Monday, Jul 18, 2022

صفحه نخست » از رضاشاه کبیر تا خامنه ایی صغیر، مقایسه ایی بین استبداد پهلوی و جمهوری اسلامی، حنیف یزدانی

hanif_Yazdani.jpgحنیف یزدانی

[email protected]

تحلیل سیاسی بدون دانستن تاریخ در سطح می ماند. حال اگر یک فرد دموکراسی خواه بخواهد بر مبنای تحلیل سطحی به عمل سیاسی دست بزند لزومن به بازتولید استبداد می انجامد. در ایران از دیرباز فلسفه و عرفان موضوع مورد علاقه عموم بوده اند و تاریخ در جایگاه بسیار پایین تری قرار داشته است. این مسئله تا به امروز هم ادامه دارد. در حالی که تاریخ ابزار بسیار مهمتری برای عمل سیاسی است، همچنین فلسفه و دیدگاه های مختلف را باید در بستر تاریخی آنها مطالعه کرد. کم محلی و بی مهری ملی ایرانیان به تاریخ باعث شده است که بسیاری درک درستی از روند تحولات ایران و جهان نداشته باشند. امری که به ارائه تحلیلهای غلط در سطح جهان و بازتولید استبداد در ایران منجر شده است زیرا از تجربیات گذشته پردازش نمی شوند و از آنها درسهای لازم گرفته نمی شود.

در این مقاله سعی می کنم با مقایسه چند سیاست محوری رضاشاه با خامنه ایی به شناختی تاریخی تطبیقی این دو دیکتاتور بپردازم. زیراکه با توجه به ناآگاهی عمومی از تاریخ عده ی زیادی از هموطنان به مقایسه نادرست دست زده و خود را در منطق انتخاب میان بد و بدتر اسیر کنند. در حالی که در سیاست انتخابها و احتمالات بیشمار وجود دارد و نه تنها دو انتخاب بدتر از هم.

1- قرار داد چین خامنه ایی در مقابل قرارداد دارسی رضاشاه

هر رژیم سیاسی برای تعادل قدرت نیاز به تکیه گاه دارد. این تکیه گاه در رژیم های دموکراتیک مردم و احزاب پیروز در انتخابات ها هستند. اما در رژیم های استبدادی تکیه گاه داخلی وجود ندارد و لاجرم مشروعیت و نقطه اتکا بر مبنای روابط با قدرتهای خارجی قرار می گیرد. این روابط می تواند وابستگی به بخشی از قدرتهای خارجی و یا در بعضی موارد دشمنی با ابرقدرتها و حتی جنگ خارجی باشد. جنگ ایران عراق برای همین موضوع طولانی شد. کارکرد دشمنی بی معنی و زیاده از حد با امریکا، توسط خامنه ایی در این چارچوب قابل فهم است.

رژیم جمهوری اسلامی با از دست دادن هر چه بیشتر پایگاه مردمی بیشتر و بیشتر به دامن چین و روسیه غلتیده است. آنچنان که کاگزاران رژیم از افشای جزییات قرارداد ها با چین بیمناک هستند.

اما همینگونه روابط را رژیم پهلوی نیز با ابرقدرتهای جهانی و قدرتهای منطقه ایی داشت. برای مثال قرارداد سی ساله و اولیه دارسی که توسط رضاشاه سوزانده می شود، به قراردادی شصت ساله که به مراتب ظالمانه تر بود منجر می شود. طبق این قرارداد که سهم ایران از نفت خودش تنها حدود یک هفتم می شود، در جلسه به ریاست شخص رضاشاه منعقد می شود! آیا می دانید تقاضای رضاشاه در آن جلسه چه بود؟ اسم شرکت نفت از "شرکت نفت انگلیسی پارسی" به "شرکت نفت انگلیسی ایرانی" تغییر کند! اما او با تمدید قرارداد خائنانه 60 ساله که اگر مصدق ظهور نمی کرد تا 1993 ادامه می یافت، مشکلی نداشت! نکته تاسف بار این بود که بر طبق این قرارداد، شرکت نفت انگلسی ایرانی، از هرگونه مالیات به ایران معاف شده و تنها به کشور انگلستان مالیات می داد. در بعضی سالها، درامد کشور انگلستان از مالیات بیشتر از صاحب نفت یعنی ایران می شد! نکته جالب توجه در جلسه تمدید قرارداد این است که آن جلسه به ریاست رضاشاه انجام می شود ولی وزرایش از جمله امضا کننده قرارداد، تقی زاده، از ترس جان جرات مخالفت با وطن فروشی شاه را نداشتند. زیرا در دیکتاتوری جایی برای نقد، پرسشگری و مخالفت و عرض اندام نخبه ها وجود ندارد. تقی زاده سالیان بعد در مجلس گفت، او تنها "آلت فعل" بوده و رضاشاه مسئول آن فاجعه است!

2- جدا شدن دریای خزر خامنه ایی در مقابل از دست رفتن آرارات، دشت ناامید و اروند رود رضا خان

دیکتاتور ها از آنجا که مشروعیت خود را از مردم نمی گیرند در مقابل مردم بسیار ظالم و بی رحم هستند. متاسفانه بسیاری از شبه روشنفکرانِ طرفدارِ استبدادها این خشونت و بی رحمی را با قاطعیت یکی می پندارند. اما همین دیکتاتورهای بی رحم، خشن و سنگ دل در برابر قدرتهای خارجی بسیار منطعف و اهل مدارا و حتی دست و دلباز هستند. دلیل این مسئله این است که آنها به درستی می دانند که مشروعیتشان در گرو دوستی و یا دشمنی با آن قدرتهاست. به همین دلیل رژیم خامنه ایی گشاده دستانه، از سهم 50 درصدی ایران از دریای خزر چشم پوشید و حتی جرات نکرد متن توافق نامه را به صاحبان اصلی مملکت که مردم ایران هستند نشان بدهد. همین او بود که سخاتمندانه از نرمش قهرمانانه با امریکا دم زد و امتیازهایی را در برجام به امریکا داد که چه ایران از توافق خارج می شد و چه امریکا تحریمها علیه ایران باز می گشت! تجربه دولت ترامپ ثابت کرد که برجام قراردادی یکجانبه به زیان ایران است.

در مقام مقایسه، رضاشاه دیگر مستبدی بود که علی رغم سختگیری و خشونت بسیار علیه روشنفکران و مردم مظلوم ایران، دست و دلبازانه بسیاری از مناطق مورد مناقشه را بدون کوچکترین درگیری به همسایگان هدیه داده است. او آتاتورک را الگوی خود می دانست و بسیار می کوشید تا دوستی و حمایت او را، حتی به قیمت صرف نظر کردن از بخش هایی از میهن، کسب کند. بعد از شورش کردهای ترکیه علیه آتاتورک، ارتش ترکیه به خاک ایران تجاوز می کند زیرا کردهای شورشی در کوه آرارات که آنزمان در مرز ایران قرار داشت پناه گرفته بودند. رضاشاه کوه آرارات را که از نظر سوق الجیشی بسیار مهم بود به ترکها می بخشد و در ازای آن، بخش قطور، از توابع شهرستان خوی، که از 24 سال قبل از آن، بر طبق کنوانسیونهای بین المللی به ایران تعلق داشت ولی ترکیه آنرا تصاحب کرده بود، باز می ستاند! از سوی دیگر او کرد ها را که اصالتا ایرانی هستند در برابر سرکوب و خشونت دولت ترکیه و عراق تنها می گذارد. در پی این سیاست او بود که ترکیه، کردها را "ترک کوهی" خواند! سرکوب کردها به دلیل همین سیاستها تا امروز ادامه دارد. او همین سیاست را در قبال افغانستان و عراق تازه تاسیس نیز تکرار کرد. و اسم این نرمش و انعطاف در وطن فروشی را سیاست "حسن همجواری" گذاشته بود!

برمبنای این سیاست که در عهدنامه سعد آباد با حضور چهار کشور به تصویب رسید بخشهایی از ایران از جمله دشت ناامید به افغانستان واگذار شد تا آنها راضی شوند آب هیرمند به مساوات بین ایران و افغانستان تقسیم شود. دشت نامید و مناطق دیگر در اثر سیاست نابخردانه او از دست رفت ولی تا امروز مسئله آب هیرمند حل نشده است که حتی بدتر شده است!

در قبال عراق بر طبق همان عهدنامه سعدآباد رضاشاه تعهد داد که اروند رود (شط العرب) در اختیار عراق قرار گرفته و مرز ایران به ساحل شرقی اروند رود عقب بیایید و حمل و نقل، کشتی رانی و ماهیگیری در این آبراه در اختیار دولت تازه تاسیس عراق که تحت الحمایه انگلستان بود قرار می گرفت! جالب توجه است که اروند رود به صورت تاریخی متعلق به ایران بوده است و این توافق یکجانبه در نهایت تخم قرارداد 1975 و سپس جنگ ایران و عراق را می کارد.

3- ثروت اندوزی خامنه ایی در مقابل دست درازی رضاشاه به جواهرات سلطنتی

رضاشاه همانند خامنه ایی قبل از رسیدن به قدرت هیچ ثروت و مالی نداشته است. می گویند او در تبریز مهتر یعنی نگهبان اسبها بوده است. خامنه ایی و خانواده اش هم در قبل از انقلاب از نظر مالی بسیار ضعیف بوده اند. اما آنها پس از قرارگرفتن در قدرت، ثروتمندترین فرد ایران می شوند. رضاشاه بسیاری از روستاهای خوش آب و هوا در سراسر کشور به خصوص در استان مازندارن را غصب می کند. یکی از مهمترین موضوعاتی که در آستانه اخراج او از ایران در مجلس نمایندگان موضوع بحث قرار می گیرد، دست درازی او به جواهرات سلطنتی است. علی دشتی که در دوران پهلوی اول و دوم نماینده و سناتور بوده است، برای ممانعت از دزدیده شدن جواهرات سلطنتی در هنگام اخراج رضاشاه در شهریور 1320، نطق مفصل و طولانی می کند. تنها در اصفهان و با تهدید کنسول انگلستان و ترس از ماندن در ایران و گرفتار بختیاری ها و یا قشقایی ها شدن، با اکره راضی می شود جواهرات، املاک و سپرده های بانکی را به ملت واگذار کند. او نیز همانند خامنه ایی و سایر سران فاسد حکومت، میلیونها دلار پول مردم را در بانکهای اروپا و امریکا به حساب شخصی خود گذاشته بود.

4- گرانی بیش از حد در زمان خامنه ایی در مقابل قحطی نان در زمان رضاشاه

تحریمهای کمر شکن ناشی از سیاستهای نابخردانه رژیم خامنه ایی مردم ایران را در فقر و تنگدستی فرو برده است. توضیح آنکه بعد از انقلاب بهمن 57، در طرحی توسط بنی صدر و معین فر، قیمت نفت سه برابرمی شود. مسئله ایی که از آن به عنوان شوک دوم نفتی در جهان نام برده می شود. این مسئله باعث شکوفایی اقتصادی ایران می شود ولی بحرانهای عمیق پی در پی که با گروگانگیری کارکنان سفارت امریکا در تهران شروع شد، از جمله، اکتبر سورپرایز، ایران گیت، ایران کنترا، ادامه جنگ خانمانسوز با عراق، کشتار در زندانها، بحران اتمی و دخالت های منطقه ایی اقتصاد ایران را به زیر صفر برده است.

اما خوانندگان تاریخ می دانند که وضعیت در زمان رضاشاه بهتر از این نبوده است. چنانکه بنا بر شهادت بسیاری از جمله باقر کاظمی که سالیان دراز در زمان رضاشاه سفیر و وزیر بوده است، گرانی بیداد می کرده همچنین دیفوس وزیر مختار امریکا از قحطی و کمبود گندم در آن دوران خبر می دهد.

دلیل اصلی فقر و تهیدستی مردم ایران در هر دو دوره، استبداد سیاسی رضاشاه و خامنه ایی بوده است. زیرا مستبد خود را عقل کل می داند و مانع عمل متخصصان و فرایند صحیح تصمیم گیری می شود.

5- قطار چینی خامنه ایی در مقابل خط راهن شمال جنوب رضاشاه

چندی پیش در اخبار بود که چین با نیرنگ و فریب قصد فروش خط راهن اصفهان و قم به ایران را دارد. بسیاری از هموطنان نگران بودند که چنین خط راهنی مورد نیاز ایران نیست و تنها پروژه ایی است که چینی ها قصد دارند ایران را به خود وابسته کرده و در نهایت منافع اقتصادی سرشاری به این بهانه از ایران دریافت کنند.

