علیرضا نوریزاده - ایندیپندنت فارسی
تماشای دیدار ولادیمیر پوتین، رهبر قاطبه اهالی اوروس و چچنستان و تاتارستان و غازان و آرخانگلسک، با ولی امر مسلمانان کره ارض، مرا به تاثری عمیق واداشت. همه جرائم جمهوری ولایت فقیه یک طرف و فروختن حاکمیت ملی و خاک و دریای ما به بیگانه یک طرف. به یاد شعار خمینی و میلیونها هموطن تبزده میافتم که بانگ برمیآوردند «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی»؛ شعاری که از همان آغاز دروغ و بیپایه بود.
روز جمعه بود و عرفات بهعنوان نخستین مهمان انقلاب با هواپیمای شیخ زاید از امارات به تهران آمده بود. فقط قطبزاده خبر داشت و گفت تو هم که او را میشناسی، بیا با هم برویم و رفتیم. عرفات مثل بچهها ذوقزده بود و بیخودی میخندید. قطبزاده با او در اتومبیل نخستوزیری عازم مدرسه رفاه شد. هانی حسن که نخستین سفیر فلسطین در ایران شد و با او از بیروت رفاقت داشتم، هم در ماشین من نشست و باقی همراهان ابوعمار با یک اتوبوس ایران ناسیونال خیلی شیک رهسپار مدرسه رفاه شدند.
هانی حسن در راه پرسید: «علی چه فکر میکنی؟ آیا خمینی به ما کمک خواهد کرد؟» بعد در حالی که خیابانهای تهران را تماشا میکرد، گفت: «هرگز باورمان نمیشد که شاه به این آسانی فرو بشکند.» بعد خودش افزود: «البته با نامردی دوستان آمریکاییاش!»
یک روز بعد از طرح صلح راجرز، وزیر خارجه آمریکا، ابوعمار که برای حمله به عبدالناصر تحت فشار گروههای چپ و تندرو بود، از ناصر پرسید آیا واقعا شما به آمریکاییها اعتماد میکنید؟ ناصر پوزخندی زد و گفت: «ابو عمار! عمه ۹۰ سالهام را هم دست آنها نمیدهم تا مراقبش باشند.»
مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
به مدرسه رفاه رسیدیم و ماچ و بوسههای عرفات و حسین و احمد خمینی و بوسه بر دست آقا زدن و بعد سفره پهن شدن و قیمه به رگ زدن. حیرت عرفات و همراهانش که از کاخ شیخ زاید میآمدند، قابل وصف نیست. سفره آخوند و قیمهپلو و لقمه با دست زدن و... قرار شد عرفات و همراهان برای داشتن امنیت کامل، در کاخ نخستوزیری بخوابند. هانی حسن را من رساندم. این بار محمد شریف مهدوی، پسر آیتالله حاج شیخ عبدالله شاهرودی، هم با ما بود. شریف با دو کلمه انگلیسی دانستن و عمامه بزرگ و هیکل تنومندش مدتی بعد مامور خرید گوشت از استرالیا شد و بعد سفیر در کنیا و عاقبت سفیر در آفریقای جنوبی و هنوز به ۵۵ سالگی نرسیده، چند هفتهای پس از وصلت نوهاش با نوه آل هاشمی رفسنجانی، ناگهان ورپرید.
هانی حسن زمزمهوار پرسید: «فکر میکنی این همه تظاهر و فریبکاری پایدار باشد؟» پاسخی ندادم. محمد شریف در ماشین بود. هانی حسن ادامه داد: «ما بزرگانی از نوع عبدالناصر و عبدالکریم قاسم و ملک فیصل را دیدهایم. خمینی دربان خانه آنها هم نیست. از فرودگاه نگاه میکردم. همهجا شعار لاغربیه و لاشرقیه به چشم میخورد. فکر میکنی کارتر اینها را آورده که شعار لا غربیه را بالا ببرند؟»
از بیپروایی هانی در شب نخست ورودش به تهران حیرت کردم. دو سه روز بعد، به روزنامه اطلاعات آمد و خواهش کرد این جملات را برای زندهیاد صالحیار، سردبیر و علی باستانی، معاون او، و دبیران سرویسها ترجمه کنم. گفت: «این حرفها را کسی به شما میزند که هم ناصر و کاسترو و نکرومه و بن بلا را دیده است و هم کاریکاتورهای انقلابی از نوع قذافی و نمیری را؛ حواستان جمع باشد. من در همین دو سه روز هم صداقتی ندیدم. شما فکر میکنید آخوندها با قطبزاده و یزدی و بنیصدر و مصدقیها کنار بیایند. اینها آمدهاند جنگ شیعه و سنی راه بیندازند. فردا قلم میشکنند و پسفردا مغزهای آزاداندیش را. هم شرقی میشوند و هم غربی؛ بستگی به مصلحتشان دارد.» من دو سه بار از ترجمه کامل حرفهای او خودداری کردم چون در جمع ما تودهایهای تازهختنهکرده هم بودند و لابد اخبار جلسه را عینا منتقل میکردند.
مرحوم سیدهادی خسروشاهی، سفیر رژیم در واتیکان و بعد رئیس حفاظت منافع در مصر، در کتابش شرح میدهد که در زمان نمایندگی خمینی در ارشاد، کیانوری دو سه روز یک بار میآمد و درباره ارتش و ملیون اخبار مثلا محرمانه به من میداد تا به امام بدهم. حکایت نوژه را بهطور کامل با اسمهای حقیقی و رمز و محل ملاقاتها را به من سپرد. تودهایهای اطلاعات بعدها که اسناد ساواک منتشر شد، همگی ساواکی با حقوقهای ناچیز از آب درآمدند.
هانی حسن مدت زیادی در مقام سفارت دوام نیاورد و مدتی ابو ایمن، معاونش، و سپس صلاح الزواوی سفیر شد که دو سال پیش بعد از ۴۰ سال سفارت، به رحمت خدا رفت و حالا دخترش جانشین او است.
تزار ولادیمیر و سلطان سید علی
روسها با مشاهده احوال ایران در چنگ آخوندها در عهد دو شاه آخری صفوی هم در اندیشه فتح قفقاز و آسیای میانه بودند اما ظهور نادر، پسر پوستیندوز ابیوردی، آنها را به تامل واداشت و بعدهم آغا محمدخان قاجار با دلاوری، قفقاز و ماورا آن را تا گرجستان و قلعه شوشی تحت سلطه ایران درآورد؛ گو اینکه پای همان قلعه شوشی به قتل رسید.
طرح پتر کبیر برای تسلط بر قفقاز و دیگر سرزمینهای ایرانی، در وصیتنامه منتسب به او برای بازماندگانش باقی ماند. در آن وصیتنامه اشاره شده بود که هندوستان مخزن ثروت عالم است و برای رسیدن به آن، باید تمام موانع موجود را از میان برد و با انحطاط و اضمحلال ایران به سمت خلیج فارس و آبهای گرم پیشروی کرد. (امیراحمدیان، ۱۳۸۳، ص ۱۶۳) کاترین دوم هم برای عملی ساختن وصیت منسوب به پتر کبیر درصدد تصرف قفقاز برآمد. (طالع، ۱۳۸۰)
روسها با بهانههایی بیپایه جنگی را به ایران تحمیل کردند که به معاهده گلستان منجر شد اما دوره دوم جنگها، از دست رفتن ۱۷ شهر قفقاز علاوه بر سستعهدی دولتیان و شخص فتحعلیشاه و گرفتار شدن عباس میرزا میان برادران حسود و درباریان فاسد، یک عامل مهم دیگر هم داشت؛ روضهخوانی مثل سید علی حسینی خامنهای که نام سید محمد مجاهد بر خود گذاشته بود و با آنکه میدانست عباس میرزا چند سالی برای تجدید قوا و سربازگیری وقت لازم دارد، با طرح شعارهایی نظیر شعارهای خامنهای علیه آمریکا و اسرائیل، منتها این بار علیه کفار روس بر سر منبر و تحریک عوام، شاه را در شرایطی قرار داد که ناچار شد جنگ را از سر بگیرد.
