< تا زمانی که این کودتا، وارد روایت انقلاب بهمن نشود و در خلاء ایجاد شده، جامعه ملی خود را گرفتار مدار بسته استبداد سلطنتی و استبداد مذهبی خواهد دید و مانند آونگی بین دو استبداد سر گردان و اینگونه جنبش 130 ساله ایرانیان برای باز گرداندن حاکمیت از شاه و شیخ به مردم به نا امیدی و یاس منجر خواهد شد. به سخن دیگر، شاه کلید و شاهراه استقرار جمهوری شهروندان ایران از این دروازه و گردنه می گذرد. چرا که اینگونه جامعه ملی و بخصوص نسل جوان متوجه خواهد شد که وضعیت فاجعه بار حاضر نه نتیجه انقلاب که نتیجه کودتای بر ضد انقلاب می باشد و کودتای خمینی جماران ب رضد خمینی پاریس. بنا بر این نمی شود هم کوششی اصیل برای استقرار جمهوری شهروندان ایران کرد و هم این کودتا را وارد روایت انقلاب نکرد.>
با حمله چماقداران حزب جمهوری اسلامی و مجاهدین انقلاب اسلامی به فراخوان بنی صدر در بزرگداشت مظهر آزادی و استقلال وطن، مصدق، در دانشگاه تهران، در 14 خرداد 60، برخورد حزب جمهوری و اقمارش با رئیس جمهور کشور، از رازی آشکار، به امری مشهور تبدیل شد.
حضور بنی صدر در این مراسم با وجود هشدار خمینی به رئیس جمهور که در چنین مراسمی شرکت نکند صورت گرفت. نادیده گرفتن هشدار آقای خمینی از طرف رئیس جمهور، حزب جمهوری را مطمئن کرد که در صورت حمله و بهم زدن این مراسم، واکنشی از آقای خمینی سر نخواهد زد.
با وجودی که اطلاعات برنامه حمله به سخنرانی به دولت رجایی داده شده بود، دولت رجایی و مشاور اصلی او، آقای بهزاد نبوی تصمیم به عدم محافظت از رئیس جمهور گرفته و برای حفظ ظاهر گروهی از ماموران شهربانی را با دستان خالی و عدم اجازه دخالت برای جلوگیری چماقداران، در گوشه شرقی دانشگاه قرار دادند و مانند مجسمه های از زیر خاک خارج شده ارتش تراکوتای چین باستان، در طوفان زد و خوردها هیچ از جای خود تکان نخوردند
بنا بر این چماقداران مسلح به شعارهای ساخت حزب توده، مانند <ژنرال پینوشه/ ایران شیلی نمی شه> بی هیچ ترس و واهمه ای، شروع به حمله به مردم کرده مشغول قطع کردن سیمهای بلندگوها مشغول شدند تا سانسور رئیس جمهور را در گرد همایی هم اعمال کنند.
اینگونه چماقدارانی که تا آن زمان، در شهرهای وطن، و در زیر چتر حمایتی قوه قضائیه آیت الله بهشتی، که حال از مدافع آزادی ها گذر کرده و در پی استقرار <دیکتاتوری صلحا> ی خود شده بود، می زدند و می شکستند و می سوزاندند و می کشتند در حالیکه حتی یک نفر از آنها دستگیر نشده بود، حال در موقعیت غیر مترقبه ای قرار گرفتند. توضیح اینکه، رئیس جمهور با ملاحظه حمله چمافدارن و با گفتن اینکه ترجیح می دهد بدست چماقداران کشته شود تا بلکه بساط چماق و چماقداری یکبار و برای همیشه از وطن جمع شود، از مردم خواست که خود نقش انتظامات گردهمایی را بر عهده گرفته و خود را از شر چماقدارها رها کنند. اینگونه بود که بر خلاف انتظار، اینبار چماقدارها، خود را در برابر مردمی مصمم یافتند و در نتیجه در عرض مدتی کوتاه کن فیکون شدند (برای مثال، یکی از چماقدارها بدست اینجانب افتاده بود و چنان وحشتی او را گرفته بود و به زمین و زمان قسم می خورد که از چماقدارها نیست و... در عرض چند دقیقه از از دانشگاه تهران فرار کردند.)
این در حالی بود که جبهه استبداد که ترکیبی از حزب جمهوری اسلامی، مجاهدین انقلاب اسلامی، حزب موتلفه، حزب توده و فداییان خلق - اکثریت، به اینهم قانع نشده و دو تروریست را برای ترور اولین رئیس جمهور تاریخ وطن، فرستاده و خود را هم به پشت جایگاه رسانده بودند، ولی در لحظات آخر از کار خود پشیمان و طپانچه خود را به محافظان رئیس جمهور تحویل داده که رئیس جمهور اسلحه را به مردم نشان داد. (1)
از این زمان بود که برخورد جبهه استبداد و جبهه مردمسالاری از پشت صحنه وارد جلوی صحنه می شود و جامعه در شفافیت کامل می بیند که نه تنها آینده انقلاب بستگی به نتیجه مقاومت جبهه دموکراسی خواهی در مقابل یورش استبدادیان که قصد باز سازی دیکتاتوری و اینبار در لباس مذهب را دارند، بلکه آقای خمینی نیز مجبور شده است که از موضع ظاهرا بیطرف خود خارج شده و تمایل خود به جبهه استبداد را بروز دهد. نتیجه اینکه محبوبیت خمینی جماران روز بروز در میان جامعه فروکش کرده و این در حالی بود که محبوبیت بنی صدر حتی از زمان انتخابات ریاست جمهوری و سونامی اقبال مردمی، نیز فزونتر شده بود. بطوری که آخرین سنجش افکار که در اردیبهشت 60 انجام شد، محبوبیت رئیس جمهور در میان جوانان در گروه سنی 20-35 سال، به بالای 80 درصد رسیده و محبوبیت خمینی به 30-35% نزول کرده بود. (ص51) (2)
در چنین وضعیتی و در حالیکه حزب جمهوری که از پیروزی بنی صدر در جبهه جنگ به وحشت افتاده و آقایان بهشتی، رفسنجانی و خامنه ای به سید حسین خمینی، نوه آقای خمینی گفته بودند که نصف ایران از دست برود بهتر از این است که بنی صدر در جنگ پیروز شود و بیشترین خرابکاری ها را در تدارک جنگ انجام می دادند، تا جایی که رئیس جمهور ناچار شده بود تا در گزارشات روزانه خود به مردم بگوید:
"در تاریخ ایران هیچگاه سابقه نداشته است که رئیس جمهور دولتی هنگام جنگ، بیش از آنکه نگران جنگ و حملۀ دشمن باشد، نگران حملۀ گرگ های آزادیخوار به آزادی های اساسی مردم باشد و با تمام تلاش و توانایی بکوشد تا گرگ ها این آزادی را ندرند و از بین نبرند..." (3)
در چنین وضعیتی که از یکطرف حزب جمهوری اسلامی و مجاهدین انقلاب اسلامی کوشش در باز سازی استبداد دارند و از طرف دیگر، رئیس جمهور و دیگر مدافعان آزادی، از جمله مهندس بازرگان، کوشش در مقابله با این یورش، رئیس جمهور از حق قانونی خود استفاده کرده و خواستار انجام رفراندم می شود تا مردم نظر خود را بیان و اینکه آیا خواستار دولت و حکومتی دموکرتیک، که هدف اصلی انقلاب بود، می باشند یا دیکتاتوری صلحای حزب جمهوری را؟
"برای حل مسائل کشور به آرای عمومی مراجعه کنیم" (4)
شخصیت های مردم سالار، مانند مهدی بازرگان و آیت الله لاهوتی، داریوش فروهر به حمایت از درخواست رئیس جمهور بر می خیزند. ولی حزب جمهوری اسلامی که نیک می داند که در جامعه اقلیت کوچکی بیش نیست، به مخالفت بر خواسته و آقای رفسنجانی آن را <مصدق بازی> توصیف می کند و آیت الله بهشتی می گوید که:
< گوید "طرح مسئلۀ رفراندم به منظور تضعیف جمهوری اسلامی، تضعیف قانون اساسی، تضعیف مجلس و تضعیف دولت است" (5).
