"اگر کشور ایران هزاران بار هم در هم بشکند بهتر از این است که انقلاب به دست دشمن بیفتد". این جمله که میتوان آن را مصداق کامل خباثت فردی بی وطن دانست، از اظهارات منتسب به رهبری نظام در حال فرو پاشی جمهوری اسلامی است که در بحبوحهی یکی از جنبشهای ناکام مانده مردم در سالهای نه چندان دور (در دی ماه ۹۶ و یا آبان۹۸) به زبان آورده بود و علیرضا زاکانی٬ نماینده مجلس در همان ایام به نقل از ولی نعمت خویش در صحن مجلس به آن اشاره کرد.
بی گمان هنوز هم آقای خامنه ای (بر فرض زنده بودنش) و ایضا عملگان دستگاه ظلمش بر همین باورند که امروز به چنین قتل عامی از مردم معترض خاصه در سنندج مشغولند و پایان حکومت بی سوال خود را باور ندارند.
میگویند این سید خراسانی (خامنه ای) قبل از غصب عنوان رهبری نظام، در سال هائی که دغدغهای جز شعر و سازنداشت، اهل مطالعه و کتاب خوان بوده، و همواره یکی از دل بستگیهایش مطالعه زندگینامه سلاطین گذشته بود؛ که اگر به واقع چنین باشد باید بر این گفتهی منتسب به او شک کرد چرا کمترین اثر مطالعه سرنوشت سلاطین و شاهان گذشته و کلا تاریخ، عبرت آموزی از آن است. آنچنانکه پلو تارک میگوید، اسکندر همیشه نسخهای از ایلیاد هومر را که به دلیل تصحیح "ارسطو" به نسخه "صندوق" معروف بود، همراه داشت و آن را شبها با خنجری زیر بالش خود میگذاشت و میگفت این دو چیز در سفرهای جنگ توشه راه من است. از قضا چرچیل، هم بر این باور بود و میگفت به هیچ کجا سفر نمیکنم مگر آنکه دوره کامل گیبون (تاریخ عروج و سقوط رم) را با خود همراه داشته باشم؛ و این یعنی راه جاودانگی که با گذشتن از ظلمات سطور تاریخ بدست میاید.
واز عجایب روز گار است که همین جناب رهبر وقتی که طلبهی خوش بر و رو و ایضا باب طبع جمال پرستان بود، چنان شیفته مظاهرو فرهنگ غرب بوده که به گفته رفیق و هم حجره ای خود، عصرها بعد از پایان درس حوزه، عبا و عمامه را از تن بیرون میاورند و با پوشیدن لباس شخصی به اتفاق برای یادگیری زبان انگلیسی به آموزشگاهی در خیابان خسروی مشهد میرفتند و حالا پس از گذشت سالها و بعد از کسب خلافتی مبتنی بر قیومیتی که نسبت به ملت ایران برای خود قائل شدند چنان به زوال عقل رسیده که غافل از عملکرد ستمگرانه خود میشود آن هم در کسوت رهبر کشوری که صدها حاکم و شاه و سلطان بخود دیده است و همه آنها با تمامی اقتدار و استبداد خود، عاقبت ساقط شدند و نامی از آنها باقی نمانده در حالیکه این کهنه دیار همچنان باقی و پابر جاست، و این همه نیست جز غفلت ناشی از توهم خود بزرگ بینی و کیش شخصیتی که امروزدر حال فرو ریختن است. چرا که درنظامی که واژهها وارونه است، " گنج " ٬ "جنگ" میشود " درمان " ٬"نامرد" و ٬" قهقهه " به "هق هق " مبدل میگردد و وقتی " دزد " همان " دزد " است و "درد " همان "درد " باقی میماند باید هم نسل امروز این اب و خاک خواهان مرگ و سرنگونی رهبر چنین رژیم دیکتاتوری شوند، اما غیر ازاعتراضات مردم جان به لب رسید و اعتصاباتی که پیش رو است، نشانه دیگر از زوال این رژیم سفاک مسلط بر این آب و خاک، نمد مال شدن رهبری نظام از سوی عملگان دستگاه ظلم و یاران خود اوست.
در فرهنگ ما ایرانیها ضرب المثلی معروف وجود دارد به نام نمد مال شدن که خود حکایتی است شنیدنی و شرح آن در تاریخ این مرزبوم بدین گونه ثبت شده که، وقتی هلا کو خان مغول، خلیفه بغداد را به اسارت گرفت، اطرافیان خان مغول، او را از کشتن خلیفه بر حذر داشتند چرا که بر این باور بودند اگر خون خلیفهای بر زمین ریخته شود دنیا زیر و رو و یا چه و چه خواهد شد. از این رو هلاکو خان از ترس اینکه مبادا در اثر کشته شدن خلیفه بلایی نازل گردد دست به دامان وزیر مدبر و دانشمند خود خواجه نصیر الدین طوسی میشود و با او در این باره مشورت میکند که در نتیجه وزیر ایرانی تبار دستگاه مغول پیشنهاد میکند تا فراشان میر غضب، خلیفه را در نمدی پیچانده و از در احتیاط اندک اندک دست و پای او را مالش دهند، تا چنانچه در اثنای این مالش، آثار رعد و برق و باد و غرش آسمان بروز کرد و زمین به لرزه در آمد، دست نگاه دارند و الا خاطر مبارک خان را از تشویش حیات خلیفه آسوده سازند که هلا کو خان هم چنین کرد تا عاقبت خلیفه در اثر نمد مال شدن دار فانی را وداع گفت.
حال حکایت امروز این سید خراسانی متوهم از قدرت است که در پس حصار قداستی که از سوی حامیانش ایجاد گردیده، امروز در حال نمد مال شدن است آنچنانکه از او مردهای متحرک ساختهاند تا جائیکه حتی قادر به اعلام صریح مرگ و یا زنده بودن ولی نعمت خود را ندارند و این واقعیت انکار ناپدیری است که به شهادت تاریخ همیشه در حال تکرار این کهنه دیار، پایان همه حکومتهای جابرانه و حاکمان ستمگر همین بوده.
الغرض امروز با وجود نشانه هایی، چون اعتراضات خیابانی مردم و جوانان جان به لب رسیده و ایضا اعتصابات همگانی در شرف وقوع، میتوان به ضرس قاطع دریافت، زمان پایان حکومت جابرانهی دیگری در این کهنه دیارفرا رسیده است و باز هم تاریخ در این سر زمین اهورایی تکرار خواهد شد و نظام جمهوری اسلامی هم به رغم همه تقدس و ادعای حمایت از سوی کائنا ت، این بار حتی با نوشیدن جام زهر هم دوام و بقایی نخواهد داشت. چرا که حضرت " آقا " تاریخ را قصه پنداشتند:
به کدام رو سپیدی طمع بهشت بندی
توکه در جریده چندین ورق سیاه داری؟
زن، زندگی، آزادی، م. سحر