Wednesday, Sep 21, 2022

صفحه نخست » آتشفشانی در راه است! نه آتشفشان دهان گشوده است، ابوالفضل محققی

Abolfasl_Mohagheghi_3.jpgدر روز‌های خیزش خوزستان نوشتم که آتشفشانی در راه است حال با مرگ مظلومانه مهسا زمین به لرزه در آمده خشم، نفرت وبغض فرو خورده سالیان مردم دهان گشوده غرش‌های نخستین خبر از فوران آتش می‌دهد. آتشی دامنگیر که سر تا سرایران را خواهدگرفت چرا که زنان این تحقیر شدگان حکومت اسلامی. زنانی که هر روز بنوعی ستم دیده وبه گوشه رانده شده‌اند پیشقراولان این جنبش عظیم داد خواهی‌اند. زن و مردکرد، آذری، خوزستانی، من کردستانیم، چونان یک مازندرانی، یک گیلانی. من بلوچم، زابلیم، از لرستانم، از خراسان، فارس، و اصفهان، من تهراینم، من یک ایرانیم!
همه از یک سرزمینیم، از یک تاریخ، یک حافظه، یک حس، یک اندیشه و یک درد مشترک. به درازای عمر این کهنه‌دیار.
ما در کنارهم زیسته‌ایم. شادی، غم و اندوه مشترک را با هم تجربه کرده‌ایم. با هم نوروزها را جشن گرفتیم. با فردوسی همراه رستم شدیم و از هفت‌خوان عبور کردیم. به پاکیزگی سیاوش از آتش گذر نمودیم. از چرمینه کاوه درفشی ساختیم و بر ضحاک یورش آوردیم.

فال حافظ گشودیم و نیاز کردیم. با مولانا و عطار طی طریق نمودیم و خود را چونان سی‌مرغان عطار در کنار هم یافتیم. همراه بابک چهره به‌خون آغشته ساختیم! سرخ‌روی و بی‌هراس در مقابل بیگانه ایستادیم. با ستارخان سرودخوان از کوچه‌هایی به پهنای ایران‌زمین گذشتیم تا از مشروطیت دفاع کنیم. ما مشروطه را به قدرت تمامی باشندگان این سرزمین جاوید گرفتیم و با خون خود برپای آن مهرنهادیم.
بسان آرش جان در تیر نهاده از ستیغ البرز کوه بالا رفتیم. حماسه خرمشهر را آفریدیم! پای برهنه بر مین رفتیم! چرا که حضور بیگانه و تنگی این سرزمین را بر نمی‌تافتیم.
با فرهاد تیشه بر سنگ زدیم حدیث عاشقی گفتیم. ما بندبند وجودمان با هم تنیده است. درد عرب خوزستانی درد ما ترک‌زبانان آذربایجانیست. چونان که درد ما درد کردستان است. ما در وجود یک کولبر کُرد به رگبار بسته می‌شویم، می‌افتیم، برمی‌خیزیم. همراه نوید افکاری بر بالای دار می‌رویم. با شیرزنان و شیرمردان این سرزمین شکنجه می‌شویم! زندان می‌رویم! اما برای لحظه‌ای دم ازگفتن کلام مقدس آزادی بر نمی‌داریم.
با مادران دردمند خاوران در میان گور‌های بی‌نام اعدام‌شدگان شهریور ۶۷ می‌گردیم، همراهشان سرود می‌خوانیم و دادخواهی می‌کنیم. همراه مادر سعید زینالی تصویر فرزند در آغوش کشیده به دنبال گمشده خود می‌گردیم.
با پویا بختیاری با گلوله‌ای نشسته بر پیشانی بر زمین می‌غلطیم تا در فرازی دیگر با خورشید طلوع کرده از پیشانی مهسا امینی همراه مردم خشمگین جان به لب رسیده مرگ مستبد و استبداد حاکم را فریاد بزنیم.
من ایرانم! نامی به نشانه اتحاد یک ملت! یک صدا. صدای دردمند هر انسان ایرانی صدای من است.
صدای دردمند حاصل از زخم کهنه بیش از ۴۰ سال جنایت، فساد، دزدی، بی‌کفایتی، زورگویی درد و فشار حکومتی مستبد و به‌غایت ارتجاعی! حال در وانفسای مرگ و زندگی یک دختر جوان دهان گشوده و سر به عصیانی مقدس بر داشته است.
عصیانی که تمامی این سرزمین را خواهد گرفت. عصیان از قتل مظلومانه یک نو گل این سرزمین "مهسا امینی". درد و بغض حاصل از این همه ناجوانمردی. تنها بخاطرفرمان مردی مستبد وخود شیفته که خود راصاحب بی چون وچرای جان ومال مردم می‌داند تحمل نا پذیر است. وقیحی دریده چشم که نه تنها هرگز بر گشته شدن جوانان این سرزمین اشگ نریخته! بلکه بر قساوت خود نیز افزوده است.
حال خشم مردم سرریز شده. خشمی تنیده با فریادی از جان. من این صدای بر آمده از درون درد از درون کینه! صدای برآمده از اعماق تاریخ، برآمده از اعماق جان را می‌شناسم. صدای یک ملت را و قدرت نهفته در آن را که از صدای آتشفشان‌های دهان‌گشوده با سیماب‌های سوزاننده، از صدای مهیب زمین‌لرزه و طوفان‌ها، سهمگین‌تر است.
من این صدا را بار‌ها شنیده‌ام و می‌شناسم. آتشفشانی در حال بیرون دادن گدازه‌های نخستین است. گدازهائی همراه با دود، آمیخته با بوی باروت نا بکاران! هر چند که تغییر آرام و بدون خون‌ریزی را دوست دارم! تغییری که خون از دماغ فرزندان این سرزمین جاری نشود! عشق بر جای کینه و گل بر جای گلوله بنشیند. هریک دیگری را بگوید: "‌ای جان! " فضایی انسانی که در آن کودکان بی‌هراس سر بر بالین بگذارند و عاشقان پچپچه‌ی شبانه آغاز کنند.
اما دریغا که با وجود حکومتی چنین جابر، فاسد و خون‌ریز چنین گذاری ممکن نیست. دردا و دریغا که آتشفشانی سهمگین! اما مقدس در حال دهان گشودن است.

ابوالفضل محققی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy