در مورد نامههای مهرآمیزی که فریدون فرخزاد به یک مرد تازه سال لهستانی به نام مارِک ایوانوف در بین سالهای ۱۹۶۵-۱۹۶۷ نوشته و بیبیسی خبرش را انتشار داده یادآوری چند نکته ضروری است.
در جامعهی ما افزون بر تبعیض علیه دگرباشان هنوز قتلهای ناموسی رواج دارند که گاهی قربانیان آنها دگرباشان هستند. فریدون فرخزاد در گپ و گفتهایش در زمان حیات، بدون آنکه از کس خاصی نام ببرد، به این مساله که به مردان گرایش عاطفی دارد اشاره کرده است. دگرباش بودن فریدون فرخزاد مسالهای است انسانی و علیرغم وجود پایورزی و تعصب در این جامعه این نامهها از فریدون فرخزاد و جایگاهش نمیکاهند.
افتخار هر خانوادهای هست اگر تنها یک فرد مانند فریدون یا فروغ فرخزاد به جامعه انسانی هدیه کند و این خانواده چندین فرد فرهنگورز داشتند، از فروغ و فریدون تا زندهیاد پرویز شاپور که فامیل مادری فروغ بود و نزدیکان دیگری که در این سالها درگیر کنشهای فرهنگی بودهاند. فریدون فرخزاد انسانی بود یکدل و یکرنگ و خلاق در چند رشته. اگر جنایت ملایان زندگیاش را کوتاه نکرده بود او میتوانست نقش اجتماعی و فرهنگی باز هم بزرگتری ایفا کند.
بنا بر خبر بیبیسی فریدون فرخزاد و این فرد لهستانی هرگز دیدار نکردند و کسی از نامهنگاری آنها خبردار نبوده و نامهها در زبالههایی که پس از مرگ آقای ایوانف از آپارتمانش بیرون ریختهاند کشف شدند. با مطرح شدن نامهها مساله خیانت عاطفی فریدون فرخزاد به همسرش آنیا در شبکههای اجتماعی مطرح شده است. تمام زوایای این ماجرا بر ما آشکار نیست و منصفانه نیست که زندهیاد فریدون فرخزاد را مورد داوری عجولانه قرار دهیم. این خبر نباید هیچگونه خدشهای بر احترامی که برای انسانیت و فرهنگورزی او قائل هستیم پدید بیاورد چون در نهایت مسالهای است خصوصی که تمام زوایای آن بر ما آشکار نیست.
بخش دو
اگر ما به کرامت انسانی باور داریم و انسانها را از هر قوم و جنسیت و رده سنی و با هر ملیت و گرایش جنسی و هر کیش و آیینی که باشند یکسان میشماریم و آنها را دارای حقوق انسانی و شهروندی یکسان میدانیم، چنین نامههایی در نظر من و شما نسبت به فریدون فرخزاد نباید هیچ خدشهای وارد کند. این به جای خود، اما واقعیت این است که این طرز فکر انسانگرایانه معرف طرز فکر تمام جامعه نیست.
بخش نه چندان کوچکی از مردم ایران که آماج تبلیغ مستمر دستگاه تبلیغ ملایان هستند هنوز با دیدی سنتی و متعصبانه به دگرباشان نگاه میکنند. ما از جامعهای سخن میگوییم که در آن رسم ختنه کردن دختران کوچک در گوشههایی وجود دارد و قتلهای "ناموسی" علیه دگرباشان هنوز در آن رخ میدهند.
کافی است نگاهی به کامنتهای مندرج در زیر این خبر و بحثهای رایج در شبکههای اجتماعی بکنید تا ببینید که چه افکار عقبافتاده و حتی خشونتباری در رابطه با مساله دگرباشان جنسی مطرح میشوند. چون چنین تعصبی وجود دارد زمینه برای بهرهبرداری تبلیغی ملایان وجود دارد و باید خبر بیبیسی در این مورد را بیشتر کاوید و بر رسید.
پرسشی که در اینجا پیش میآید این است که آیا امکان دارد که این نامهها واقعی نباشند؟ جواب ساده اینست که بله، هر چیزی امکانپذیر است. آثار هنری و اشیا عتیقه و اسنادی بسیار پیچیدهتر از اینها در گذشته جعل شدهاند که در مواردی نه تنها از پس آزمایشهای علمی برآمدند بلکه نگاه تیزبین کارشناسان را نیز برای سالیان بسیار فریب دادند. لازم است به این خبر که میتواند مورد بهرهبرداری بنیادگرایان حاکم بر ایران قرار بگیرد و حتی امکان دارد ساخته و پرداختهی آنان باشد نگاه دقیقتری بیاندازیم. در دستگاه قرون وسطایی ملایان هم انگیزه برای جعل چنین نامههایی وجود دارد و هم تخصص لازم و منبعهای گسترده دولتی در اختیار آنهاست.
تاکید میکنم که همجنسگرایی یک مسالهی خصوصی و مربوط به زندگی شخصی افراد است و تبعیض علیه هر فردی به هر دلیلی و از جمله گرایش جنسی ناپسند و غیرقابل پذیرش است. اگر در این بخش امکان واقعی نبودن این خبر بررسی میشود به دلیل تعصب علیه دگرباشان نیست، بلکه به این دلیل است که این خبر مربوط به یکی از قربانیان قتلهای زنجیرهای است که زندگیاش در حیات و ممات با سیاست در هم آمیخته است.
بنیادگرایی اسلامی پیکار فرهنگی و جدال سیاسی را همزاد و ملازم هم میداند. بنیادگرایان همواره میخواهند از مسائل انسانی و به ویژه هر پرسمانی که مربوط به جنسیت و سکسوآلیته باشد تصویری منحط به دست دهند و آن را نوعی فساد فردی بنامند و از آن برای پیشبرد هدفهای خود بهرهبرداری کنند.
از نخستین روز به قدرت رسیدن، ملایان شیعه همیشه "جرم سیاسی" و "فساد اخلاقی" را لازم و ملزوم هم معرفی کردهاند تا متهمان را از دو سو تحت فشار بگذارند. ماموران دستگاه امنیتی ملایان هر بار شخص ناموری را دستگیر میکردند به دروغ ادعا مینمودند که در خانه او مواد مخدر و مجله پلیبوی و شواهدی دال بر دگریاش و پدوفیل بودن آن فرد پیدا کردهاند.
در توطئهی انداختن نویسندگان به دره درون مینیبوس حامل نویسندگان مواد مخدر تعبیه کرده بودند و آنها را تهدید کردند که ساکت باشند وگرنه اتهام قاچاق مواد مخدر را پیش خواهند کشید. نمونهی دیگر ربط دادن مسالهای سیاسی با انحطاط اخلاقی توسط حکومت ملایان مسالهی حجاب است. در حالی که حکومت ملایان زیر نام شرع و به گونهای سامانمند دست به ترویج فحشا در خانههایی نامور به خانه عفاف میزند، هنگامی که مخالفت زنان با حجاب پیش بیاید دستگاه قضایی ملایان این مخالفت به حق با حجاب اجباری را با بیآزرمی تمام اشاعهی روسپیگری مینامد.
مطرح کردن "جرم سیاسی" و "فساد اخلاقی" مبتنی بر این باور ایدئولوژیک است که اگر کسی به امامت "امام بر حق" سر ننهد مخالفت او در نهایت ریشه در کفر و فساد فطری آن فرد دارد. اما این مساله همواره یک فایدهی عملی نیز برای دارالخلافه داشته است. از همان روز نخست اتهام فساد اخلاقی ابزاری شد در جنگ روانی ملایان برای بیارزش کردن هر کسی که میخواستند از سر راه خود بردارند.
این شیوه ممکن است کارآیی روزهای نخستین حکومت را نداشته باشد اما ملایان از عادت هزار ساله به تولید شایعه و افترا بسادگی دست نخواهند کشید و تا تعصب در این جامعه وجود دارد پروپاگاند آنها به درجاتی موثر واقع میشود و عدهای متعصب را بر میانگیزد. در رسانههای دولتی ایران اخبار دروغ و شایعههای مربوط به "انحطاط" اخلاقی در میان هنرمندان نامور و نخبگان و نویسندگان و شاعران ایرانی و غربی فراوان دیده میشوند و حتی گریبانگیر کسانی چون سیمون دو بوار و سارتر نیز شدهاند. چون ملایان هم انگیزهی ساختن چنین داستان و جعل این نامهها را دارند و هم امکانات گستردهی عملی در اختیار آنهاست چنین امکانی را بطور قاطع نمیتوان رد کرد.
بخش ۳
بنا بر گزارش بیبیسی در یکی از این نامهها فریدون فرخزاد به مارِک هیجده ساله میگوید گرایش مردی به مرد دیگر اگر در آدمهای "بسیار باهوش" یا نخبه باشد کاملن پذیرفتنی است و میافزاید که «همه هنرمندان بزرگ همجنسگرا بودند و هستند، یا دوجنسگرا.» تمام هنرمندان بزرگ دگرباش نبودهاند و این گفته میتواند یک نظر فردی تلقی شود که در یک گفتگوی دوستانه بگونهای غیر دقیق و مبالغهآمیز بیان شده. و در عین حال، به فرض ساختگی بودن نامهها، میتواند بخشی از یک پروژهی بنیادگرا برای مخدوش کردن نخبگان لاییک در نزد بخش سنتی جامعه باشد.
دستگاه ملایان همجنسگرایی و پدوفیلی که دو مسالهی کاملن جدا هستند را با هم مخلوط میکند و بارها این برچسب را برای متهم کردن شهروندان به کار برده است. سالها پیش دستگاه امنیتی ج. الف. این اتهام را از راه مقاله بسیار زننده و توهینآمیزی که مصطفی کاظمی، معاون سعید امامی، نوشته بود در بارهی زندهیاد سعیدی سیرجانی مطرح کرد. در این مقاله مصطفی کاظمی که از عاملان اجرایی قتلهای زنجیرهای بود برای مخدوش کردن نام نیک سعیدی سیرجانی با اصطلاحهای رکیک و ابداعی خود تصویری ساختگی از او ارائه داد که نمایی بود از طرز فکر عقبافتاده و پلشت ملایان. آن چنان که از چنین دستگاه بیپرنسیبی انتظار میرود در موقع مقتضی همان تهمتها را در مورد خود مصطفی کاظمی و سعید امامی نیز بکار بردند. در مورد سعید امامی اتهامی مشابه سیرجانی بکار بستند و مصطفی کاظمی را متهم به پدوفیلی با دختر خردسالش کردند.
وجود چنین سابقهی طولانی در این دستگاه دینی و رکوردی که ملایان در جعل اتهامهای مشابه برای مخالفان دارند تاملبرانگیزست.
بخش ۴
متن کوتاه خبر بیبیسی پر است از نکتههای پرسش برانگیز و در اینجا تنها به یکی دو تناقض آشکار در آنچه که از نامهها گزارش شده اشاره میکنم. اگر زنی که فریدون به او نامه نوشته عمهی آنیا همسر او و فامیل سببی فریدون بوده نکاتی مانند سن و سال و مدت زمان اقامت فریدون در آلمان را میبایستی بداند و معارفهای که در نامه درج شده کمی غیر عادی مینماید. حتمن درجهای از آشنایی وجود داشته که فریدون به خود اجازه داده که از عمهی همسرش بخواهد تا واسطهی آشنایی او و پسرش شود، پس چرا باید خودش را مثل یک غریبه با چیزهایی مانند سن و سال معرفی کند؟
نامهها بین سالهای ۱۹۶۵-۱۹۶۷ نگاشته شدهاند و نخستین نامه کمابیش ده سال پس از جنگ بزرگ جهانی که لهستان را در کورهی خود خاکستر کرد فرستاده شده است. یک مرد خارجی که هنوز تحصیلش را تمام نکرده در اروپا دلبستهی پسری تازهسال از بستگان همسرش میشود و برای مادر آن پسر - مادری که در شرایط پساجنگ در یک جامعهی محافظه کار بلوک شرق زندگی میکند - نامهای مینویسد تا رابط او با پسرش شود. جو لهستان در پنجاه شصت سال پیش با دنیای پسامدرن امروزی تفاوتهای اساسی داشت. کشتار جنگ دوم باورهای محافظهکارانه مذهبی را در لهستان تشدید کرد. نظام دیکتاتوری لهستان مانند سایر کشورهای بلوک شرق همجنسگرایی را نوعی بیماری و گسترش آن را توطئهی غرب سرمایهدار میدانست. در این شرایط فردی آسیایی که مقیم بلوک غرب است به عمهی همسرش نامه مینویسد و از او میخواهد که در یک رابطهی عشقی خارج از ازدواجش به او یاری رساند و واسطهی یک رابطهی نامتعارف بین دو مرد شود.
کسی که این مرد در این رابطه جدید میخواهد به او پشت کند زن جوانی است که برادرزادهی این خانم لهستانی است و کسی که سوژهی رابطهی جدید است پسر همان زن لهستانی میباشد. شاید در شرایطی بسیار خاص مردی به خود اجازه بدهد که چنین درخواست عجیبی از عمهی همسرش بکند اما این درصورتی امکان دارد که آن مرد با عمهی همسرش بسیار نزدیک باشد و بخاطر رفت و آمد زیاد همدیگر را بخوبی بشناسند. اما نویسندهی نامه به گونهای خود را معرفی میکند که نشان میدهد که آن زن لهستانی، مادر مارِک، حتی سن و سال او را نمیداند و نمیداند چقدر وقت است که در آلمان زندگی میکند. اگر این سناریو به نظر کسی قابل تامل و شک برانگیز بیاید آیا میتوان او را سرزنش کرد؟
اگرچه پس از پنجاه شصت سال که دنیا دستخوش تغییرهای بزرگ فرهنگی و اجتماعی شده این سناریو میتواند الهام یک فیلم امروزی شود و افسانهی شهری جدیدی بیافریند (و احتمالن خواهد آفرید) اما رخ دادن آن بین یک مرد آسیایی مقیم آلمان و یک پسرک لهستانی مقیم بلوک شرق تحت آن شرایط و بافتار آن روزگار تا حدی دور از ذهن مینماید.
مساله دیگری که امکان ساختگی بودن این نامهها را برجسته میکند بزنگاهی است که در آن این نامهها کشف شدهاند. فیزیکدانها میگویند هیچ تقارنی تصادفی نیست. در دنیای سیاست تقارنِ زمانی پرچم هشدار است، به ویژه اگر حرف فرانکلین روزولت را آویزهی گوش کنیم که گفت در سیاست همه چیز برنامهریزی شده و هیچ چیزی تصادفی رخ نمیدهد. شرایط خارقالعادهی کشف این نامههای تر و تمیز در آشغالهای باقی مانده از یک مرد ۷۲ ساله و پیدا کردن هویت نویسنده ناشناس نامهها از راه اینترنت به کنار، زمان پیدا کردن این نامهها بسیار تامل برانگیز است.
در این سالهایی که اندیشهی سیاسی فرخزاد و گرایش او به مشروطه پادشاهی بیش از پیش مطرح شده و پروپاگاند ملایان در این راستا بسیج شده است این همزمانی بطور طبیعی جلب توجه میکند. بیبیسی که پیام آور این خبر است ید طولایی در وارونه جلوه دادن واقعیتهای ایران دارد و نزد بسیاری ایرانیان "مخبر صادق" بشمار نمیآید.
این نخستین بار نیست که افراد خانوادهی فرخزاد سوژهی اخبار بیبیسی میشوند. این رسانه پیش از این نیز خبرهای مناقشه برانگیز از افراد این خانوادهی رنج کشیده انتشار داده است. سالها پیش در شرایطی که ملایان دست به گسترش صیغه در ایران زده بودند بیبیسی این خبر سوگیرانه را منتشر کرد که فروغ فرخزاد که در نزد زنان ایرانی به آزادگی شناخته میشود به صیغه شدن رضایت داده بوده است.
در غیبت فروغ و فریدون چگونه میتوان به قطع و یقین این خبرها را راستیآزمایی کرد؟
یوسف جاویدان