Thursday, Jun 9, 2022

صفحه نخست » شاهزاده رضا پهلوی و حکایت بسیار مهم «اطرافیان»؛ ف. م. سخن

9A9226FA-A050-494F-B753-733BEACF985D.pngخلاصه داستان:
ایران به پا می خیزد.

این سو مردم داغدار متروپول در آبادان شعار «رضا شاه روح ات شاد» می دهند.

آن سو در تبریز بازنشستگان زخم خورده شعار می دهند، «به روح ستار خان، ما به تهران می آییم».

این طرف تر، در تهران، مال باختگان بانک ملی، چنان در خیابان فریاد های جان خراش می کشند که گویی بچه شان را از دست داده اند و ماموران با تیر هوایی آن ها را پراکنده می کنند.

معلمان جان به لب رسیده در سنندج، زیر تمام فشارهای ویژه امنیتی موجود در کردستان، به خیابان ها می آیند و شعار «معلم زندانی آزاد باید گردد» سر می دهند.

و به همه ی این ها که نگاه کنیم، دو چیز را می بینیم:

رد مطلق حکومت جنایتکار و بی عرضه و ایران بر باد ده اسلامی، و نگاه به کارهایی که رضا شاه برای پیشرفت و آبادانی و به هم پیوستگی ایران کرد.

در این بین، شاهزاده رضا پهلوی، به عنوان تنها فرد اپوزیسیونِ شناخته شده در میان تمام ایرانیان و بازمانده از خاندانی که ایران را ساخت و آخوندها آن ساخته ها را ویران کردند پیامی خطاب به مردم ایران می دهد، که کورسویی از امید و روشنایی نسبت به آینده ایران بر دل ها می تاباند.

بلافاصله، و دقیقا بلافاصله، هنوز نور این کورسو به چشم مردمان لگد مال شده زیر نعلین آخوندها نرسیده، چند نفر بلندگو قورت داده، به کمک رسانه های قدرتمند بیرون از ایران، صدای شان طنین انداز می شود که ما از هم اکنون صدای پای فاشیسم را می شنویم، و این طور تلقین می کنند که حکومت آینده ایران «فاشیست» خواهد بود.

حالا از معنای بی معنای فاشیسم در ایران که بگذریم و منظور از فاشیسم را استبداد و آزادی کشی بدانیم، این ها، در این وضعیتی که حکومت نکبت، حتی در مقابل کسانی که صندوق امانات شان به غارت رفته و این قدر داغ دار مال شان هستند که اصلا به تنها چیزی که فکر نمی کنند مسائل سیاسی و مخالفت سیاسی ست، باری حتی در مقابل چنین کسانی، تیر و تفنگ به میدان می آورد و صدای مال خواهی آن ها را هم با صدای گلوله خفه می کند، این جنابان، که گویی نقش حفظ و نگهداری از حکومت اسلامی به نام حفظ آزادی در فردای ایران را دارند شروع می کنند به طرح مسائلی که نگاه مردم به «رضا شاه» و سخنان شاهزاده به سمت «آزادی در فردای ایران» چرخانده می شود و این که اگر قرار است فاشیست های سلطنتی فردا بیایند همان بهتر که فاشیست های امروز بر سر کارشان باقی بمانند.

حالا گیریم که این ها ماموران پنهان حکومت نیستند و مشتی گاگول سیاسی هستند که هر قدم ناقصی هم که در جهت سرنگونی حکومت برداشته می شود به نوعی باید شهوت شهرت خود را با پشت پا زدن به آن قدم ناقص ارضا کنند.

باید به این طفلان خودبزرگ پندار که تنها بخشی از تاریخ ۴۰ ساله ی اخیر را به عنوان افراد بالغ مشاهده کرده اند گفت:
هر سخن جایی و هر کاری مکانی دارد.

ولی آن ها این را نخواهند فهمید به دلایل عدیده که جای پرداختن به آن ها در این جا نیست.

اما در طرف دیگر ماجرا شاهزاده رضا پهلوی هستند و سخنانی که چند ماهی یک بار بیان می کنند و بعد از آن دچار سکوت رادیویی می شوند.

روی سخن من در این مطلب با ایشان است هر چند بعید می دانم ایشان مطلب مرا ببینند و بخوانند چه برسد به این که بخواهند به آن واکنش نشان دهند.

ولی ما حرف مان را به لحاظ مسوولیت ملی که داریم می زنیم چه خوانده شود و اثری داشته باشد، چه خوانده نشود و بی اثر بماند.

بامبول این هیاهوگران دارای گوش های تیز برای شنیدن صدای پای «فاشیسم» (!) نه خود شاهزاده و سخنان ایشان که «اطرافیان» ایشان است که می گویند شاهزاده در محاصره ی آن ها قرار دارد و این ها هستند که فاشیسم فردا را برای ایران به ارمغان خواهند آورد.

نه بر من، و نه گمان می کنم بر شاهزاده، پوشیده و پنهان نباشد که چنین اطرافیانی یا «خود اطرافیان خواندگان» یا «طرفداران دو آتشه خرابکار» یا «ماموران نفوذی حکومت نکبت که در نقش هوادار پادشاهی ظاهر می شوند» همواره نه دور و بر ایشان که دور و برِ هر فرد موثر سیاسی بوده اند و هستند و خواهند بود که تنها داشتن نام هوادار و طرفدار فلان کس، کافی ست تا آن فلان کس را از نظر شخصیتی نابود کند.

داشتیم در میان هواداران شاهزاده مثلا سعید سکویی را که اگر منِ فرد عادی، در میهمانی ام چنین کسی حضور می یافت و سخنانی به سبک او در حمایت و تعریف از من بر زبان می آورد، بی برو برگرد، او را از خانه ام با تیپا بیرون می کردم.

و داشتیم هوادارانی که برای شاهزاده می مُردند، اما وقتی شاهزاده حرفی بر خلاف نظر آن ها بر زبان می آورد می خواستند سر به تن شاهزاده نباشد و او را از شاهزاده بودن «خلع» می کردند! :)

بله. این ها بودند و هستند و خواهند بود...

اما در خواست من از شاهزاده برای کوتاه کردن زبان کسانی که درست در لحظه ی خیزش مردم کاری می کنند تا آن ها با دو دل ی سکوت کنند و بر سر جای خود بنشینند:

-دادن یک پیام، آن هم هر چند ماه یک بار، کافی و کارآ نیست. ایشان و مشاوران ایشان باید یک تشکیلات رسانه ای، و نه الزاما تصویری، داشته باشند که بتوانند به طور مرتب، هم پا با رویدادهای ایران، مطالب اساسی، و با جزییات به درد بخور مبارزاتی، که نظر شاهزاده هم باشد، منتشر کنند.

-شاهزاده گروه مشاوران خود را که حکم وزیران یک پادشاه را دارند و مسوول کارهای انجام شده هستند، به نام و به شغل و به مقام و سوابق سیاسی «معرفی کنند».

به این صورت می توان نسبت هایی که به آن ها داده می شود اعم از مثبت یا منفی را بررسی کرد و انتقادها را بر پایه واقعیات و نه کلیات نامفهوم و نامعلوم، شنید و راستی و درستی آن ها را سنجید و نسبت به آن ها واکنش نشان داد.

تشکیلات رسانه ای مثل تلویزیون «اندیشه»، بدتر ایجاد مشکل می کند و یک تشکیلات رسانه ای جمع و جور کتبی که بشود به آن مراجعه بعدی کرد و نظر آن را قطعا نظر شاهزاده دانست، به مراتب بهتر از تلویزیون ها و سایت های خوش آب و رنگ و پر هزینه و مساله ساز است.

حزب سیاسی هم مطلقا در شرایطی که شخص شاهزاده نمی تواند نظارت مستقیم بر آن و اعضاء و اعمال اش داشته باشد مفید نیست و سابقه ی چنین حزب راه انداختن هایی را هم داریم و نتیجه ی افتضاحات شان را دیده ایم.

این ها کارهایی ست که برای این که نشان دهد، شاهزاده صرفا هر چند ماه یک بار یک بیانیه بی فایده و بی اثر صادر نمی کند می توان انجام داد.

اگر اثری از این نوشته در کارهای شاهزاده ببینیم، به کارهای موثر و جزیی تر در آینده اشاره خواهیم کرد.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy