مومیایی مردی که ما
تیغِ فرمانروائیاش را تیز کردهام
در هراس ما گشت میزند
خندههامان را میپاید
گفتههامان را میپاید
و ششهامان را
با ریزگردِ ایماناش آکنده است
*
مومیایی مردی که ما
تیغ فرمانروائیاش را تیز کردهام
با کاروان شترهایش
در آرامش ما
در خوابگاه ما
در موسیقی ما
در زندگی ما، آسوده خاطر
اطراق کرده است
*
ما بودیم که این مومیایی را
بر شانههای خوشباوریهامان
از پشتِ کوهِ ایمان
و از بیابانها به شهر آوردیم
*
مومیایی مردی که ما
تیغ فرمانروائیاش را تیز کردهام
معنای زن را در دیناش نیاموخته است
مویاش را اژدها میبیند
و انداماش را کشتزار و غنیمت مومنان
*
در میان گندِ دروغ
در میان کلمههای بی معنا شده
ایران، اکنون
با چراغهای زنانه
معنای تازهی خود را میجوید
ما هم مسئولیم، ابوالفضل محققی
گشت کُشتار، نیکروز اعظمی