و می‌بوسد! و عبدالناصر ضد ایران و شاه و خلیج فارس را می‌ستاید! (۷ اسفند ۱۳۵۷) و دروغ و تحریف و عوامفریبی در مطالب و گفتارش نهفته است. در ۲۲ مردد ۱۳۵۸ در مجله‌ای، آتش سوزی سینما رکس آبادان را به دروغ به ساواک نسبت می‌دهد. به تلفن کردن خمینی چی‌ها از پاریس به وی، ابراز شعف می‌کند. و به دروغ می‌نویسد، قبل از اعدام، ساواک، گلسرخی را کور کرد! [ کتاب: سال ۵۷، مصیبتی بزرگ بر ملتی بزرگ، هوشنگ ازغندی، سال ۱۹۹۶، ص ۲۳] اما به مردم نمی‌گفت که گلسرخی یک معتاد هروئینی بود و همیشه مقروض و آلوده بود که حتی نمی‌توانست ۲۰۰ متر بدود! با یک سری افراد بی عقل می‌خواستند که شهبانو فرح و والاحضرت ولیعهد را بدزدند و در جریان گشایش یک فستیوال سینمایی در سینما دیاموند به گروگان بگیرند! در دادگاه خود را مارکسیست نامید و البته ایرج گرگین، برادر خانم گلسرخی و عضو حزب توده و از نزدیکان رضا قطبی، از گلسرخی - شوهر همشیره - یک قهرمان جعلی ساخت و تحویل جامعه داد! [ روایت آقای غ در بخش عملیات ساواک؛ بشیری: ص. ۵۲۲ ]
بعدها یکی از آن گروگان گیرها، بادی به غبغب انداخته و با هرزه زبانی و بی شرمی در دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی سخنرانی کرد و در روزنامه کیهان منتشر شد: چگونه می‌خواستیم فرح را گروگان بگیریم؟ (روزنامه کیهان، ۵شنبه، ۳ اسفند ۱۳۵۷، ص ۴) که البته، هرگز نقدها و فحاشی‌هایش، ارزش پاسخ هم ندارند!
این سخنان، با دروغ اسدالله مبشری یکی است. اسدالله مُبشری مسلمان و مترجم نهج البلاغه و اولین وزیر دادگستری مهدی بازرگان (خالق سازمان تروریستی مجاهدین خلق) و خمینی (خالق تروریسم اسلامی) در تلویزیون صداو سیمای جمهوری اسلامی با رعایت حفظ شئونات اسلامی شرافت قضائی و روحیه مصدقی چنین گفت: "ساواکی‌ها عادت داشتند هرشب با یک سر بریده یک انقلابی - بخوانید تروریست! -را کنار کاسه ماست و خیار بگذارند و اگر یک شب چنین نمی‌شد، بچه ساواکی گریه سر می‌داد و از پدر می‌پرسید بابا پس سر بریده کو؟ " [ کتاب: سال ۵۷، مصیبتی بزرگ بر ملتی بزرگ، هوشنگ ازغندی، سال ۱۹۹۶، ص ۳۱]
یا یکی دیگر، عکس حمید اشرف، تروریست دیگر را روی مجله می‌گذارد و می‌نویسد: فدایی بزرگ! و بعد برای تروریست دیگر، بیژن جزنی (نویسنده کتاب: چگونه مبارزه مسلحانه، توده‌ای می‌شود؟) اشک می‌ریزد و قصه می‌بافد اما ۱ کلمه درباره تروریسم چریکی فدائیان وابسته به ک گ ب و شکست و رسوایی آنها نمی‌گوید! اگر اشرف در عملیات موفق ساواک در در ۸ تیر ۱۳۵۵، در خانه تیمی تروریست‌ها، کشته نمی‌شد، چه بلاهای دیگری سر مردم بی گناه ایران می‌آمد؟ آیا یک تروریست که هنگام فرار به دو کودک ۹ و ۱۲ ساله به نام‌های ناصر و ارژنگ شایگان شام اسبی رحم نمی‌کندکه هر یک با تنها شلیک یک گلوله به مغر، آن هم از فاصله نزدیک، کشت [قصه ساواک، بشیری، ص ۴۳۶]. آیا چنین قاتل بالفطره و جانی، "فدایی کبیر" است؟ این صحنه سازی‌های قهرمانانه، فقط در فیلم‌های هندی، می‌توان دید! همین شخص محترم روزنامه نگار و تحلیلگر، چرا درباره تروریسم درون گروهی همین گروه تروریستی ۱ کلمه نمی‌گوید؟ مانند واقعه روستای گاپیلون کردستان عراق که تررویست‌ها همدیگر را به خاک و خون کشیدند! (۳ بهمن ۱۳۶۴) در واقع امر، کمیته مشترک ضد خرابکاری ساواک، با چنین جانیانی روبرو بود!
دغل کاری و دروغ پردازی در مداحی تروریست، در ادبیات سیاسی ایران، کم کم به بیماری مالیخولیا هم مبدل شده. مثلا دروغی را سال ۱۳۵۸ ساخته و پرداخته کرده‌اند و دست بردار هم نیستند و مرتبا برای تهاجم تبلیغاتی، آن را تکرار می‌کنند. اما چنین نبوده و نیست. بر سر قبر چند تروریست، شیون می‌کنند! اما حقیقت ماجرا را بعدها، جناب پرویز ثابتی [ کتاب در دامگه حادثه؛ صص ۲۵۵ - ۲۵۷ ]، احمد فراستی، حسن علوی کیا و... در این باره پاسخ دادند.
در آغاز بازجویی از تهرانی یا نادری پور - کارمند سابق ساواک و بازجوی کمیته مشترک ضد خرابکاری - یک سناریو جعلی خوانده شد " این ماجرا سناریوی ناشیانه‌ای است که درااغاز کار بازجویی بوسیله جمهوری دست ساز شده ا با دادن وعده و تهدید به اقای تهرانی خورانده شده است و ایشان هم در ان سناریو کمی هم اشتباهات را چشم پوشی کرده و به سناریو نویس یاد اور نشده است. ان نقاط ضعف و نادرست این اعترافات اقای تهرانی (بهمن نادری پور) بارز است. نخست تاریخ اشتباهی است که سناریو نویس تقویم خود را باز کرده و میبیند که ۲۹ فروردین در تقویم ۱۳۵۸یا ۱۳۵۷ پنخشنبه ۲۹ فروردین است در حالی که ۲۹ فروردین ۱۳۵۴روزی که منتسب به این رویداد است یک روز جمعه است (۱۸ آوریل ۱۹۷۵) و روز جمعه هم همه ادارات تعطیل است و ادامه اعترافات، از همین جمله نخست، به زیر پرسش میرود. در ادامه برای اینکه تصور خواننده علیه امریکا و دست داشتن در چنین ماجرایی سوق داده شود میگوید اقای عطارپور بمن زنگ زد و گفت برو حکم انتقال فلان زندانی را از دادرسی بگیر و بیاور در ساعت ۲ در رستوران امریکاییها روبروی سفارت امریکا (روز جمعه است و ادارات تعطیل است) ادامه میدهد که " من و سایرین که جمعا ۸ تن بودیم بطرف زندان اوین راه افتادیم و یک تن از ما به زندان رفت و ما در قهوه خانه اکبر اوینی منتظر شدیم و ماشین ون امد و زندانیان را به همراه اورد و همگی بطرف تپه‌های رفتیم حرکت کردیم. زندانیان را نشاندیم و سروان وزیری رییس زندان یا اقای عطار پور (قاطی کرده چه کسی را بگوید) پا پیش گذاشت و جملاتی گفت و رگبارمسلسل را به ان ۹ تن که دست و پاهایشان بسته بود و چشم بند هم داشتند بست و بعد مسلسل را به ما داد و هر کدام از ما یک رگبار به انها بستیم. خوب چه نیازی بود که ۸ تن را ببرند که ۹ مجرم دست و پا بسته را هرکدام نوبه‌ای به رگبار ببندند دو یا سه نفر کافی بودند و نیازی به لشگر کشی نبود و الوده کردن هرچه بیشتر کارمندان در حالی که درس نخست هر سازمان اطلاعاتی حد لزوم به اطلاع است پس چرا باید ۸ تن از این چنین جنایتی خبر دار بشوند و الوده به ان شوند، تازه یک نفر از همان۸ تن هم رفته و تیر خلاص به مغز انها زده است، میگوید ما جنازه‌ها را سوار ون کردیم و به بیمارستان شماره یک ارتش در خیابان پهلوی فرستادیم. "یعنی ساواک انقدر شعور نداشت که بفهمد در بیمارستا ن دهها پزشک و پرستار و سردخانه دار و سپاس پزشکی قانونی بالاخره یک روزی ماجرا را لو خواهند داد و مخصوصا تیر خلاص که علامت در جمجمه خواهد داشت و در گزارشات پزشکی انهم برای ۹ تن هیچ اشاره‌ای به ان نشده است. تیمسار فردوست در دو جلد کتابش که از همه چیز اگاهی داشت و رییس دفتر ویژه بود کوچکترین اشاره‌ای به این ماجرا نکرده است. در پایان هم میگوید ما چشم بندها و دستبندهای انان را در بالای تپه‌ها سوزاندیم تا اثار جرمی باقی نماند.، مضحک اینجاست که دستبند اهنی را چگونه سوزانده‌اند و چرا انجا و یعنی چه که اثار جرم را از بین برده‌اند. " [ رویت احمد فراستی در گفتگو با قانعی فرد ]
این روایت تیرباران چند زندانی در تپه‌های اوین، جزو اباطیل ۵۷ی‌ها است. فقط، قصه هایی است که با شنیدنش، اسفناج روی مغز، سبز می‌شود! در روزنامه کیهان شنبه ۳۰ فروردین ۱۳۵۴ هم عینا همین گزارش آمده است! که ۹ زندانی در حال فرار کشته شدند و روزنامه‌ها هم نوشتند، اما کو گوش شنوا! براستی در دنیای امروز، اگر چند تروریست خطرناک در حین جابجایی دست به توطئه و فرار بزنند، پلیس و یا واحد ضدتروریسم با آنها چه رفتاری دارد؟ حق حیات می‌دهد؟ وانگهی، زندان اوین زیر نظر دادرسی ارتش بود و مامورین دژبان پرسنل حفاظتی، امنیت آن را تامین می‌کرد! اصولا جزنی می‌خواست که مانند اشرف دهقان از زندان بگریزد و خود را قهرمان بنامد! و ماجرای این تروریست‌های فدائی و مجاهد پس از ۱۳۵۷ جعل شد. هیچ سند معتبری در فاصله سالهای ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۸ در این باره وجود ندارد!
یا در جمهوری اسلامی، چند کتاب درباره یک تروریست وحشتناک منتشر می‌شود: مصطفی شعاعیان! کسی که خود را سازمان آزادیبخش ایران می‌نامید. خواست با دیگر تروریست‌ها، جبهه مشترک درست کند. حتی ترتیب ملاقات حمید اشراف (فدائی خلق) با بهرام آرام (مجاهدین خلق) را در خیابان فرح آباد ژآله داد. و نوار گفتگو بخاطر حضور نفوذی ساواک در اختیار واحد ضد تروریسم ساواک قرار گرفت. [قصه ساواک، ص. ۴۶۳] قصدشان چه بود؟ افزایش تخریب و ترور! در همین میان، بهرام آرام و وحید افراخته، حکم اعدام انقلابی مجید شریف واقفی را صادر می‌کنند و جنازه قطعه قطعه شده او را داخل گونی گذاشتند و در بیابان‌های مسگر آّباد رها کردند! که این گونی به دست ژاندامری افتاد! [همان] داعش هم چنین کاری نکرد! و آیت الله سرخ (طالقانی) همواره به حمایت از مجاهدین خلق می‌پرداخت!
همین مصطفی شعاعیان و بهزاد نبوی، گروه جبهه دمکراتیک خلق درست کردند. شعاعیان فرمولی داشت که بجای تی ان تی (TNT)، اسید پیکریک (Picric acid) مایع و جامد - که این ماده منفجره و سمی و سرطانزا است. DCL - برای انفجار، مورد استفاده قرار می‌گرفت. با کمک بهزاد نبوی می‌خواستند با نارنجک، اول کار تخریبی انجام دهند! نبوی و هرندیان، شرکت الکترونیک مایکو را داشتند و ۴ خانه تیمی درست کردند. که نبوی کم کم، نقش راننده وانت را در این عملیات تروریستی بازی می‌کرد! هدف‌های آنان، انهدام کوره بلند ذوب آهن، انفجاردر اتوبوس‌های شرکت واحد، انهدام تاسیسات آب تهران و.. بود. شعاعیان هم مرتب با همایون کتیرایی و مسعود احمد زاده و... رابطه و تماس داشت تا ازدواج تروریستی مابین آرمان خلق و فدایی خلق صورت گیرد. [بشیری، ص ۴۶۹]
ساواک با هشیاری وارد صحنه شد، نبوی دستگیر شد و شعاعیان گریخت و رابط مجاهدین خلق و فدائیان خلق بود. چون مادر نبوی، شاه دوست و طرفدار سلطنت بود مورد عفو ملوکانه قرار گرفت و از اعدام نجات یافت و امروزه در ایران، او را چریک پیر می‌نامند و مانند خلخالی و حجاریان و...، جز چهره‌های حرکت اصلاح طلبی در ایران است!
ساواک وقتی کسی را می‌گرفت که بمب گذاری کرده، تحت تعقیب است، آدم کشته، در لحظه دستگیری ۲ نارنجک داشته، با اسلحه کمری که نشانگر اعزام از خانه تیمی است، آیا باید برخورد یک آدم معمولی با وی می‌کرد؟ با این همه اسلحه و مهمات آیا شخص تروریست به بحث سیاسی و نماز و روزه در مسجد می‌رفت یا اینکه این آدم یک تروریست خطرناک است؟ به محض دستگیری تا لحظه انفجار، چند ساعت یا چند دقیقه یا چند ثانیه وقت هست؟ در بازجویی چه باید کرد؟ با کیک و شیرینی و خواهش و التماس می‌توان با چنین آدمی حرف زد؟ در موقع انفجار، شخص تروریست کشته می‌شود یا مردم بدبخت و بی گناه جامعه؟ اگر بعد از ۳ ساعت، مقر می‌آمد که امنیت مملکت به خطر افتاده بود و اطلاعات و سخنانش یک پاپاسی هم ارزش نداشت! در پاریس و آمریکا و لندن، اسمش شکنجه نیست... هیچ تروریستی با زبان خوش و من بمیرم و تو بمیری اعتراف نمی‌کند و اطلاعاتی بروز نمی‌دهد! [ روایت آقای ض، ساواک ]
برخی از این تروریست‌ها، در دوران شریف امامی و شاپور بختیار (مصدق الهی) که ناصر مقدم - دوست و یاور مهدی بازرگان (مصدق الهی) - از زندان آزاد شدند و در جامعه از همه جا بی خیر به عنوان قهرمان ملی شناسانده شدند!
***
امروزه هم، در ماجرای ترور "حسن صیاد خدایی"، یکی از خطرناک ترین تروریست‌های فعال در نهاد تروریستی سپاه قدس با درجه سرهنگی، منتقدهای داخل و خارج با پنک و چماق به جان اسرائیل افتاده‌اند. یکی در عین خامی و سفاهت می‌گوید " چرا اول به دادگاه نبردند؟ مگر موساد، قاضی است؟ "؛ یکی دیگر می‌گوید" موساد حق ندارد، بدون حکم دادگاه، در داخل کشور، آدم بکشد! " و... لابی طرفدار جمهوری اسلامی در خاک آمریکا هم می‌گوید که "این کارهای اسرائیل، عواقب منفی دارد و به پیشرفت دیپلماتیک و فعلیت هسته‌ای صلح آمیز ایران لطمه می‌زند! " کسی هست بپرسد، مُلا و دیپلماسی؟ کشور را به چین و روسیه فروختند و تمام ثروت کشور را صرف تروریسم کردند، کدام دیپلماسی؟ وقتی مُلای شیعه در ساختار ولایت فقیه، چند هفته‌ای با بمب فاصله دارد، براستی کدام نوع از صلح را می‌توان متصور بود؟
اما همان دو نفر نمی‌پرسند چرا نهاد تروریستی سپاه قدس (Quds Force) برای خود این حق را متصور است که تروریست‌های جهاد اسلامی (PIJ)، حماس (Hamas)، حزب الله (Hezbollah) و... را علیه اسرائیل تحریک کند اما سازمان‌های امنیتی اسرائیل، حق دفاع ندارد؟ اصولا چرا باید موساد (Mossad)، اشتباه ساواک (SAVAK) را تکرار کند و برای تروریست‌های ضد انسان و آدمیت و جانیان خطرناک فعال در دستگاه خلافت اسلامی ولایت فقیه، احترام و حقوق انسانی قائل باشد؟ اکثر نهادهای جاسوسی و اطلاعاتی جهان مانند سی آی‌ای و موساد، مرکز بررسی عدم غنی سازی (CPC) دارند. وقتی کسی برای مُلای شیعه، با فعالیت هسته‌ای مشکوک، در جهت ساخت بمب فعال است، اسمش دانشمند هسته‌ای نیست! وقتی شخصی شبکه تروریستی علیه اسرائیل از کشورهای سوریه و لبنان و.. هدایت می‌کند، اسمش چهره نظامی نیست، یک جنایتکار است!



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy