برای اکثر شرکت کنندگان در جنایت و مکافات یا بلوای ۵۷ ، پذیرفتن این واقعیت که معرفت شناختی و آگاهی نسل جوان در حال توسعه و افزایش است، امری دردناک است و هنوز با گشاده دهانی و هرزه زبانی به حاشا می پردازند و در خیال خود، با روح شاه فقید هم مُشت بازی می کنند. هنوز برخی از آنان با وجود لباس جدید اپوزیسیون، همچنان دل در گرو بقای خلافت اسلامی شیعه دارند. شناخت موضوع هم ساده است؛ اگر شاهزاده رضا پهلوی، بیانیه ای درباره گازهای گلخانه ای (greenhouse gas) هم صادر کند، فورا گروهی از شرکت کنندگان بلوای تروریستی ۵۷، سر از خاک بر آورده و عربده کشان و گُرز به دست و خودستایانه، "هل من مبارز"، می طلبند! و مانند " آن شغالی رفت اندر خم رنگ" می گویند " که منم طاووس علیین شده"! . جدیدا هم مُد شده، می خواهند جامعه ایران و نسل جوان و خرد جامعه را هم مدیریت بفرمایند!
اما ورق زدن برگه های تاریخ ، و شناخت بهتر از آن سیل ویرانگر و بادبلاخیز، تنها راه چاره ای برای نسل جوان است که آینده درخشانی برای آتی ایران بسازند. یکی از آن وقایع که دستگاه تبلیغاتی تروریسم مارکسیسم اسلامی در ایران از آن سود جست ، روز ۲۸ مرداد ماه ۵۷ بود که سینما رکس را در شهر آرام آبادان آتش زدند تا مستمسکی به دست خمینی جلاد بدهند و آن مُلای شیعه فریبکار، انگشت اتهام به سوی شاه فقید بگیرد . ۴۰۰ و اندی نفر را زنده زنده در آتش سوزانیدند و جزغاله و خاکستر کردند تا این اهالی قران و نهج البلاغه و اسلام ناب محمدی ، علیه شاه تبلیغات کنند. در کنار دست شان هم تروریست های اسلامی و مارکسیست، شاد و خرسند، دست شان را بهم بمالند و زبان شان را لیس بزنند که شارلاتانیسم و عملیات فریب آنان، پاسخ گرفته است.
یکی دیگر از آن وقایع هم در 3 هفته بعد از آن ماجرا است. روزی که برخی از فلسطینی ها و سربازان متحجر و باورمند به تروریسم اسلامی و هوادار خمینی، جنایتی دیگر را در کشور ساخته و پرداخته کردند.
البته تروریست های مارکسیست و اسلامی، هر روزی در گوشه ای مملکت، آتش می گشودند و البته ، دنبال آزادی بودند احتمالا بدان منظور که بیشتر بمب، منفجر کنند . نمونه ای بارز و غیرقابل انکار هم : قتلعام افسران گارد جاویدان و هوانیروز ارتش شاهنشاهی ایران در لویزان - در روز ۲۰ آذر ۱۳۵۷ است یعنی چند ماهی پس از ماجرای سینما رکس و میدان ژاله. در وقت ناهار ظهر شوم، روز ۲۰ آذر ۱۳۵۷، یک گروهبان سوم توپخانه، به نام اسماعیل سلامتبخش (مسئول سربازخانه در گردان ضدهوایی) و سربازش ناصرالدین امیدی عابد بابانظری، با مسلسل ژ-۳ و تیربار ، به سالن سلف سرویس پادگان لویزان ، با سر دادن فریاد اللهاکبر وحشیانه حمله کردند، و داعش وار، افسران و درجهداران تیپ گارد جاویدان و هوانیروز (هواپیمایی نیروی زمینی) را در حال صرف غذا بودند، به رگبار بستند. در آن حمله تروریستی اسلامی ، ۱۲ نفر شامل سه نفر افسر گارد شاهنشاهی، یک افسر هوانیروز (خلبان هلیکوپتر) و سه درجهدار در دم کشته و ۵۰ تا ۵۵ نفر هم مجروح شدند که عده ای هم بخاطر شدت جراحت جان خود را بعدا از دست دادند و کلا ۲۷ نفر ، قتل و عام شدند تا امیر المومنین جعلی خلافت اسلامی ولایت فقیه، شاد شود!.
براستی کدام روشنفکر یا روزنامه نگار در آن روز ایران، این شیفتگی به تروریسم و توحش را در میان خیل، انقلابیون هار، به نقد کشید؟ هیچ کس! عقده و کینه از شاه و عدم تفکر و نبود عقل نقاد بخاطر شیفتگی به چپ و اسلامی، هر شایعه ای را در میان جامعه عامی شیفته دین و خوگرفته به خرافات و موهومات مذهب، رواج می داد.
به حمله های تروریستی و یا حملات انتحاری علیه ارتش شاهنشاهی ایران، بارها و بارها اشاره کرده ام اما این بار می خواهم به حمایت تروریست های فلسطینی از تروریست های داخلی هم بپردازیم. کعبه خدا که کج نمی شود، بهتر است که شرح سلحشوری این آزادیخواهان فعلی را نسل جوان، بهتر بشناسد و بخواند.
همه می دانند که سازمان تروریستی آزادیبخش فلسطین از بلوای ۱۳۵۷ در ایران حمایت کرد و حتی، یاسر عرفات رئیس سازمان تروریستی آزادیبخش فلسطین با یک هیئت فلسطینی به ایران رفت تا ببینند، شاگردان تروریستی اش، چگونه دولت تشکیل میدهند! تروریست ها، مورد استقبال حضرات مصدق اللهی، واقع شد و کلید سفارت سابق اسرائیل در تهران را هم به آنها تحویل دادند تا مبادا، " ترک بردارد چینی نازک تنهایی" شان! و سفارت فلسطین ساختند و دیپلماسی شان را بر همان پاشنه تروریسم، چرخاندند.
در مرکز شهر تهران ، در میدان ژاله ۱۷ شهریور ماه ۵۷ - در روز آدینه هفدهم شهریور ماه ۲۵۳۷ شاهنشاهی - تظاهراتی برپا شد. گروهی از کماندوهای فلسطینی هم از بام خانههای پیرامون میدان ژاله، ظاهر شدند و شماری از این تروریستها با یونیفورم سربازان ارتش شاهنشاهی بر تن به تظاهرکنندگان و سربازان ارتش ایران تیراندازی کردند که به قتل و عام ۶۴ تن از سربازان ارتش شاهنشاهی و تظاهرکنندگان انجامید. بهتر است با صدای بلند بگویم که تا به امروز، نام جانباختگان در این حمله انتحاری و توحش تروریسم اسلامی، به چاپ نرسیده!
در آن روزهای آخر، تمایل شدید بلواگران ، به توسعه بی نظمی، آناریسم (anarchism) و هراس در جامعه بود. از دیگر سو، باورمندی به شایعه و دروغ و فریب هم جزو مرض های شدید روانی در این قشر است. در همان روز ۱۰ شهریور ۵۷ در خیابان های تهران ( ژاله، شهباز جنوبی، ایران، گوته، زرین نعل، خورشید، پشت مسجد سپهسالار، امیر کبیر ) به طور پراکنده، تظاهرات برپا بود و تروریست های آزاد شده از زندان، چون در آن ایام به سلاح دست یافته بودند، به سمت پلیس شلیک کردند. مُلایی به اسم یحیی علامه نوری، در خیابان عین الدوله و ژاله معرکه گرفت و برای مردم که سخنرانی بکند، هم مُلایان و هم تروریست ها، زد و خورد با پلیس مملکت را برنامه ریزی کرده بود.
