ایندیپندنت فارسی - علیرضا نوریزاده
شاهزاده رضا پهلوی در مصاحبه اخیر خود در روز پنجشنبه، ۲۸ مهر، یادآور شد که ملت متحد در سراسر ایران همه پشتوپناه یکدیگرند و ایرانیان با تمام تنوع تباری، زبانی، جنسیتی، عقیدتی و آیینی، ملتی یکپارچهاند و هر کس، به هر شکلی، در صفوف متحد مردم نفاق بیفکند، خواسته یا ناخواسته به این رژیم خونریز و متوحش کمک کرده است.
میتوانم بهراحتی بگویم که طی این سالها، هیچگاه در سخنان و مصاحبههای ولیعهد پیشین ایران، دوراندیشی و خرد را تا این حد لمس نکرده بودم. پذیرش تکثر بهخودیخود یعنی نفی استبداد و نفی بیدادگری و چشمانداز ایرانی که در آن یک نفر برای یک ملت تصمیم نمیگیرد، در سخنان شاهزاده ترسیم میشود. بنابراین آنها که چند ماه پیش، بعد از مصاحبه مطبوعاتی او، «صدای پای فاشیسم» را شنیدند، حتما یک پوزش بزرگ به او و ملت ایران بدهکارند.
در سپهر مخالفان خارج ایران، منهای پیروان «مرحوم رجوی» و «بانو عضدانلو قاجار» که هنوز چارقد را رها نکرده است (گو اینکه هر لحظه بهرنگی محصولات مزونهای پاریس را امتحان میکند)، مجال همدلی به شکلی اعجاببرانگیز تقریبا بهسرعت فراهم میشود. کردهای میهنم توطئه رژیم را ارائه برای تصویری هولناک از جداییطلبی و سوریه شدن ایران و به وحشت انداختن مردم، بیرنگ و بیاعتبار کردند. کاک عبدالله مهتدی و کاک مصطفی هجری، رهبران کومله و حزب دموکرات کردستان ایران، و یارانشان با تاکید بر اینکه جزئی از ملت بزرگ ایراناند و مهسا دختر کرد ایرانی است، در واقع پیوند اقوام ایرانی با وطن را با رشتههای ناگسستنی هزاران ساله مستحکم کردند.
خواهران و برادرانم در آذربایجان و اردبیل در عزای مهسا فریاد زدند و اشک ریختند. تالشیها در سوگ «حدیث» همدل با بلوچهای داغدار ۹۰ بلوچ نازنین، علیمردانها و لیلاهای لرستان، مرگ استبداد را فریاد زدند. در سواحل جنوب و جزایر خلیج فارس، نوجوانان آزاده میهنم طنینانداز آوای بانوی اهوازی بودند که به مردان عرب خوزستان گفت آیا ترجیح میدهید زنان و دختران شما با چادر کف خیابانها گدایی کنند یا اختیار انتخاب لباسشان را داشته باشند. روز بعد اهواز به پا خاست و من یک جمله از سر بیمهری درباره ایران یکپارچه و همبسته نشنیدم.
مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
در دیگر نقاط ایران، در جمع بختیاریهای دلاور، بویراحمدیها و قشقاییها که هیچگاه گردن شکسته خسروخان بر فراز دار را از یاد نمیبرند، در بین کردهای خراسان و شیرازیها (که رژیم شبشان و شاهچراغشان را به خون کشید تا انقلاب نوباوگان میهن را بدنام کند) و یزدیها، همشهریان سهراب سپهری در کاشان، سرزمین دلاوران مازندران و زنان و مردان شجاع گیلک و اهالی مشهد و نیشابور و سبزوار و بیدخت معطر و گرگان و بندر ترکمن و ساری، نوشهر و انزلی و رشت استوار و مقاوم، همه سو لوای وحدت برافراشتهاند و توطئههای رژیم را به مزبله انداختهاند.
در استبداد صغیر، نیروهای مقاومت بلافاصله مقابل ارتجاعیون متحد شدند. جامعه اصناف در پشتیبانی از مشروطهخواهان اعتصابهای عمومی بر پا کرد و هزاران نفر داوطلب مسلح از انجمن آذربایجانیها برای دفاع از مجلس شورای ملی آماده شدند. یک دیپلمات انگلستانی اتحاد نیروهای مقاومت را چنین توصیف کرده است: «درون و بیرون این دو ساختمان از شگفتآورترین تودهای که دیده روزگار کهن در برابر نیروی ستم اهریمن تیرهگون تاکنون ندیده بود، پر بود. اروپارفتگان با یقه سفید آهاردار، کلاه نمدیها، دهقانان و کارگران، عباپوشان بازاری، همگی درهم آمیخته و در دلشان آتش مقدس فروزان است و در جنگی به سود آزادی به امید فداکاری گام نهادند. کیست که از روی غریزه فصل آتشین اثر کارلایل درباره روز فتح باستیل را به یاد نیاورد؟»
این تصویر روزهای استبداد صغیر است. حال در برابر استبداد کبیر با موج خروشان زنان و نوجوانان میهنم چه چیزی میتواند جلو ایجاد هیئتی از نیروهایی جوان در داخل و خارج کشور با حضور خردمندان امتحان پسداده را بگیرد؟
گمان نمیکنم کسی تردید کند که دیگر مدیریت کشور در فردای سرنگونی جمهوری جهل و جور و فساد، قائمبهذات یک فرد نخواهد بود؛ چه شاه باشد، چه رئیسجمهوری، چه نظام پارلمانی باشد چه ریاستی. بنابراین صدای پای فاشیسم از هر نوعش، شنیده نخواهد شد. شمیم وحدت فضا را پر کرده است؛ اگرچه ماموران و نادانان و حسودان هنوز به جداییطلبی و مرتبط کردن حسن به نقی و اسماعیل به مرحوم ولی فقیه تبعیدی در بغداد که خواب ولایت میدید و زیارت عاشورا میخواند، مشغولاند.
این خیزش بزرگ که حالا به یک انقلاب مورد ستایش جهانیان بدل شده است، اسم رمزش، وحدت و همبستگی، لقبش، حاکمیت ملی و هویتش، دموکراسی است. جدا از این، هر چه گفته شود آب در آسیاب دشمن ریختن است. نه بلوچ در اندیشه جدایی است، نه عرب و نه کرد، آذربایجانی صاحبخانه است؛ ۶۰۰ سال حکومت با آنها بود؛ ادبیات ایران و جنبش آزادی مدیون آنها است و حالا آن سه چهار تا و نصفی را که عاشق دلارهای الهام علیاف و سلطان رجب طیب و مدعی جنوب و شمالاند، میتوان از جمع ۳۰ میلیون ترک ایرانی بیرون ریخت.
بازگردم به موضوع هیئتمدیره یا هر اسم دیگری که بر آن بگذارید.
بعد از استبداد صغیر، در حالی که دستهبندیهای ترک و فارس و تنکابن و بختیاری، هریک بنا به مصالح خود فریاد میزدند، اتفاق شگفتی رخ داد. با موفقیت انقلابیون تبریز و گسترش امید در میان مشروطهخواهان، جوشش و خروشی در دیگر شهرهای ایران پدید آمد. در رشت گروهی به رهبری یپرمخان ارمنی و سه ارمنی رادیکال دیگر تشکیل شد که کمیتهای به عنوان کمیته ستار تشکیل دادند و با سوسیال دموکراتها متحد شدند. یپرمخان رشت را تصرف کرد و سپس پرچم سرخ خود را بر ساختمان شهرداری انزلی برافراشت. بعد با چریکهای قفقازی همپیمان شد و با لشکریانش به سمت تهران حرکت کرد.
سردار اسعد بختیاری نیز از جنوب با صمصامالسلطنه متحد شد و پس از تصرف اصفهان نیروهایش را به سمت تهران حرکت داد. انقلابیون در کرمانشاه هم نیروهای ارتجاع را از شهر بیرون راندند و در مشهد، اصناف بازار اعتصاب سراسری کردند.
با این جوشش و خروشی که در سراسر ایران به وجود آمد، جبهه استبداد و ارتجاع بهشدت تضعیف شد و بسیاری از اشراف و تجار به سفارت عثمانی گریختند. سرانجام در ۲۲ تیرماه، یپرمخان و صمصامالسلطنه به تهران رسیدند و پایتخت را تصرف کردند. انقلابیون اکنون بر مرتجعان پیروز شده بودند و استبداد صغیر به پایان رسیده بود.
مشروطهخواهان محمدعلی شاه را از سلطنت خلع کردند و فرزند ۱۲ سالهاش، احمد، را به سلطنت گماشتند. دادگاههای ویژهای هم برای محاکمه سلطنتطلبان و مرتجعان برپا شد و پنج تن از مخالفان سرسخت مشروطیت از جمله شیخ فضلالله نوری اعدام شدند. مجلس جدید پیششرط دارایی نمایندگان را از یک هزار تومان به ۲۵۰ تومان کاهش داد، اقلیتهای مذهبی را به رسمیت شناخت و نمایندگی طبقات و مشاغل را لغو کرد و انقلاب مشروطه ایران در آبان ۱۲۸۸، پیروز شد.
با فرار محمدعلی شاه به سفارت روسیه، در روز ۲۷ جمادیالثانی ۱۳۲۷ ساعت ۴ بعدازظهر در بهارستان، مجلس مهمی به نام مجلس فوقالعاده عالی با حضور روسای دوره اول مجلس شورای ملی و سرداران قشون ملی و عدهای از تجار و وزرا و شاهزادگان تشکيل شد. در اين مجلس، سردار اسعد بهاتفاق آرا، به سمت وزير داخله منصوب شد.
همین مجلس فوقالعاده عالی بهاتفاق آرا، محمدعلی شاه از سلطنت خلع و سلطنت را به پسرش احمد ميرزا واگذار کرد و چون احمد ميرزا کوچک بود و بيش از ۱۲ سال نداشت، علیرضا خان ملقب به عضدالملک به سمت نيابت سلطنت تعيین شد.
چون شور و مشورت در مسائل سياسی و امور مملکتی در مجلس عالی مرکب از طبقات مختلف، کار مشکلی بود و اغلب پس از بحث طولانی در مطالب مهم بهجایی نمیرسيدند، لذا مصلحت دانستند که مجلس فوقالعاده عالی را منحل کنند و بهجای آن، يک هيئت مديره مرکب از ۱۲ انتخاب کنند که يکی از اعضای اين هيئت عليقلی خان سردار اسعد بود. اعضای اين هيئت مديره، هيئت قضات دادگاه عالی انقلاب را برگزيدند. علیقلی خان مفاخرالملک، سيد محمد خان صنيع حضرت و شيخ فضل الله نوری به حکم همين دادگاه اعدام شدند.
در کابينهای که به تاريخ ۱۸ ربیعالثانی ۱۳۲۸ ه.ق. تشکيل شد، عليقلی خان سردار اسعد وزیر جنگ و با استعفای سپهدار تنکابنی، مستوفیالممالک رئيس الوزرا شد و دوره اول زمامداری سپهدار که از فتح تهران در ۲۷ جمادیالثانی ۱۳۲۷ه.ق. آغاز شده بود، بالاخره پس از يک سال به پايان رسيد. (برگرفته از خاطرات و خطرات، مخبرالسلطنه، ملکزاده، ابراهیم صفایی)
در شرایط فعلی، فکرش را بکنید چه چیزی میتواند مثل یک شورای عالی، هیئتمدیره، کنگره همبستگی ملی یا هر اسم دیگری که نماد همبستگی و همدلی باشد، مردم ایران را مطمئن کند که با سرنگونی سید علی آقا، ایران سوریه نخواهد شد. ایران سربلند به دست فرزندانش و با پیوند بزرگانش مثل دوران پس از استبداد صغیر (و البته امروز استبداد کبیر) اساس خانه را از نو مینهد و در پناه تفاهم، تساهل و همدلی، دموکراسی را محقق میکند.
من به شورایی میاندیشم که در آن هم جای مشروطهخواه باشد، هم جمهوریطلب، هم جبهه ملی و هم چپ ملی، هم ترک آذری و هم کرد سلحشور، هم بلوچ و هم عرب ایرانی، نوه سردار اسعد باشد و نبیره ناصرخان قشقایی و ندیده خان تالش هم باشند؛همچنین آزادگان کرد خراسانی؛ هم فاطمه سپهری باشد، هم نرگس محمدی؛ هم شیرین عبادی باشد و هم حامد اسماعیلیون، هم نازنین بنیادی باشد هم علی کریمی و... .
سه نسل از حضور رژیم جهل و جور و فساد رنج کشیدهاند. نمایندگان هر سه نسل باید در این جمع حضور داشته باشند.