اما متاسفانه همین مسئله در زمان رضاشاه طرح و علی رقم مخالفت بسیار زیاد از جمله از سوی محمد مصدق که آنزمان نماینده مجلس بود، به اجرا درآمد. مصدق معتقد بود خط راهن شمال جنوب نیاز سوق الجیشی انگلستان است و مشکل حمل و نقل داخلی و خارجی ایران را حل نمی کند. او می گفت چرا راهن شمال جنوب از شهرهای بزرگ ایران نمی گذرد؟ چرا از یک دریا شروع می شود و به یک دریای دیگر ختم می شود؟ در حالی که راهن باید به شهرهای بزرگ کشورهای همسایه متصل می شد تا مسیر بازرگانی خارجی را به ایران باز کند. او معتقد بود که حتی با مبلغی به مراتب کمتر(حدود یک دهم) می توان تمام راههای جاده ایی کشور را نوسازی کرد که برای کشور فقیر ما در آن زمان بسیارکم هزینه تر و پر فایده تر بود. رضاشاه، اما علی رقم تمام این انتقادات عقلانی بر ایده خود تاکید داشت و راهن شمال جنوب را از میان دل کوهها کشید. جالب اینجاست که حرف مصدق بلافاصله پس از اتمام راهن به حقیقت پیوست و انگستان و امریکا از راهن شمال جنوب ایران استفاده سوق الجیشی کرده و با فرستادن تجهیزات نظامی به شوروی علیه آلمان نازی سرنوشت جنگ جهانی دوم را رقم می زنند. امری که در نهایت منجر به اخراج رضاشاه توسط متفقین شد زیرا او به صورت پنهان و آشکار از هیتلر دفاع می کرد.

6- فروش عتیقه توسط مجلس خامنه ایی در مقابل فروش عتیقه رضاشاه به امریکایی ها

چندی پیش نمایندگان رژیم در مجلس شورای اسلامی طرحی را پیش کشیدند که حفاری و خرید و فروش آثار باستانی را آزاد می کند. آنها که اسم این طرح را "استفاده بهینه از اشیا باستانی و گنج ها" نام گذاشته اند عملا به دنبال راه قانونی برای دزدی و به تاراج بردن ثروت فرهنگی و تاریخی ملت ایران هستند. البته از نظامی که سالیان دراز است توسط انواع مافیای سیاسی و اقتصادی اداره می شود، طرح های اینچنینی اصلا دور از تصور نیست. رژیم رضاشاه در کمال تاسف چنین طرحی را به اجرا دراورد و بسیاری از باستان شناسان فرانسوی، آلمانی، انگلیسی و آمریکایی از جمله آقای پوپ به غارت آثار باستانی ایران پرداختند. بسیاری از آثار گرانبهای ایرانی در موزه شیکاگو در زمان رضاشاه و با رضایت او از ایران خارج شد.

دلیل اصلی این امر این است که دیکتاتور ها تنها به خود منافع نزدیک دست خود می اندیشند. آنها هویت ملی و جمعی را به رسمت نمی شناسند لذا از نگاه آنها آثار باستانی شناسنامه و هویت ملی نیستند بلکه ابزاری هستند برای رسیدن به منافع سیاسی و اقتصادی.

7- سپاه خامنه ایی در مقابل ارتش مدرن رضاشاه

وظیفه اصلی نیروی نظامی در دموکراسی، دفاع از وطن، برقراری نظم، آرامش و حقوق مردم است. اما در دیکتاتوری ها علت وجودی ارتش براوده ساختن اراده دیکتاتور و یاری کردن او برای ضایع کردن حقوق مردم است. همین تجاوزی که سپاهیان خامنه ایی به صورت روزانه به حقوق مردم می کنند، قزاقهای رضاخان انجام می دادند به صورتی که کسی از ترس آنها آرامش و آسایش نداشت.

ارتشها در نظامهای دیکتاتوری به دلیل وابسته نبودن به مردم، توان دفاع از کشور و استقلال و آزادی ملت را ندارند زیراکه ارتش در نظام دیکتاتوری برای محدود و محروم کردن مردم از آزادی شکل گرفته پس در زمان حمله دشمنان مسلما نمی تواند مدافع آزادی و حقوق مردم و کشور باشد. به همین دلیل است که سپاه پاسداران تنها برای مردم ایران تولید بدبختی و دردسر می کند. بسیاری از ایرانیان به درستی می پندارند بدون آنها کمتر مورد تهدید دشمنان خارجی قرارخواهند گرفت.

ارتش مدرن رضاشاه به گاه تجاوز انگستان و روسیه در شهریور 20 کوچکترین مقاومتی نکرد و به یک باره مانند آدم برفی آب شد و از بین رفت. زیرا وظیفه آنها از ابتدا دفاع از وطن نبود، بلکه سرکوب ملت در همراهی دیکتاتور بود و وقتی که دیکتاتور خود را از بین رفته می دانست، ارتش نیز ضرورتی بر عمل نمی دید.

8- خدای سال 60 خامنه ایی در مقابل پزشک احمدی رضاشاه

دیکتاتور عاشق سرکوب و سکوت مخالفان است. آنها از چون و چرا و رشد و بالندگی دیگران وحشت دارند، زیرا آنرا خطری بالقوه برای خود می دانند. تنها چیزی که آنها را راضی می کند تبعیت و اطاعت مطلق است. به همین دلیل همه دیکتاتور ها تا قبل از رسیدن به قدرت مطلق، کار را با مجموعه ایی از افراد نخبه و کاردان شروع می کنند ولی وقتی پایه های قدرت را مستحکم می کنند، کم کم آنها را حذف می کنند و در نهایت در پایان کارشان به وقت شکست جز عده ایی افراد زبون و نادان کسی را در کنار خود ندارند.

رضاشاه قدرت را با تیمورتاش، داور، سردار اسعد، فروغی و دیگرانی از این نوع شروع کرد ولی بعد از مطلق العنان شدن، آنها را یا کشت یا خانه نشین کرد. همانطور که خامنه ایی افراد کاردان درون ساختار جمهوری اسلامی را از میان برداشت تا کار را به رییسی حرف شنو با شش کلاس سواد بدهد! سایر دیکتاتور ها نیز همین روند را طی کرده اند. نگاه کنید به افسران آلمان نازی در ابتدای جنگ و در انتهای جنگ! این مسئله قانون طبیعی دیکتاتوری هاست.

نخبه کشی و آزادی ستیزی در میان تمام دیکتاتور ها یکسان است. ایده دیکتاتور صالح، دیکتاتور نخبه گرا، دیکتاتور توسعه گرا دروغی بیش نیست!

همانطور که خامنه ایی دستگاه شکنجه و داغ و درفش خود را دارد، رضاشاه نیز با امثال پزشک احمدی بسیاری از زندانیان سیاسی به نام از جمله تیمورتاش و فرخی یزدی را از میان بر می دارد. می گویند تکیه کلام رضاشاه «معدومت می کنم» بوده است.

9- گریه خامنه ایی در خرداد 88 در مقابل فرار رضاشاه پس از شنیدن خبر حمله قوای روس

غالب دیکتاتورها افراد فاقد اعتماد به نفس هستند که برای پنهان کردن عقده های روانی شان، خشونت بسیار به کار می بردند. تا زمانی که در قدرتند چنان خشونتی علیه دیگران به کار می برند که کسی ازعدم اعتماد به نفس آنها خبردار نمی شود. ولی به محض آنکه قدرت و شرایط اعمال زور را از دست می دهند تنها چیزی که از خود بروز می دهند ضعف و زبونی و ترس عریان است.

به همین دلیل است که خامنه ایی پس از هر قیام مردمی در سخنرانی عمومی گریه می کند و یا رضاشاه با آن ظاهر مردسالارانه و خشن در شهریور 1320به محض شنیدن خبر نزدیک شدن قوای روسیه به تهران به سفارت انگلستان پناهنده می شود وبعد از شنیدن پاسخ منفی به قم و اصفهان فرار می کند!

10- مهندسی انتخابات

همانطور که برای خامنه ایی، انتخابات هیچ کارکردی ندارد جز به قدرت رساندن کسانی که دستورات او را اجرا می کنند، رضاشاه نیز هرگز اجازه برگزاری انتخابات آزاد برای برقراری اراده مردم را نداد. تلگرامهای متعدد از سوی او و اطرافیانش برای انتخاب کردن افراد مورد تایید او از شهرهای مختلف وجود دارد. اینکه در ساوه چه کسی رای بیاورد و در کرمان چه کسی رای نیاورد و یا در مشهد چه کسی جایگزین فرد دیگری شود تماما وجود دارد. او همانند خامنه ایی هیچ ارزشی برای مردم و حتی نمایندگان انتخاب شده به دستور خودش هم نداشت و بارها مجلس را طویله خطاب می کرد چیزی که این قلم با واسطه از خامنه ایی هم شنیده است.

نکات مشترک بسیار دیگری میان دو دیکتاتور وجود دارد ولی به دلیل طولانی نشدن مقاله از آنها صرف نظر می کنم. هدف از این نوشته تنها این است که نشان دهد دیکتاتورهای مختلف علی رقم تفاوت های ظاهری و ایدئولوژی متفاوت دارای شباهت های محتوایی یکسان هستند. آنها به هم برتری ندارند. انتخاب یکی به جای دیگری علاج دردهای تاریخی مشترک ایران نیست بلکه باید سیستم دموکراتیکی به وجود آورد که اراده ملت در راس امور قرار بگیرد.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy