برای رهایی از شرّ اسلام راستین ملایان گریختیم که به دور از قوانین عقب مانده اسلامشان بسر بریم و به کشوری ظاهرآ آزاد و لائیک پناه آوردیم که دوران تفتیش عقاید مذهبی ـ انکیزیسیون ـ را چندین قرن پیش پشت سر نهاده بود و درونش ادیان مختلف در کنار هم در صلح و صفا میزیستند، و خبری از دین و مذهب و تبلیغات مذهبی نبود. و اما از بخت بد ما نرم نرمک فضای درون این کشور هم تغییر کرد و در این جا هم اسلام راستین به یاری امامان صادره از عربستان سعودی سر باز کرد و به جان ما بندگان خدا افتاد، و با زمان آنچنان رشد کرد که امروز مدام از آن کیش و پیروانش و از خرابکارانی که درونش شکل گرفتهاند میشنویم و نه از ولتر و بودلر، و نه از لامارتین و شاتوبریان رنگ باخته در برابر آیات قرآن.
این روزها گویی در فرانسه بسر نمیبریم، چون پاریس دیگر آن پاریسی نیست که بود و فضای کشور، نه آن فضای چهل و اندی سال پیش. خوشبختانه روزهای یکشنبه همچنان زنگ کلیسای محله به گوش ما میرسد و از صدای مؤذن مسجد در این محله هنوز خبری نیست، و کلیسای زیبای «وال دو گراس» تبدیل به مسجد نشده است! چه باید کرد و گفت که از ماست که بر ماست و داستان هم در این کشور با میتران سوسیالیست عقدهای آغاز شد که خود را دانای مطلق میپنداشت و گوش به اندرز دیگران نداشت، و در کتابی هم نویسنده شرحش را به تفصیل آورده است که پاسخ آقای رئیس جمهور به کسی که این خطر را به او گوشزد میکرد چه بود.
البته حکومتهای پس از او نیز احساس خطری از عواقب چنین عملکردی نداشتند، و پس از او هم هیچ عمل مثبتی برای پایان دادن به این ماجرا نشد و هنوز هم انجام نمیشود و این داستان ادامه دارد. دروازههای کشور همچنان به روی مهاجمین باز مانده است و حاکمان چو همیشه درفکر زدوبندهای خودشان هستند و نه در فکر ملک و ملت، و فضای کشور روز به روز آشفته تر و درهم ریخته تر میشود و از کشتار در خیابانها میشنویم.
در ایران رای مردم بی ارزش است و همواره بدترینها بر کرسی ریاست مینششینند و با یاری همکاران پلیدتر از خود حکومت میکنند. و در اینجا هم که انتخابات آزاد است، رقابت بین بد و بدتر است و بد انتخاب میشود و ماکرون هم برای بار دوم انتخاب شد. و اما این بار در مجلس اکثریت ندارد و سرگردان به دور خود میچرخد! از رؤسای گروههای مختلف هم که برای همکاری دعوت کرد، پیشنهادش را نپذیرفتند و خودش مانده است با حوض بی آب و همکاران منتخبش.
ز هر سو هم از رئیس دولت برگزیدهی او و همکارانش انتقاد میشود و او هم به رغم تمام این مشکلات همچنان به راه خود میرود و تغییری در دولت و اطرافیانش نداده است و سر و کارش همچنان با همان آدمهاست. در این که او در جمع کردن آدمهای عوضی به دور خود استاد است، شکی نیست، ولی این بار ظاهرآ سرش به سنگ خورده است و این آدمها نه تنها دیگر دردی از او دوا نمیکنند که حتی نمیتواند در میانشان بدرخشد. و اما به رغم این مشکلات همان روند خود را ادامه میدهد و همان آدمها به دورش جمعاند، و وزرایش همان مهملات همیشگی خودشان را تکرار میکنند.
داستان حادثه استادیوم ورزشی و اغتشاش در آن روز هنوز ادامه دارد و به پایان نرسیده است، و رسانهها همچنان از آن میگویند و مینویسند و انداختن تقصیرش به گردن انگلیسیها و این و آن چاره کار نبود. هفته نامه «پاری ماچ» مقالهای در بارهاش منتشر کرد و افسانههای دروغ وزیر را در باب این ماجرا برملا! البته این وزیر همچنان وزیر باقی مانده است و طبق معمول استعفا نداده و از کار هم برکنار نشده است!
و اما در این اوضاع درهم ریخته این دیار دوستی از ایران عزیز ما شاد و شادمان بازگشت و از تعریف هایی که میکرد دانستیم روحیه مردم آن دیار ــ به رغم عمامه برسران پلید و ناکفایتی و بی وجدانی حکومت و گرانی و تهدید بمب باران اسرائیل و امریکا و هزار درد دیگر ــ از این دیار به مراتب بهتر است! و خدا کند همچنان بهتر باقی ماند که گفتهاند انسان به امید زنده است و ملت ایران هم به امید روزی که عاقبت باغ شود سبز و سبزه گل به در آید!
میگفت این روزها در کوچه و بازار هم زنانی بدون روسری نکبت باری که خمینی به زور بر سرشان نهاده است دیده میشوند و مردم از هر راهی به نوعی به ریش آخوندهای پلید میخندند و به زیر سبیل رهبر نقاره میزنند! رهبری که هاشمی رفسنجانی به دادش رسید و او را بر سریر فرمانروایی نشاند.
به نقل از عمامه بسر والامقامی شنیدهایم که شغل شریفش در تهران نخست دادن آفتابه به مردم کنار در مسجد شاه بود و در مشهد به نقل از یک خراسانی فروختن شمع هایی که از زیارتگاه میدزدید در خیابان. و اما امروز گویی رهبر از یاد برده است که بود و چه میکرد و که دستش را گرفت و او را پا به پا تا لب تخت ریاست برد و بر کرسی نشاند! البته رفسنجانی بخاطر اجرای نقشههای خودش بود که توانست با حیله و تدبیر رهبری این سید نوپا را به آخوندهای بی شعور دور و برش بقبولاند و دست نشانده سید اولاد پیغمبرش را به مقام رهبری رساند! به امید این که به اسم عیسی، موسی از پشت پرده ریاست کند و این سیدی که در آن روز مقام آیت اللهی هم نداشت، تنها برچسب فرمانروا بدارد و در گوشهای بنشیند و درس آیت اللهیاش را بخواند، و خودش حاکم مطلق باشد و حکومت کند! و اما زهی خیال باطل! چراکه یکباره تمام نقشههای رؤیاییاش نقش بر آب شد و برخلاف انتظارش طولی نکشید که سید نوپا خودش دُم درآورد و برای رهایی از زیر سایه هاشمی به دنبال راهی گشت و توانست دُم یاری رسانش را برای همیشه بچیند، و دمش را چید و خودش شد حاکم مطلق، و یاری رسان برای همیشه در کنج خانهاش خانه نشین، و پس از مدتی هم در استخر فرح سر به نیست! پس از مرگش هم شایع شد که به دستور رهبر عالیقدر انتخابیاش راهی آن دنیا شده است! خدا داناد!
شیرین سمیعی