و ۳ روز بعد، در ۱۳ شهریور ۵۷ که روز جمعه و عید فطر بود ؛ راه پیمایی بزرگ در تهران و برخی شهرها از ساعت ۶ صبح سازماندهی شد. تروریست های اسلامی و کمونیست ( مجاهدین خلق، چریکهای فدایی، توده ایها) ، به ویژه تروریست های زیر پرچم نهضت آزادی و جبهه ملی، برای نشان دادن قدرت در بهم زدن نظم مملکت در تپههای قیطریه ، نازی آباد ، فرح آباد ژاله و میدان محمدعلی جناح ، جمعیتی به راه انداختند.
پس از نماز عید فطر، جمعبت تظاهرکننده عربده کشان، در خیابانها به راه افتادند و "نهضت ما حسینی ، رهبر ما خمینی"، "خمینی عزیزم بگو که خون بریزم" و سر می دادند. در کنار راه پیمایان هم، جمعی موتورسوار در بین مردم، خوراک و آب پخش کردند. گروهی از قیطریه - با عکس های خمینی در دست - به خیابان کوروش کبیر ریختند، در هر میدانی که تظاهرکنندگان دور هم جمع می شدند و مینشستند، ناگهان ملایی عمامه به سر و نعلین به پا، نعره می کشید و داد سخن سر می داد. در بین شعارها می گفتند "زندانی سیاسی آزاد باید گردد " و کسی هم نمی پرسید که بسیاری از آنان، تروریست اسلامی یا مارکسیست هستند؛ چهره هایی مخرب که عاقبت در مملکت ایران، به قدرت رسیدند. جمعیت هایی هم به میدان راه آهن و میدان شوش و خیابان شهباز و میدان خراسان و میدان ژاله رسیدند. برخی از اسلامی ها، با نصب مقوا در میدان ژاله ، فی البداهه آن را میدان شهیدان و میدان شهدا نامیدند و هیچ دلیلی هم برای این تصمیم آنی ، مطرح نشده بود.
شیخ یحیی علامه نوری که در خیابان ژاله عربده کشان، گفت که شهرداری باید این میدان و خیابان را به "شهدا " تغییر دهد و امت اسلام هم پس از امروز، دیگر نمی گویند خیابان ژاله بلکه آن را خیابان شهدا خواهند نامید. شاهدان عینی آن روز در میدان ژاله می گویند، خیلی ها هم دلیل این قصه عجیب را نمی پرسیدند.
در میدان شهیاد تظاهرکنندگان قطعنامهای را خواندند و گفتند که در روز پنجشنبه ۱۶ شهریور ماه نیز چنین تظاهراتی دوباره برگزار خواهد شد. شمار راه پیمایان عید فطر پس از دیدن فیلمهایی که تلویزیون ملی ایران برداشته بود نزدیک به صدهزار تن بود، ولی با افسارگسیختگی که شریف امامی به ارمغان آورده بود روزنامهها در برآورد خودشان، شمار راه پیمایان زیاده گویی و گزافه گویی کردند و آنرا بیش از یک میلیون نوشتند[انعی فرد، عرفان - در دامگه حادثه گفتگویی با پرویز ثابتی مدیر امنیت داخلی سازمان اطلاعات و امنیت کشور - 2012 میلادی - شرکت کتاب لس انجلس - ص 450 - 448]
در ۱۵شهریور ۵۷ ، شهرداری تهران تغییر نام میدان ژاله به میدان شهدا را تصویب نکرد. چون قانونا کمیسیون ویژه نامگذاری باید نامهای پیشنهادی را بررسی و تصویب می کرد. در همان ۱۵ ماه ۵۷ حزب توده - کمونیست های وابسته به شوروی - هم مانند جارچی های کارکشته، داد و بیداد کرد تا همه نیروهای مخالف دولت شاهنشاهی و تروریست ها را فراخواند تا به شکل گیری یک جبهه متحد و همبسته علیه رژیم شاهنشاهی اقدام کنند. و چند نکته در راستای خلق آشوبگری و بی نظمی و هرج و مرج را هم متذکر شده بودند [ ۱- تغییر رژیم /۲- محاکمه و مجازات مسئولان / ۳- لغو تمام قوانین قانون اساسی/ ۴- انحلال شورای ملی و مجلس سنا / ۵-برچیدن دستگاه پلیس/ ۶- انتخاب مجلس موسسان / ۷- اخراج مستشاران نظامی امریکا وخروج ایران از پیمان سنتو / ۸- مصادره اموال / ۹- ویرانی اقتصاد و آغاز اعتصابات و...
از سویی ، به ناگاه، شاه فقید، خواهان عدم مداخله نیروهای انتظامی با راه پیماییها شد. مردم هم در خیابان ها به سربازان حافظ نظم، دشنام و ناسزا می دادند و نمی دانستند که بازیگر چه سناریویی شوم شده اند. نخست وزیر وقت هم با عوامفریبی ، قصد تعامل با نیروهای تخریب گر مذهبی و نرمش با مشتی تروریست نوکر اجنبی را داشت. هرچند افرادی جوانمرد در اداره امنیت ( مانند پرویز ثابتی) و یا ژنرالهای میهن پرست مخالف این نرمش و تعامل بودند. از سوی دیگر، در برنامه ای از پیش تعیین شده، خمینی هم با تشویق نهضت مثلا آزادی و جبهه ظاهرا ملی، روز پنج شنبه ۱۶ شهریور را تعطیل اعلام کرد و مردم را به راه پیمایی تحریک کرد. اما مُلاهایی دیگر (گلپایگانی و نجفی) خواستار عدم تعطیلی آن روز شدند.
جالب اینکه ، در ۱۶ شهریور ۵۷ در بیانیه ای جبهه ملی ، خواستار از سرگیری فعالیت حزب توده شده بودند البته زنان تودهای و کمونیست ها هم در آن روز، لچک و چادر مشکی به سر کردند تا آتش بیار معرکه شوند. طرفه اینکه ، چهره های جبهه ملی هم در جلوی جمعیت حرکت می کردند و جمعی از اشرار و لات های موتورسوار وابسته به آنان، در ۱۰۰ متری جلو معیت حرکت می کردند تا مانند جارچی ها و میرگزمه های قدیم، راه را بازکنند.
اما در همان روز ۱۶ شهریور ، ناگهان، چندهزار نفر تظاهر کننده به صورت موجی در خیابان ( ژاله، شهباز، فرحآباد ژاله، نظامآباد، تاج و میدانهای خراسان، شوش، اعدام، مجیدیه و کَن) براه افتادند. راه پیمایان به خودروهای ارتش که سربازان در آن نشسته بودند گل میدادند و فریاد میکشیدند: "ارتش برادر ماست".
بعد از ماجرای تروریستی سینما رکس، که به دستور خمینی انجام گرفت، جمشید آموزگار از نخستوزیری کنار رفته بود و جعفر شریف امامی توسط شاه فقید به نخستوزیری برگزیده شده بود. این فرد فرصت طلب و عوامفریب، دم از دولت آشتی ملی، قانون اساسی مشروطه، حقوق انسانی و شهروندی و روحانیون محترم می زد اما نمی خواست درباره تروریسم اسلامی و تروریسم مارکسیستی، سخن بگوید. تاریخ شاهنشاهی مملکت را قیچی کرد، حزب رستاخیر ملی را منحل کرد، همه کازینوها و بارها را بست و تروریست ها خطرناک و خرایکاران دشمن ایران ( مجاهدین، چریکهای فدایی خلق، جبهه ملی و گروهکهای چپ دیگر) را آزادکرد.
در همان ۱۳ شهریور ۵۷ ، ناگهان بیش از ۳۳۳ زندانی خرابکار، تروریست و ضد امنیت کشور آزاد شدند. بماند که در دوم آبان بطور «بیقید و شرط» و «ناگهانی»، درهای زندانهای قصر، اوین و قزل حصار بر روی ۱۱۲۶ زندانی اسما سیاسی اما مخرب های سابقه دار در زندانهای ساواک آزاد شدند و مملکت را به پرتگاه نابودی بردند و تا امروز، ثمره اش باقی است که هدف شان، همانا برپا کردن فاجعه رژیم تروریستی اسلامی است.
و بعد، آقای نخست وزیر ، به دستگیری دوستداران شاه و مقامات عالی رتبه کشور پرداخت. با اندکی ارفاق، بیشتر در نقش مامور خمینی ظاهر شد. خمینی هم به دولت شریف امامی اعلان جنگ داد. در فکر مُلای عوامفریب شیعه و نعلین به پای شیفته قدرت و ثروت ، چیزی به نام صلح و آشتی وجود نداشت. هر نوع آشتی را هم خیانت به ملت نامید. در مخیله شریف امامی نمی گنجید که فتنه گران و بلواگران، در پی خلق چه توطئه و فاجعه های دیگری هستند تا توحش خود را به نمایش بگذارند و به گردن شاه شیفته و شیدای ایران بیندازند. مُلاها، در شبستان های مخوف مساجد، سلاح پنهان کرده و برخی از فلسطینی ها را هم به کشور آورده بودند. [ محیطزاده، مسعود: آتش بیاران دوزخ، لندن 2009، ص 168] قصد این شیفتگان قدرت و ثروت، ویرانگری و آدمکشی بود.
شیخ یحیی علامه نصیری از معرکه گیران تظاهرات میدان ژاله با پخش پول نقد در تهران ، سیاهی لشکری از هوچی ها و اوباش را برای روز ۱۷ شهریور شکل داد. و مابقی مردم هم به این گروه ها پیوستند. اما مُلاها به دنبال تراژدی بودند تا جمعیتی کشته شوند و به گردن شاه بیاندازند. بهترین مکان هم میدان کوچک ژاله بود. بیانیه های جبهه ملی و کنفدراسیون دانشجویی هم نشانگر شیفتگی مصدق اللهی ها و چپ های وابسته به اجنبی به آشوبگری و زمینه سازی برای کشتن مردم در شهریور دارد.
جعفر شریف امامی نخستوزیر، و هیات دولت، و سازمانهای نظامی و انتظامی یا شورای امنیت ملی برای پایان دادن به ناآرامیهای کشور ، اعلام حکومت نظامی کردند. می خواستند که قدرت مانور را در روز ۱۷ شهریور ماه، از تروریست های اسلامی بگیرند. ژنرال غلامعلی اویسی (فرمانده نیروی زمینی) فرماندار نظامی تهران شد و سپهبد مهدی رحیمی معاون ژنرال اویسی بود.
در روز جمعه ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ از رادیو ، برقراری حکومت نظامی در تهران به سمع و اطلاع مردم رسید اما تظاهرکنندگان تحریک شده در همان میدان کوچک و باریک ژاله گرد هم آمدند، سربازان ارتش شاهنشاهی، بنا بر وظیفه، از بلندگوها برقراری حکومت نظامی را به مردم گوشزد کردند تا پراکنده شوند اما تروریست های اسلامی و مارکسیست در پی خلق درگیری و زد و خورد بودند. شعارها داده شد [ ۱- زحمتکشان ایران متحد شوید ۲- واژگونی رژیم سلطنتی ۳- استقرار جمهوری ملی تبریز مستقل شد ۴- نابود باد رژیم سلطنتی ایران ۵- راه آزادی، جنگ مسلحانه و ... ].
تروریست های تازه از زندان آزاد شده (فدایی و مجاهدین) ، نتوانستند به مجلس شورای ملی حمله ور شوند تا اعلام جمهوری اسلامی کنند. تروریستهای چریک ، از میان جمعیت به سربازان ارتش شاشنشاهی تیراندازی کردند. برخی از سربازهای فراری طرفدار خمینی هم که برخی معتقدند به همراه تروریستهای فلسطینی بودند، به سربازان تیراندازی شد. سربازان میدان ژاله هرچه تیرهوایی شلیک کردند، جمعیت پراکنده نشد و تروریست ها هم سپر انسانی درست کرده بودند. بهرحال، دوره آدمکشی دیده بودند. برخی از مردم و سربازان ارتش شاهنشاهی توسط این تروریست های دوره دیده در کمپهای تروریستی فلسطین ، سوریه، لیبی، کوبا، سلاخی شدند و جان باختند. طبق گزارش پزشکی قانونی ۶۴ نفر در ژاله کشته شدند.
خوراک تبلیغی برای تروریست های دوستدار خمینی فراهم ش. طبق برنامه، شایعه و خبر دروغ کشته شدن چندین هزار نفر در میدان ژاله در همه جا مخابره شد. البته ، شمار کشته شدگان به ۱۵٬۰۰۰ تن هم رسید. بماند که "بعد از ماجرای 17 شهریور و حوادث میدان ژاله ما یک شنود تلفنی از مذاکره داریوش فروهر و آیت الله سرخ ( سید محمود طالقانی) داشتیم. فروهر می گفت اعلامیه ای نوشته ایم و عده کشته شدگان میدان ژاله را 5000 نفر اعلام کرده ایم، به نظر شما کافی است یا نه ؟ طالقانی در جواب گفت: شما که می نویسید، بنویسید 10000 نفر، وضع به صورتی است که هرچه بنویسید، مردم قبول می کنند!" !"[ بشیری، قصه ساواک، صص 482-484] البته، مُلای خونریز و فاسد شیعه، ۱۷ شهریور ۱۳۵۷یا جمعهٔ سیاه/کشتار ۱۷ شهریور را در ژاله قبل از بلوای ۱۳۵۷ خلق کرد و به گردن ارتش شاهنشاهی ایران انداخت. گلپایگانی، مرعشی نجفی، شریعتمداری و خمینی هم خوب میدانستند که کار تروریسم اسلامی است!
علاوه بر آن آشوبگری، تروریست های خمینی ( فدائیان و مجاهدین خلق)، ده ها بانک و هتل و فروشگاه ( مانند فرشگاه کوروش ) و مراکز بازرگانی را هم به آتش کشیدند و ویران کردند. ( خیابانهای بوذرجمهری، سرآسیاب دولاب، فرح آباد ژاله، سیروس، سرچشمه، میدان سپاه دانش و خیابان هاشمی) ویران شدند. خمینی، به خواسته اش ( آغاز ویرانی ایران ) رسیده بود. شریف امامی هم درمانده و علاف، به ماجراها می نگریست.
کارگردانان و عروسک گردان های این واقعه شوم (شیخ یحیی نوری، مهدی بازرگان و محمد مفتح و خمینی) و یا برخی از از روزنامه چی های چپ در کیهان و اطلاعات ، تا امروز واقعیت را به مردم نگفتند و هنوز هم دروغ می بافند. و بخاطر پهلوی هراسی و شیفتگی به خمینی، اگر کسی خلاف شایعه تکراری آنها سخنی بگوید آن را تئوری توطئه می نامند!
افسوس که در روز ۱۹ شهریور ، باز هم شمار زیادی از اوباش و خرابکار دوره دیده و تروریستهای چریک فدایی و مجاهد و اسلامی ، آزاد شدند. دولت شریف امامی توان اداره مملکت را نداشت و از مرزها هم گروهی از تروریست های خطرناک وارد کشور شده بودند. شاید اگر دولت شریف امامی در شهریور ۵۷ به طور قاطع با تروریست های مارکسیست و اسلامی رفتار می کرد، خمینی مملکت را به آشوب نمی کشانید.