مردی که تاریخ جهان از او به نیکی یاد خواهد کرد اما در ایران ِ ما تودهایها و روسوفیلهای تزاریست و استالینیست در حواشی حزب توده نسبت به او تنفری فراتر از حد و مرز داشته و دارند.
هنگامیه گورباچف باسیاست اشکار گویی وارد میدان شد، ارکان قلعه پوسیده شوروی به لرزه افتادند و تداوم رفرمهای گورباچفی به جهانیان نشان داد که به قول مولوی
تابداند کافر و گبر و یهود
کاندر آن صندوق جز لعنت نبود!،
در چنین زمانی بود که تودهایهای روسوفیل و استالینیست هایی که آرزوی جاودانگی برای میراث بلشویکها داشتند و «کشور شوراها» را قبله آمال خود میدانستند، دهان به لعن و نفرین گورباچف گشوده بودند و زمانی که چیزی شبیه به یک کودتا از سوی ماموتهای نظامی ارتش شوروی و کاگ ب رخ داد، قند در دل آنها آب میشد و کور سوی امید در ضمیر آنان تابیدن میگرفت و درست شبیه به صحنه معروف فیلم «رزمناو پوتمکین» آیزنشتین که با بهره گیری از تروکاژسینمایی مجسمۀ فروریخته تزار را به حالت نخستین باز میگرداند، آنها هم در این خیال بودند که کار «گُربی حرام لقمه» تمام شد و ورق برگشت. اما تاریخ برگ دیگری را رو کرده بود و بازی دیگری در پرده داشت زیرا آنچه که به هدایت و زعامت گورباچف فرور میریخت دیگر بازگشت پذیر نبود!
خلاصه آنکه با شکست خوردن آن شبه کودتا و روی کار آمدن یلتسین امیدی برای حفظ و تداوم قلعه پوسیده شوروی برای دلباختگان و سرسپردگان روسیه استالینی- برژنفی باقی نماند.
در چنین روزهایی بود که شاعر غزلسرای ما جناب ه. الف. سایه که در آن سالهای پر آشوب ِخمینی گزیدگیی ایرانیان، زیر نفوذ برنامههای فاجعه بار سیاسی روس فرمودهٔ حزب توده، واردِ «خط امام» شده بود و به کمک تار و تنبک و آواز خوش داوودی خوانندگان مدلل میکرد که از زیر عبای خمینی «آفتابی خجسته دمیده است»، غزلی سرود که چند بیت آن اشاره به وقایع روسیه و یک بیت آن مستقیما خطاب به گورباچف بود.
این بیت که «گورباچف رویزیونیست نامرد» را مخاطب خود قرار داده بود آشکارا تضمینی از یک شعر کلاسیک مربوط به قرن چهارم در عصرسامانیان بود..
آن شعر زیبا و پرمعنا که هزار و صد و اندی سال پیش به زبان شاعری فارسی زبان بنام «ترک کشی ایلاقی» در ایران شرقی جاری شده بودچنین بود:
امروز اگر مراد تو برناید
فردا رسی به دولت آبا بر
چندین هزار امید بنی آدم
طوقی شده بگردن فردا بر.
آقای سایه مصرع اول بیت دوم این شعر را به وام گرفته و خطاب به گورباچف سروده بود:
یک دم نگاه کن که چه بر باد میدهی؟
«چندین هزار امید بنی آدم» است این!
همچنانکه به روشنی میتوان دریافت، شاعر غزلسرای ما برای گورباچف اخطاریه میفرستد که:
آهای رفیق نارفیق
حواست باشد این که تو در حآل ویران کردنش هستی چندین هزار امید بنی آدمست!
اما گویا غزل شاعر غزلسرا به گوش رفیق «گُربی» نرسید و اگر رسید هم افاقهای نکرد و آن قلعه پوسیده که میبایستی از بن فرو میریخت سرانجام فرو ریخت.
زراد خانههای اتمی و موشکها و بمب افکنها و تانکهای روسیه شوروی هم نتوانست مانع فرو ریختن آن شود.
بنا بر این شد آنچه شد و روسیاهی برای ذغال و روسوفیلی برای تودهایها و توده ایست هایی باقی ماند که همچنان به میراث تزارهای سرخ وفادارند ومنافع روسها را - فارغ از این که چه کسی در آنجا حکومت میکند - بر منافع ملت ایران مرّجح میشمارند و در حقیقت همچنان نوکر آقاهستند نه نوکر بادمجان!!
من در تاریخ ۱۷ اسفند ۱۳۹۴ به مناسبت یکی از رأی دادنها و انگشت زرد و سرخ و بنفش نشان دادنهای غزلسرای محبوب، یعنی آقای ه. الف. سایه مطلبی در باره همین موضوع نوشتم و عین غزل سایه را نقل کردم که میتوان آنرا در تریبون زمانه یافت.
اینهم لینک آن مطلب:
https://www.tribunezamaneh.com/archives/93801
در اینجا میتوانید غزل کامل سایه را بخوانید و نیز سخنان شجریان در باره پیامی که از روسیه به نقل از سیاوش کسرایی آورده بود را بشنوید و از ماجرای دلخورشدن سایه در برابر حقیقتی که کسرایی بیان کرده بود مطلع گردید.
م. سحر