رژیم هایی که از دل حرکت های مردمی برمی خیزند در ابتدای عمر خویش از چنان درجه ای از مشروعیت اجتماعی بهره مند هستند که وارد یک فضای غلیظ خیال پردازی می شوند. در این حالت، عقلانیت و واقع گرایی به حاشیه رانده شده و شعف و احساسات اوج می گیرند. این جو احساسی سبب ارائه ی طرح های رویاپردازانه می شود که در مورد انقلاب ایران توسط خمینی و در فضای پر شور بهشت زهرا در بدو ورود خود چنین فرموله شد:
«ما علاوه بر اینکه زندگی مادی شما را میخواهیم مرفه بشود، زندگی معنوی شما را هم میخواهیم مرفه باشد. شما به معنویات احتیاج دارید... دلخوش نباشید که مسکن فقط میسازیم، آب و برق را مجانی میکنیم برای طبقه مستمند، اتوبوس را مجانی میکنیم برای طبقه مستمند، دلخوش به این مقدار نباشید. معنویات شما را، روحیات شما را عظمت میدهیم؛ شما را به مقام انسانیت میرسانیم. اینها شما را منحط کردند؛ اینقدر دنیا را پیش شما جلوه دادند که خیال کردید همه چیز این است. ما، هم دنیا را آباد میکنیم و هم آخرت را.» (صحیفه ی نور: جلد 6- صفحه 273 )
پژوهشگر و نویسنده ی بریتانیایی کریستوفر بوکر (Christopher Booker) در یک تقسیم بندی بدیع مراحل عمر این گونه پروژه های رویاپردازانه (wishful thinking) را به چهارگام تقسیم می کند: 1) مرحله ی رویاسازی 2) مرحله ی سرخوردگی 3) مرحله ی فاجعه آفرینی 4) مرحله ی پرتاب به درون واقعیت. (اینجا)
با به کار بستن این الگو در مورد رژیم برخاسته از انقلاب سال 57 می توان چنین گفت:
1) مرحله ی رویاپردازی: از 1357 تا 1380 پایان دوره ی اول شارلاتانیسم خاتمی و اصلاح طلبان (شامل حکومت عدل علی، فتح قدس از طریق کربلا، عصر طلایی امام، دوران سردار سازندگی، اصلاحات و ساختن جامعه ی مدنی و دیالوگ تمدن ها).
2) مرحله ی سرخوردگی: از سال 1380 خورشیدی تا 1388 پایان دوره ی نخست ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد ( اذعان به کارگزار بودن توسط خاتمی و روی آوردن به نوابغ سپاه برای راه حل یابی ضربتی-پادگانی تمامی مشکلات کشور با هدف استقرار «مدیریت جهان» توسط احمدی نژاد)
3) مرحله ی فاجعه آفرینی: از سال 1388 خورشیدی تا شهریور 1401 (محو ساختارهای مدیریتی، تخریب زیرساخت ها و زیست بوم ایران، تخلیه جامعه از هوش جمعی نهادینه و روی آوردن به آماده سازی ظهور امام زمان از جمله احداث جاده ی آسفالت از جمکران تا تهران برای تسهیل عبور لشگر او توسط قرارگاه خاتم الانبیاء و شرکت های پیمانی آن، حمل کلید برای حل مشکلات و در نهایت سپردن ریاست جمهوری به یک جنایتکار تحت تعقیب حقوق بین الملل)
4) مرحله پرتاب به درون واقعیت: نخست با پس گردنی های دی 96 و آبان 98 و به طور مشخص از آغاز جنبش کنونی (قیام مهسا) در شهریور 1401 تا به حال که در جریان است.
برای جزییات این تقسیم بندی البته می توان تاریخ ها و وقایع درون هر یک از چهار مرحله را به صورتی متفاوت تعیین و تنظیم کرد و از آن موضوع مقالات و کتاب ها و پژوهش های فراوان بعدی را بیرون کشید. اما هدف این نوشتار این است که به مرحله ی آخر و شرایط کنونی اشاره کند، جایی که رژیم از مراحل رویاپردازی عبور، سرخوردگی های خود را تجربه کرده، فاجعه های فراوانی آفریده و با آغاز این قیام، به درون واقعیتی سخت و تیره پرتاب شده است. پرسش این است که از این جا به بعد و تا پایان این مرحله چگونه خواهد گذشت.
نبود چشم انداز نجات برای رژیم
نگارنده در نوشتار قبلی آورد که چرا و چگونه برآیند نهایی جنبش اعتراضی کنونی چیزی جز سرنگونی نیست؛ گفتیم که رژیم باید «تغییر رفتار» می داد تا از «تغییر ساختار» خلاصی یابد، اما چنین نکرد و حالا دیگر تغییر رفتار ناممکن و فقط تغییر ساختار، یا همان براندازی نظام، مطرح است.
باید بدانیم که این مرحله ی آخر از چهار مرحله ی الگوی بالا، یا همان «پرتاب به درون واقعیت»، به فراخور خاستگاه جامعه شناختی طبقه ی حاکم، می تواند بسیار متعارف یا بسیار پرحادثه و غیرعادی باشد. به طور مثال، اگر بخواهیم همین مدل چهار مرحله ای بالا را در مورد حکومت شاه سابق ایران به کار بندیم، بسیار سخت قابل انطباق است، چرا که بخش عمده ی عمر سیاسی محمدرضا پهلوی در مرحله ی نخست، یعنی رویاپردازی (اصلاحات ارضی، انقلاب سفید شاه و ملت و رسیدن به دروازه های «تمدن بزرگ») گذشت و دو مرحله ی سرخوردگی و فاجعه آن بسیار کوتاه و در حول و حوش رویدادهای سال های 1356 و 1357 بود. مرحله ی نهایی یا پرتاب به درون واقعیت به طور ملموس از روز تاسوعا و عاشورای سال 57 و زمانی که شاه با هلی کوپتر بر فراز جمعیت عظیم معترض پرواز کرد آغاز شد، بعد پیام انقلاب را شنید و سپس قدرت و کشور را ترک کرد. شاه و طبقه ی حاکم همراه او از خاستگاه جامعه شناختی-روانشناختی متفاوتی بودند به همین دلیل، فاز آخر، در مورد رژیم او، بسیار کوتاه، کم حادثه و کم هزینه بود. وی تن به قتل عام گسترده و به راه انداختن حمام خون نداد و به نوعی کشور را صحیح و سالم تقدیم آخوندها کرد و رفت.
در مورد بافت اجتماعی و ساختار روانی حاکمان کنونی نباید هیچ شباهتی میان آنان و شاه سابق و قشر نزدیک به وی قائل شویم. این ها مشتی نوکیسه ی برآمده از فقردوران کودکی، محرومیت های نوجوانی و عقده های اجتماعی جوانی خویش هستند که دربرگیرنده ی تندترین کینه توزی های روانی و اجتماعی بوده و از حیث تربیتی و فرهنگی، کمترین درجه ای از اهمیت و ارزش ذاتی جان و کرامت انسان را در ذهن خود درونی و در نظام خویش نهادینه نکرده اند. براین اساس می توان گفت که، با توجه به این که با تجربه ی ناامیدی از فتح کربلا در یک جنگ پوچ، کشتار 67 را سازمان دادند، در مرحله ی «سرخوردگی» خود فاجعه ی کهریزک سال 88 را آفریدند و در مرحله ی فاجعه آفرینی، قتل عام های پیاپی دی 96 ، آبان 98 و کشتار نیزارهای خوزستان را صورت داده اند، به طور منطقی قابل تصور است که در مرحله ی سخت و سیاه «پرتاب به درون واقعیت»، چه درجه از رفتار غیرعقلانی و توحش نهادینه شده در ذهن و نظام خود را به نمایش خواهند گذاشت.
از همین روی، جنبش از حالا باید خویش را آماده سازد که با بی رحمی نهادینه و مطلق این هیولا روبرو شود و برای برخورد با رفتارهای غیرعقلانی و مهار آنها آمادگی ذهنی و عملی کسب کند. کمترین توهمی در مورد این که این غول جنایت پیشه را می توان با زبان خوش به بطری عدم برگرداند ساده انگاری است. به همین دلیل، مبارزین باید خود را برای رویکردی قاطع، تهاجمی و بی تعارف آماده سازند؛ منظور برخوردی است که باید هزینه ی رفع، دفع و دفن این حاکمیت را یک بار وفقط یک بار بپردازد و نه بیشتر. این به معنای یک خیزش تهاجمی سیل آسا، قدرتمند و نهایی یگانه است که برای آن می بایست هر «هزینه»ای را که می طلبد پرداخت و کار تمامیت رژیم را تمام کرد، بدون دادن زمان و فرصت نبردی دوباره. در مورد زمان ضروری این تهاجم یک شاخص داریم: وقتی توحش جنون آمیز رژیم کلید بخورد. از حالا در این مورد بیاندیشیم، کسب آمادگی کنیم، خود را مجهز و مسلح کنیم و از یاد نبریم که گرگ خون بو کشیده را نباید زخمی رها کرد، سر افعی را باید یک بار و تنها یک بار چنان کوفت که دیگر فرصت حرکت و جنایت آفرینی نداشته باشد. در مورد این نکته تاکتیکی و ضرورت حیاتی آن بیاندیشیم و خود را برای این منظور آماده سازیم.#
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
جهت اطلاع از نظریه ی «بی نهایت گرایی» به این کتاب مراجعه کنید: «بی نهایت گرایی: نظریه ی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
آدرس تماس با نویسنده: [email protected]
بنشین بر سر انگشت همین نیموجبی
با خودم هستم ! با شما هم نسلان خود! ابوالفضل محققی