متن دو نامه از عباسمیرزا و یک نامه از فتحعلیشاه در دست است که موافقان و مخالفان جنگ و اهداف آنها را از دعوت روحانیون آشکار میکند. نامه فتحعلیشاه به عباسمیرزا صراحت بیشتری دارد. این نامه در سوم ذیحجه ۱۲۴۱ ق، یعنی چند هفته مانده به آغاز جنگ با روسیه، نوشته شد: «در هر مورد من قصد و نظر شما را انجام دادهام. شما مصلحت دانستید آقا سیدمحمد با روسای مذهبی به اینجا آورده شوند. بسمالله؛ آنها آمدهاند. شما به من گفتید به سلطانیه بیایم. بسمالله: من اینجایم. شما پول میخواستید، دادم؛ اگر پول بیشتری میخواهید، من آوردهام. شما وضع سرحد و احوال امور را میدانید. اگر فکر میکنید صلح مصلحت است، صلح کنید. اگر خواهان جنگاید، آن را شروع کنید و مسئولیت آن را به گردن بگیرید؛ چون مرا تا اینجا کشاندهای، دیگر بهانه نیاور که من همراهی نکردهام.» (تیموری، ۱۳۸۴، ج ۲، ص ۱۱۰۳/ گزارش ویلاک به کنینگ، اف.او۶۰/۲۷)
همین سید محمد مجاهد پس از شکست نیروهای ایرانی، به روسها پیغام داد که بیایید که وقت نبیذ است و صلح و عشق سلامت... بعد هم که مردم شارلاتانبازی او را کشف کردند، به نجف گریخت.
منظره خامنهای در برابر پوتین را پیش چشم آورید. روضهخوانی که به هزار توطئه و نیرنگ غرب و شرق، بر کرسی سلطانی نشسته، جنایتکاری چون پوتین را که تا امروزعامل قتل یک میلیون سوری و اوکراینی است، میستاید و در برابر دلهای داغدار بازماندگان جنایت دیگر پاسدارانش در سرنگونی هواپیمای مسافربری اوکراینی، به پوتین آفرین و مرحبا میگوید چرا که «در قضیه اوکراین، چنانچه شما ابتکار عمل را به دست نمیگرفتید، طرف مقابل با ابتکار خود، موجب وقوع جنگ میشد... اگر راه در مقابل ناتو باز باشد، حدومرزی نمیشناخت و اگر جلو آن در اوکراین گرفته نمیشد، مدتی بعد به بهانه کریمه، همین جنگ را به راه میانداختند».
بیحیایی و بیشرمی تا کجا؟ ۱۴۰۰ سال است برای حسین و ۷۲ تن از اقوام و یارانش روضه و دسته و عزاداری و اشک و ناله به راه انداختهاند. آیا خون نیم میلیون سوری و اوکراینی، از خون حسین و علیاکبر و اصغر کمرنگتر بود؟
پتر کبیر با آرزوی رویت خلیج همیشه فارس روی در نقاب خاک کشید و ولادیمیر پوتین امروز خلیج فارس را از آن خود میداند. به فرمان ولی فقیه و نوکرانش، برای زن ایرانی پا نهادن در دریا و استخر از معاصی کبیره است و مرتکب به شدیدترین وجه مجازات میشود اما برای آقایان و بانوان روسی در بوشهر، پلاژ و محلهای شنا ویژه برپا است و اسلام ناب محمدی انقلابی برای «اوروس» قوانین خاصی وضع کرده است.
سیدعلی که در جنگ با روسها همچون سید محمد مجاهد طعم شکست را چشیده، حالا درمقام ولی امر به پوتین که علیاکبر ولایتی، مشاور اعلایش، شباهتهایش با مسیح را کشف کرده است، میگوید: «یک مسئله مهم در موضوع سوریه اشغال مناطق حاصلخیز و نفتخیز شرق فرات بهوسیله آمریکاییها است که این قضیه باید با بیرون راندن آنها از آن منطقه علاج شود.»
او همچنین با بیان اینکه غربیها با روسیه قوی و مستقل بهکلی مخالفاند، خطاب به پوتین میگوید: «آمریکاییها هم زورگو و هم حیلهگرند و یکی از عوامل فروپاشی شوروی سابق فریب خوردن در مقابل سیاستهای آمریکا بود. البته روسیه در دوره جنابعالی استقلال خود را حفظ کرده است.»
از این پس پوتین باید از شوق سر به آسمان ساید که سید علی استقلالش را تایید کرده است. مردی که خود استقلال و حاکمیت سرزمینش را به بیگانگان میفروشد، حالا مدعی است که روسها مستقلاند.
بهعنوان یک روزنامهنگار ایرانی از مشاهده همان دو دقیقه فیلم دیدار ولادیمیر و سید علی، احساس شرم کردم و یک لحظه تصاویر قوامالسلطنه در برابر استالین و شاه فقید در مقابل برژنف و کاسیگین را پیش دیده نهادم. آیا ما ملت در حق خود این همه ظلم کردیم که سروری را زیر پا اندازیم و به نوکری رهبرمان برای روسیه تن در دهیم؟
مصطفی تاج زاده در دو قاب