بنی صدر بر انجام رفراندم اصرار می ورزد و اینکه اگر آنها از محبوبیت خود در جامعه اطمینان دارند، به جای مخالفت با رفراندم باید از آن استقبال کرده تا بطور قانونی، رئیس جمهور مخالف استبداد آنها، از ریاست جمهوری کنار رفته و اینگونه، دولت و حکومت بطور در بست در اختیار حزب قرار بگیرد.
این اصرار، حزب جمهوری را در حالت دفاعی قرار می دهد و برای خارج شدن از چنین وضعیتی، نزد آقای خمینی رفته و از ضعف او که میل شدید به قدرت است استفاده و او را بطور مستقیم در برابر رئیس جمهور قرار می دهند. بنا بر این خمینی در سخنرانی 6 خرداد مستقمیا به رئیس جمهور حمله و مخالفت خود با انجام رفراندم را علنی می کند:
< "...نمی شود از شما پذیرفت که ما قانون را قبول نداریم. غلط می کنی قانون را قبول نداری. قانون تو را قبول ندارد... بعد از اینکه چیزی قانونی شد، دیگر نق زدن در او اگر بخواهد مردم را تحریک بکند، مفسد فی الارض است و باید دادگاه ها عمل مفسد فی الارض را بکنند..."...اگر همۀ مردم هم موافق باشند، من مخالفت می کنم..." (6).
و دوباره این نظر را در ۲۵ خرداد ۱۳۶۰ صریحاً تکرار می کند که:
" اگر ۳۵ میلیون نفر بگویند بله، من می گویم نه" (7)
اشارۀ آقای خمینی به اینکه بنی صدر قانون را قبول ندارد، در رابطه به اعتراضات مکرر رئیس جمهور به عدم مشروعیت و عدم قانونیت داشتن مجلس، شورای نگهبان، شورای عالی قضائی و دولت. برای نمونه در حضور رؤسای حزب جمهوری اسلامی، آقای بازرگان و احمد خمینی، بعد از حوادث سالروز ۱۴ اسفند، سالروز درگذشت مصدق، با آقای خمینی آنرا با صراحت در میان گذاشته بود. آقای رفسنجانی، بعد از انجام کودتا، در نماز جمعه به این ملاقات اشاره می کند: "بعد از قضیۀ ۱۴ اسفند دانشگاه، در خدمت امام بودیم، بنی صدر با جسارت شیطان در حضور خدا، با صراحت به امام گفت که من آن شورای عالی قضایی را قبول ندارم، آن اشکال را داشته! این مجلس را هم قبول ندارم، چون حزب جمهوری در تبلیغات چه و چه کرده و خلاف شده! و - مثلاً - معاون سیاسی وزارت کشور، عضو حزب جمهوری بوده (از این نمونه بهانه ها)؛ شورای نگهبان هم یکطرفه می گوید، آن را هم قبول ندارم! " (8).
با این وجود، آقای خمینی هم در دیدار با سران هشت کشوری اسلامی برای میانجیگری در جنگ ایران و عراق، رئیس جمهور را مردی توصیف می کند که بر قلبها حکومت می کند و هم از طرف نوه آیت الله پسندیده در کرمانشاه و هم از طرف آقای علی امیر حسینی، پیامهایی بین این دو رد و بدل می شود و آقای خمینی، بنی صدر را عزیز خود و رئیس جمهور خود توصیف خوانده و اینکه بعد از او کسی _جز بنی صدر) برای کشور وجود ندارد و او مایل است که خود را حفظ کند و به او پیشنهاد می کند که در مقابل محکوم کردن هشت حزب سیاسی ( که اکثریت آنها ، مانند حزب توده و چریکهای فدایی اکثریت، از مخالفان سر سخت او بودند.) آقای محمد رجایی را از سمت نخست وزیری اخراج و نخست وزیر مورد نظر رئیس جمهور را بر این مقام خواهد گمارد.
بنی صدر که رشوه قدرت بیشتر را که بهای آن دست کشیدن در دفاع از آزادی ها و دیگر اهداف انقلاب و عهد خود با مردم را شکستن، نمی پذیرد و از طریق آقای امیر حسینی به آقای خمینی پاسخ می دهد:
< من چون شما را پایبند به عمل بر پایه عقیده دیدم به شما پیوستم. مقام ریاست جمهوری را نیز از این رو پذیرفتم که بر پایه عقیده به مردم خدمت کنم و تمام نیرویم را برای دفاع از این اصول به کار بردم. اما بر من آشکار گشت که شما کسی را نمیخواهید که بر پایه عقیده عمل کند بلکه آلت دست میخواهید. ریاست جمهوری مقامی نیست که به خاطر آن اصول و ارزشهایم را زیر پا بگذارم. اگر نتوانم خدمت کنم دیگر این مقامها جذابیتی برایم نخواهند داشت. اگر به دنبال آلت میگردید از من چنین انتظاری نداشته باشید؛ بسیاری دیگر هستند. ما نظام سلطنتی را واژگون نکردیم تا نظامی بدتر از آن را جایگزین کنیم.> (9)
در پیامی دیگر به آقای خمینی از جمله می گوید:
<...شما رهبری ملتی را به ریاست حزب مشتی فرصت طلب فاسد فروخته اید...> ص449 (10)
کوشش دوباره آقای خمینی، برای خریدن بنی صدر با پاسخ سخت تری از رئیس جمهور روبرو می شود و چون رئیس جمهور می داند که بردن آن پیام و قطع امید آقای خمینی از او، سبب صدور دستگیری آقای امیر حسینی می شود، از ایشان می خواهد که پیام را به نوه آقای آیت الله پسندیده سپرده تا ایشان برای آقای خمینی ببرد.
اینگونه است، که آقای خمینی با نقض قانون اساسی، به مجلس دستور می دهد تا تاتر بر کناری رئیس جمهور را شروع کند و آقای رفسنجانی، به عنوان رئیس مجلس، به جای اینکه به آقای خمینی یاد آوری کند که بر طیق قانون اساسی، ایشان چنین حقی را ندارند، با شادی دستور را اجرا و در عرض دو ساعت 130 امضاء از نمایندگان جمع می کند و اینگونه، بار دیگر معلوم می شود که مجلس 70% تقلبی، آلتی بیش در دست حزب جمهوری نبوده است و به انجام وظیفه ای که برای انجام آن به آن مقام نصب شده است مشغول می شود.
جلسه اول تاتر مجلس کودتاچیان با تظاهرات صدها هزار نفر از طرفداران رئیس جمهور در میدان فردوسی و اطراف آن به خاک و خون کشیدن هواداران رئیس جمهور شروع می شود (11) و در شرایط جو ترور و وحشت، پنج نفر از ده نفری که برای دفاع از رئیس جمهور اسم نویسی کرده بودند، مانند آقای صباغیان، از ترس خود را غایب می کنند. این کافی نبود، دیگرانی مانند خانم اعظم طالقانی و حجت الاسلام حجتی کرمانی و مهندس سحابی ، بگونه ای پر رنگ و کم رنگ، به جای حمایت از رئیس جمهور،خواستار بر کناری رئیس جمهوری می شوند که برای دفاع از او اسم نویسی کرده بودند. بنا بر این، تنها بر عهده مهندس معین فر قرار می گیرد که با پذیرفتن خطر مرگ، در آن جو وحشت، واقعیت کودتای در حال انجام را بیان کرده:
< در جوی هیجان زده كه قبل از شنیدن توضیحات مخالف و موافق و قبل از استماع دفاع رئیس جمهور و قبل از اخذ رأی نهایی، تصمیم قطعی گرفته شده و رأی ها آماده گردیده است، [دفاع] به نظر بی اثر و بی فایده می رسد، خصوصاً آنكه غلیان احساسات آنان كه اطراف ساختمان مجلس و محوطۀ بعضی از خیابان ها را در اختیار گرفته اند و كوچكترین نغمۀ مخالف را مخالفت با اسلام و ضدیت با انقلاب اسلامی می دانند، به حدی است كه برای گوینده خطرات بسیاری را در بر دارد...(و) آماده اند هر گونه توهین و آزاری به گوینده روا دارند، و حتی به سادگی خون وی را بر زمین بریزند. در چنین جوی شاید دم فرو بستن و تماشاچی بودن و در برابر تصمیم قطعی كه گرفته شده است، ابراز نظر نكردن، به عقل و منطق نزدیكتر باشند".
در ادامه، جو کودتا و بستن روزنامه های مخالف، بخصوص انقلاب اسلامی که به پر تیراژترین روزنامه تاریخ ایران تبدیل شده بود، را افشا و دلایل بی کفایتی را در واقع از دلایل با کفایتی رئیس جمهور توصیف می کند:
< اینك رأی مجلس به عدم كفایت آقای بنی صدر در شرائطی صورت می گیرد كه مطبوعات باقیمانده و كلیۀ رسانه های گروهی و اجتماعات خیابانی و خُطَباء نماز جمعه، همه و همه علیه ایشان تبلیغ می كنند. دو روزنامه ای هم كه وابسته به گروه حاكم نبودند، برخلاف قانون توقیف شده اند در اجتماعات خیابانی و اطراف مجلس اگر كسی جرأت كند نام آقای بنی صدر را ببرد و كوچكترین دفاعی از ایشان بكند، به شدیدترین وجهی تنبیه می شود... در شرائط كنونی طرح مسألۀ عدم كفایت سیاسی رئیس جمهور، در حالی كه وی عملاً در حصر بسر می برد، به دفترش حمله شده و یارانش به زندان افتاده اند و ایشان هیچگونه وسیلۀ دفاعی در اختیار ندارد، سزاوار جمهوری اسلامی نیست.> (12)
معین هر، صلاحیت مجلس برای طرح عدم صلاحیت رئیس جمهور را هم به زیر سوال می برد به دفاع از اعمال رئیس جمهور می پردازد:
<اصل یكصد و سیزدهم قانون اساسی، رئیس جمهور را مسئول اجرای قانون اساسی و تنظیم روابط قوای سه گانه و ریاست قوۀ مجریه و به عنوان عالیترین مقام رسمی كشور پس از مقام رهبری می شناسد. با این ترتیب اگر در كشور، در اجرای قانون اساسی تعللی شده باشد، و یا برخلاف قانون اساسی عملی صورت گرفته باشد، و رئیس جمهور از تذكر و پیگیری در این باره خودداری كرده باشد، باید او را ناتوان گفت. در حالی كه همۀ نمایندگان محترم شاهد هستند كه آقای بنی صدر در هر مورد كه عملی را برخلاف قانون اساسی دید، با صراحت و اصرار اعلام كرد، با این ترتیب نه تنها در ایفای وظیفۀ خود كوتاهی نكرده است، بلكه همین پافشاری ها موجب دشمنی كسانی گشته است كه خود پا از دایرۀ قانون اساسی فراتر گذارده اند".
آقای معین فر، به عنوان مثال به اعتراضات بنی صدر نسبت به قرار داد الجزایر اشاره می کند:
< رئیس جمهور در مورد موافقتنامۀ ایران و آمریكا كه به صراحت با اصول 52 و 53 و 75 و 125 قانون اساسی مغایرت داشت، به موقع خود اعتراض كرد و اگر غیر از این كرده بود، باید نسبت به كفایت ایشان تردید می كردیم، نه آنكه در برابر وظیفۀ قانونی كه انجام داده است، وی را مسئول و متهم به بی كفایتی كنیم.>
دلایل بی کفایتی رئیس جمهور
نمایندگان مجلس کودتاچیان برای پوشاندن ماهیت کودتا، مهمترین دلایل بی کفایتی بنی صدر، که نمایندگان مکرر تکرار کردند از جمله:
باور به دموکراسی، 2. باور به حقوق بشر، 3. مخالفت با اصل ولایت فقیه. 4. مخالفت با اعدام، 5. مخالفت با شکنجه، 6. مخالفت با زندان کردن های غیر قانونی، 7. مخالف با به گروگان گرفتن دیپلماتهای آمریکایی، 8. مخالفت با ایجاد بیدادگاه های انقلاب ، 9. مخالفت با ایجاد سپاه پاسداران، 10. مخالفت با کیش شخصیت آقای خمینی. توضیح می دهند.
کودتای 30 خرداد 60 کودتا بر علیه انقلاب بود
دلایل بی کفایتی رئیس جمهور خود گویایی کامل دارد و در شفافیت کامل به نسل انقلاب و نسل جوان می گوید که کودتا، نه فقط بر علیه اولین منتخب تاریخ وطن که بر علیه اهداف اعلام شده انقلاب و اندیشه راهنمای آن بود. اهدافی که سبب شد تا جنبش سراسری ایرانیان از تمامی مرزهای طبقاتی، باوری، جنسی و قومی عبور کرده و عظیم ترین جنبش ایرانیان در طی قرون را رقم زند. اهداف و اندیشه ای که در بیش از 124 مصاحبه آقای خمینی در پاریس اعلام شده بود و به اسلام پاریس معروف شد. اهدافی که در آن، میزان رای ملت بود و وطن دارای نظامی جمهوری، بمانند فرانسه می شد و روحانیت حق دخالت در دولت را نداشت و آقای خمینی، به طلبگی خود باز می گشت و حقوق جهانی بشر، زیر بنای روابط دولت و حکومت با جامعه را تشکیل می دادند و آزادی بیان و قلم و اجتماعات ضمانت شده بود و زنان در پوشش آزاد و اینکه رئیس جمهور هم می توانند بشوند. یعنی همان اهدافی، که بسیاری از آن در پیش نویس قانون اساسی، مستند شده و آقای خمینی امضای خود را در زیر قانون اساسی بدون ولایت فقیه گذاشته بود و خواستار به رفراندم گذاشتن آن شده بود.
به سخن دیگر، اهدافی که تنها رئیس جمهور وطن به آن وفادار مانده و حاضر نبود دست از دفاع آن برداشته و آنها را با سریر قدرت معاوضه کند.
رابطه خمینی و بنی صدر در بعد از کودتا
رابطه بین بنی صدر و خمینی رابطه پیچیده ای است. علاقه و اعتماد بسیار بنی صدر به خمینی، که با مرگ پدر و بردن بدن او به نجف، چند سال قبل از انقلاب، و دیدن خمینی در بالای جسد پدر آغاز شده بود و او را به عنوان پدر دیدن یک طرفه نبود. بنظر می رسد که خمینی، زمانی که بنی صدر را فرزند معنوی خود توصیف کرده بود، توصیفی واقعی بوده است و بیشترین سعی را برای نگه داشتن او بکار برده است. ولی از آنجا که علاقه بسیار شدید تری به قدرت داشته است و از آنجا که بنی صدر را مانعی برای خود در این رابطه می دید، مانند دیگر مستبدان تاریخ، از قتل او هم ابایی نداشته است.
این علاقه فقط مقوله ای احساسی نبوده است و علت دیگر آن توانایی های بسیار بنی صدر بوده است. برای مثال، حجت الاسلام ثقفی از اهل بیت آقای خمینی در اوائل سالهای 60 و نخست وزیری آقای موسوی و ریاست جمهوری،آقای خامنه ای، که برای مراسم حج به مکه رفته بود با بنی صدر تماس و داستان رفتن این دو نفر برای رفع اختلافات دائم خود نزد آقای خمینی را نقل می کند و اینکه بعد از مدتی، حوصله آقای خمینی سر رفته و بلند شده که برود و به آنها گفته است که همه اتان هیچید و شما را روی هم بگذارم، انگشت کوچیکه بنی صدر نخواهید شد.
اضافه کرده بود که بعد از رفتن این دو به آقا گفته است که شما که چنین نظری را داشتید چرا آن رفتار را با او کردید؟ پاسخ داده بود که تقصیر اطرافیانش بود و هر چه گفتم آنها را رها کن، قبول نکرد.
در دادگاه میکونوس نیز معلوم شد ص 275 (13) که آقای خمینی، معاون وزارت اطلاعات خود، آقای ابوالقاسم مصباحی را نزد بنی صدر فرستاده و خواستار باز گشت او و البته باز گشت به پست ریاست جمهوری شده است. افسران امنیتی فرانسه آقای مصباحی را از فرودگاه تحویل گرفته و به منزل بنی صدر برده و بعد از پایان گفتگو، ایشان را مستقیم به فرودگاه بر گردانده و سوار هواپیما کرده و به ایران فرستاده اند.
بنی صدر در هر دو بار و یکبار بصورت کتبی ص 471 (14) و بار دیگر بطور شفاهی دو شرط اصلی را برای باز گشت خود به ایران تعیین کرده بود. یکی اعتراف آقای خمینی به سازش خائنانه با دستگاه ریگان بر سر گروگانها و کناره گیری از کارها. دیگر استقرار تمام و کمال آزادی ها قبل از ورود او به ایران. چرا که همانگونه که در عبارت آخر کتاب <زمان سخن گفتن من> <My Turn to Speak> که در آن ساخت و پاخت سران حزب جمهوری اسلامی و آقای خمینی با دستگاه ریگان، که به <اکتبر سورپرایز> معروف شد، افشا کرده بود::
<این من نیستم که باید به ایران بر گردم. بلکه آزادی ها هستند.>
در دیگر تحقیقات به چرایی این سانسور تاریخی پرداخته ام. (15) ولی و در هر حال، سخن گفتن از این کودتا، تنها برای رهانیدن تاریخ انقلاب از سانسورها و تحریف های چند لایه نیست. بلکه سخن از این است که تا زمانی که این کودتا، وارد روایت انقلاب بهمن نشود و در خلاء ایجاد شده، جامعه ملی خود را گرفتار مدار بسته استبداد سلطنتی و استبداد مذهبی خواهد دید و مانند آونگی بین دو استبداد سر گردان و اینگونه جنبش 130 ساله ایرانیان برای باز گرداندن حاکمیت از شاه و شیخ به مردم به نا امیدی و یاس منجر خواهد شد. به سخن دیگر، شاه کلید و شاهراه استقرار جمهوری شهروندان ایران از این دروازه و گردنه می گذرد. چرا که اینگونه جامعه ملی و بخصوص نسل جوان متوجه خواهد شد که وضعیت فاجعه بار حاضر نه نتیجه انقلاب که نتیجه کودتای بر ضد انقلاب می باشد و کودتای خمینی جماران ب رضد خمینی پاریس. بنا بر این نمی شود هم کوششی اصیل برای استقرار جمهوری شهروندان ایران کرد و هم این کودتا را وارد روایت انقلاب نکرد.
(1)
حزب جمهوری دو نفر را برای ترور بنی صدر به دانشگاه تهران فرستاده بودند و تروریستها خود را به پشت جایگاه سخنرانی نیز رسانده بودند. ولی در آخر کار نپذیرفته بودند که رئیس جمهور را به قتل برسانند و اسلحه خود را به نگهبانان تحویل داده بودند و بنی صدر طپانچه را به جمعیت نشان داد. بعد از سخنرانی، بنی صدر تصمیم بر آزاد کردن آن دو نفر گرفت. چرا که می دانست که در زمانی که قوه قضائیه در اختیار حزبی است که برای قتل رئیس جمهور تروریست می فرستد، در اختیار گذاشتن آنها به قوه قضائیه همان و سر به نیست کردن آنها.
(2)
http://etheses.lse.ac.uk/2143/
ص 51. همچنین مصاحبه با اریک رولو، مسئول خاورمیانه روزنامه لوموند.
(3)
روزنامه انقلاب اسلامی، ۲۷ آذر ۱۳۵۹
(4)
روزنامه میزان ۳۱ اردیبهشت ۱۳۶۰
(5)
روزنامه انقلاب اسلامی، ۷ خرداد ۱۳۶۰
(6)
http://www.youtube.com/watch?v=cWH9wxM1KM4
(7)
صحیفه نور، مجموعه رهنمودهای امام خمینی، ( انتشارات سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، ۱۳۷۰) جلد ۱۵. ص: ۲۰-۲۱
(8)
سحنرانی آقای رفسنجانی در نماز جمعه تیر ۱۳۶۰
http://www.hashemirafsanjani.ir/?type=dynamic&lang=1&id=2103
(9)
https://www.tribunezamaneh.com/archives/177336
(10)
(11)
https://www.tribunezamaneh.com/archives/197508
(12)
https://alisedarat.com/1396/10/12/3779/
(13)
http://etheses.lse.ac.uk/2143/ ص 12
(14)
ص 471
(15)
خلخالی نماینده ی صادق یک سنت، اکبر کرمی
دیالوگ آری ، بیعت نه، اتابک فتح اله زاده