سپیده، لانه کرده است
فراز گام های تو
سکوت سال و ماه شکست
ز صولت صدای تو!
شکیب تو، شکایت است
ترانه ات ، طراوت است
ترا که رسم کاوه، عادت است
ظفر، مدام، میدود
چو سایه، در قفای تو!
به پایداریت قسم
به ماسه های داغ رهسپاریت قسم
به لحظه های غمگساریت قسم
که آب و آفتاب و گل
زند درِسراى تو
+++
به هر کرانه بنگری
غریو و جنب و جوش شد
کویر و کوی و چارراه
چو لاله، سرخپوش شد
رهایی از زبان دلسپردگان باغ
رساترین خروش شد
بهار نو، اگر رسد:
نه حیرت است که بنگری
که سنگ پرت تپه ای
آرامگاه دائم
ضحاک ماردوش شد
مهسا، سرود بیداری، علیرضا نوریزاده