من معمولا بر سر خبر مطلب نمینویسم. ولی اینبار تجربه تازهی قتل شنیع و سادیستیک این زن مظلومِ هموطنِ جوانِ ما، مهسا امینی، که میباید آن را تازهترین جنایت جمهوری اسلامی نامید با این هشدار که این آخرین نیز نخواهد بود، و در اشاره به ترهات این فرد مسلمانی (عطا الله مهاجرانی) که در سرزمین کفر زندگی میکند و همچنان خود را موظف میداند از اسلام ناب محمدی دفاع کند واکنش نشان دهم.
نکته اول - وظیفه پلیس ایجاد امنیت برای شهروندان است. پلیس هیچ وظیفه دیگری ندارد.
آن بار اضافهای که جمهوری اسلام ناب محمدی بر دوش پلیس گذارده یعنی ارشاد گمراهان و منع آنان از انجام گناه و پرهیز از راهی شدن به جهنم به پلیس مربوط نیست. آن وظیفهی ارشاد (نهی از منکر) وظیفهی آخوند است. زیرا پلیس میباید مانع شکستن قانون شود. به همین خاطر ابزاری که پلیس در دست دارد، بر طبق قانون، چماق است، نه منبر و کتاب و قلم.
وقتی حکومت اسلام ناب محمدی چماقداران را برای ارشاد مردم بسیج میکند و از خزانهی بیتالمالِ همین مردم به آنان حقوق میپردازد و آنان را بر سر راه مردم مینشاند، میباید به این نتیجه رسید که این حکومت انگیزهای برای ارشاد ندارد. چون از ابزار غلطی استفاده میکند. این درست مصداق آن ضربالمثل امریکایی است میگوید، "تو اگر چکش در دست داشته باشی، هر چیزی را به شکل میخ میبینی". یعنی تناسبی میان دال و مدلول نیست. بنابر این نتیجهای که میگیری مطلوب نیست. پس میباید پرسید چرا جمهوری اسلامی از چماق برای ارشاد استفاده میکند؟
من نتیجهای که از این معادله میگیرم آن است که جمهوری اسلامی از این موضوعِ حجاب و گشت ارشادش میخواهد استفاده ابزاری کند و پیوسته جامعه را ملتهب نگاه دارد. یعنی پیوسته تن مردم را بلرزاند. این خواستِ حکومتِ ملایان است. زیرا آنان چیزی ندارند به مردم بدهند. شادی و خوشی و امید به آینده ممنوع است، اما لرزاندن تن مردم مُجاز است و لازم.
بر همین قیاس من نتیجه میگیرم که جمهوری اسلامی اگر الاغ مادرزاد هم میبود پس از چهل سال الفبای اقتصاد را میآموخت و میفهمید که مال خر نیست. اما این رفتاری که او میکند عمدی است. نباید اقتصاد رشد کند و طبقهی متوسط ایران کمی و مختصری در آسایش نفس بکشد. چرا؟ چون این حکومتِ اسلام ناب محمدی دشمن طبقهی متوسط ایران است. آنها نمیخواهند گشایشی در زندگی مردم ایجاد شود. زیرا چنان گشایشی منافع استراتژیک آنان (آخوندِ حاکم) را تهدید میکند.
حجاب اسلامی هم یکی دیگر از ابزارهای مهار و کنترل مردم است. و این ماموریت ارشاد به عمد و آگاهانه به پلیس سپرده شده است که مردمان را به مانند مجرمان ببیند و با آنان رفتار کند. یعنی عقب و جلو رفتن روسری مصداق جرم است و مستوجب مجازات! مگر حقارتِ عقلی ازین پستتر هم میشود؟ منظورم به حقارتِ قانونگذار است.
پرسش این است که این حکومتِ ضدِ ایرانی تا به کی میتواند به این بازی خود ادامه دهد. اینها کسانی هستند که میگویند حب وطن حرف بدی است. آنان بر سر سفرهی مردم مینشینند و چنین حرفی میزنند. آخوند همیشه از خمس و زکات مردم میخُورد. و حالا از برکت انقلاب به آن نیازی ندارد چون کل اموال مردم و مملکت را تصاحب کرده و به میل خود آن را خرج میکند، و همزمان میگوید حب وطن حرف سخیفی است. آنان در زمان جنگ در عُمقِ وقاحت و بیشرمی میگفتند "ما برای یک وجب خاک نمیجنگیم".
نکته دوم - حالا این آخوندک ما در انگلیس نشسته و راهکار صادر میفرماید و میگوید "نباید به پلیس ایران حمله کرد و انتقاد کرد". ما هم صبر میکنیم ببینیم وقتی پلیس انگلیس به حجاب زن مهاجرانی ایراد گرفت و او را بازداشت و تحقیر کرد و کتک زد حالش را میپرسیم. اوه، صبر کنید! یادم نبود! پلیس انگلیس با حجاب توی مسلمان که از چشم او یک اجنبی کافر هستی کاری ندارد و تو را ارشاد نمیکند تا کشف حجاب کنی. زیرا آن کافران متمدن هستند و حقوق طبیعی تو را به رسمیت میشناسند و توی مسلمان اصلا نمیدانی حقوق طبیعی چیست! بیخود نیست که از نگاه آنان تو وحشی هستی.
شهرام ارشدنژاد