یکی از کلکهای آخوندها، از روضه خوانها گرفته، تا آیت اللهها، این است که لابلای سخن گفتن به فارسی، از کلمات عربی استفاده میکنند. با این که بیشتر این افراد نه تنها قادر به سخن گفتن به زبان عربی نیستند، بلکه حتی آشنایی چندانی با این زبان ندارند.
البته همیشه کلماتی هست که از زبانهای دیگر وارد زبان رسمی یک کشور میشود و چنان جا میافتد که میشود جزیی از آن زبان. اما معمولا وقتی این کلمات وارد زبان دیگری میشود، که آن زبان قبلا معادل آن را نداشته است و یا نمیتوان معادلی «عموم فهم» برایش ساخت..
اما به نظر میآید آخوندها که ساعتها در وصف عاشورا و تاسوعا و اربعین و غیره به فارسی بسیار عامیانهای سخن میگویند و مردم را به راحتی به گریه میاندازند، به عمد کلماتی را که معنای فارسی آن نیز قابل فهم است، همچنان عربی آن را به کار میبرند. به ویژه بسیاری از چیزهایی را که در اسلام یا تشیع گناه شناخته میشود را چنان به کار میبرند که بیشتر مردم ساده معنی آن را نمیدانند. مثل «مفسد فی الارض». این کلمه که معنای فارسیاش میتواند فرضا چیزی شبیه این باشد: فاسد کننده زمین، یا تباه کننده زمین، چرا حتی وقتی که در متون قانونی میآید باید به عربی باشد؟ و یا کلمه ساده تری چون محارب که معنیاش جنگجو، یا جنگنده است چرا باید همیشه این گونه بیان شود؟
مثلا نگاه کنید به تعریفی از مفسد فی الارض، در سایت ویکی شیعه، که زیر نظر حکومت اسلامی اداره میشود: «مفسد فی الارض اصطلاحی در فقه و حقوق است و به کسی یا کسانی گفته میشود که با انجام برخی گناهان و انحرافات، مسیر عادی و سلامت جامعه را بر هم میزنند، به نحوی که به سبب آن، بسیاری از مواهب و امور مطلوب یک جامعه سالم مثل آزادی، امنیت، عدالت و آرامش عمومی تباه میگردد.»
تازه میبینیم که هر کدام از این آیت اللهها نظر خودشان را درباره این کلمات چنان توضیح میدهند که گویی درباره جزییات ساختن یک موشک است: «آیت اله خمینی میفرمایند؛ محارب با مفسد فی الارض تقریبا یکی است، آیت الله شاهرودی میفرمایند، محارب یک فرق هایی با مفسد فی الارض دارد، یعنی...».
راستش من به این نتیجه رسیدهام که اینها یا میخواهند با استفاده از کلماتی غیر زبان روزمره مردم، وزن این «گناهان» را بالا ببرند و مردم را بترسانند. و یا وقتی به دلایلی بیهوده میخواهند مردم را دستگیر کنند و مجازاتهای سنگینی چون اعدام و حبس ابد برایشان بگذارند از کلماتی استفاده کنند که به دلیل ناآشنایی مردم با آن، وزنی در حد اعدام و زندان داشته باشد.
مثلا نگاه کنید به یکی از آخرین خبرهای دادگاهی اسلامی در ارومیه: «دو زن مدافع حقوق همجنسگرایان به اتهام افساد فی الارض به اعدام محکوم شدند» *
فکر کنید که به جای این مینوشتند دو زن فاسد به اتهام دفاع از حقوق همجنسگرایان، به اعدام محکوم شدند. آیا مردم نمیپرسیدند دفاع از حقوق همجنسگرایان دیگر چه فسادی ست که سزایش مرگ باشد؟ و یا مگر دفاع از حقوق دو زن یا دو مرد که به هم عشق میورزند، میتواند «آزادی، امنیت، عدالت، آرامش عمومی» را مختل کرده و زمین را فاسد کند؟ که سزایش مرگ باشد؟
یا اگر به جای این که بنویسند، فلان شخص به جرم محاربه ب خدا به اعدام محکوم شد، بنویسند فلان شخص به جرم جنگیدن با خدا به اعدام محکوم شد آیا مردم به جای این که وحشت زده به محاربه با خدا فکر کنند، از این که کسی به فکر جنگ با خدا افتاده خندهشان نمیگرفت؟ و به ریش کل آخوندهایی نمیخندیدند که این مزخرفات را میگویند؟
شکوه میرزادگی
عباس معروفی و جنگ نور و ظلمت، طاهره بارئی
تزهایی دربارهی دموکراسی، شیدان وثیق