واقعیتهای جاری و ساری در جامعه اگر با محتوای ذهنهای مسخ شده و نگرشهای تسخیر شده و همراه با شیوههایی که مشکلات را ایجاد کردهاند، نگریسته شود، انتقال هر پیامی با مشکل روبرو میشود و به بازنمایی غیر واقعی از امور و ذبح ارزشها میانجامد. برخی پیش فرضها و دلایلی که برای قبولاندن استدلالها بکار گرفته میشود هرگز به گشایش مشکلات کمکی نخواهند کرد، بلکه بیشتر به رویارویی موضوعات دامن میزند، موضوعاتی که در مسیر ناهموار جامعه، راهکارهای تازه را با دست انداز روبرو میسازد.
نگریستن به واقعیتها از دریچه آرزوها و پیوند دورههای تاریخی به هم، بدون توجه به روح زمان و شرایط اجتماعی آن روزگاران، بعبارتی نگریستن از دریچه دیروز به رویدادهای امروز، تنها به گمراهی ذهن ختم نمیشود، بلکه منجر به تصویر سازیهای جعلی و بزرگ نمایی بیش از اندازه یک طبقه اجتماعی در تحولات جامعه و نادیده گرفتن نقش فعال مردمان و دیگر قشرهای اجتماعی میشود.
نوشته هایی با مقدماتی که به قدر کافی تقویتکننده نتیجهگیری پایان مقاله نیست و با استفاده (یا سوء استفاده) از آمارهای عددی گمراهکننده برای موجه سازی از جنبههای تاییدکننده یک قشر خاص و نادیده گرفتن جنبههای زیانبار آن طبقه، میتواند گمراهکننده باشد. پیوستن «بخش بزرگی از روحانیت به ملت در انقلاب آزادیبخش مشروطه» این تداعی را ایجاد میکند که گویا آنها انقلابیون رمانتیک دوره مشروطیت بودند و بقیه مشغول سماق مکیدن.
پس و پیش کردن تاریخ با نوشتهای که از یک مقدمه عمومی برای رسیدن به یک نتیجه خاص و بی ارتباط با متن آعاز میشود، یادآور هل دادن طایفه «علما و مجتهدین» بر گرده ملت از سوی منورالفکران عرفگرا و پیشاپیش همه میرزا ملکم خان و روزنامهاش قانون است که نه تازگی دارد و نه نا آشناست. لاس زدن این منورالفکران با روحانیون عصر ناصری نه تنها راه آلوده کردن قوانین عرفی با احکام شرعی را هموار کرد، بلکه اصول اساسی حقوق بشر را به بند موازین شرعی کشاند و گرفتار احکام شریعت کرد تا انقلاب مشروطه در دست انداز تاریخی از مسیر اصلی باز ماند.
رابطه دین و سیاست در ایران دگرگون شده است و برتری خرد این جهانی بر ایمان آن جهانی چنان به تغییر بنیادی ذهنیتها دامن زده است که ایرانیان دیگر اجازه نخواهند داد که درک محدود و ویرانگر یک قشر خاص موجودیت آنها را به خطر اندازد و نهادهای زمینی و ساخته دست بشر به آداب و رسوم دینی آلوده و با گزارههای مجعول دینی از معنا تهی گردند.
بازخوانی دوباره پاسخهای پیشین و نگرش دقیقتر به آنها حتی دینداران را به باورهای حقیقی دینی بیشتر نزدیکتر کرده است و متوجه شدهاند آن چیزی که عامل تعیین کننده در مناسبات انسانی و نظم اجتماعی است نه ایمان مذهبی و همسان سازی دینی، بلکه آزادی و مدارا و برابری و کثرت گرایی است.
ما در آغاز یک جنبش بزرگ فکری به سوی آینده سرزمین مادری هستیم که در بستر گنجینههای جاودانه فرهنگ بشری رشد و بالیده خواهد شد، تا دیگر هیچ دین و مذهبی حق نمایندگی انحصاری در مورد تعیین سرنوشت شهروندان را نداشته باشد، جنبشی که میخواهد با کمک دستاوردهای فکری بشری و فرهنگ درخشان و مداراجوی وطنی مسائل اساسی و حیاتی ملت ایران حل شود. در انجام این کار، البته، مبارزه فکری باید به عنوان یک شرط لازم، اما نه هنوز کافی برای حل مسالمت آمیز دشواریها در نظر گرفته شود. مبارزه فکری که باید با شدت تمام و با مخالفت با ایدههای آزمایش شده و شکستخورده و انتقاد از سیاستهای ایدئولوژیکی و ضد ملی به طور عینی، قانع کننده و همراه با احساس مسئولیت بالای سیاسی و اخلاقی انجام شود، نیاز به تأمل دوباره در مورد سلاحهای معنوی ما دارد و نباید چشمانمان را بر روی کاستیهای کار نظری ببندیم.
در ایران آینده، بدیهی است که باید آزادی بعنوان یک ارزش بنیادی برای همه وجود داشته باشد، بدون در نظر گرفتن مذهب، جنسیت و قومیت و هرگونه تبعیض دیگری، همراه با حق آزادی بیان و عقیده، اما آزادی باید با حس مسئولیت همراه باشد تا مبادا به خودسری و خشونت علیه دگر اندیشان و دگرباشان تبدیل شود. باید درک شود که حتی آزادی هم حد و مرزهایی دارد و تنها انجام هر کاری که یک فرد میخواهد، نیست و مرزهای آزادی یک تن، نباید باعث نقض آزادی دیگران شود و برابری انسانها، با ایمان مذهبی و با متراژ دین، اندازهگیری نمیشود.
از همه مهمتر، مومنان باید بپذیرند که ایجاد «شهر خدا در شهر زمینی» (آگوستین قدیس) ممکن نیست و تجربه چند دههای رژیم کودک کش اسلامی آن را ثابت کرده است و تا زمانیکه در جامعه این دنیا زندگی میکنند و ساکن این جهان هستند باید از الزامهای حقوقی و قوانین شهر زمینی که بوسیله شهروندان این جهانی نوشته و تصویب شده، تبعیت و پیروی کنند و اعمال آنها توسط هنجارها و قوانین جامعهای که در آن زندگی میکند تنظیم میگردد و نمیتواند قوانین طبیعت و سیر زمان را تغییر دهند.
مردم ایران در مسیر درست تاریخ در حرکت هستند و برای نخستین بار بدون میلههای بلند آهنی مسدود کننده مذهبی و دیدن چهره کسی در ماه، مصمم هستند با تأکید بر هویت ملی بر چالشهای دنبالهدار پیروز شوند و «اضافه بار» هیچ قشر و طبقه اجتماعی در صورت همگام شدن با آنها پذیرفته نمیشود. پشتیبانی و همراه شدن با انقلاب ملی نباید این تصور را در کسی ایجاد کند که میتواند با باورهای محدودکننده سیاسی و تزریق مذهب به جنبش انقلابی، سد راه آن گردد.
در آینده هیچ دینی از آزادی محروم نمیشود و نباید بشود، ولی الهیات و خرافات جایگزین تقدم عقل و خرد در زندگی اجتماعی و سیاسی نخواهد شد و دندانهای مذهبی که با «گاز گرفتن» پانصد سالی به جلو آمده و دوام آورده است کشیده خواهد شد.
ما برای اولین بار در تاریخ، همانطور که شعار انقلاب ایران «زن زندگی آزادی» را صادر کردیم، باید بتوانیم مفهومی تازه و نو از پورالیسم سیاسی و کثرت گرایی و مدارای دینی به جهان ارائه دهیم.
در آینده نه چندان دور، نه تنها خدای ما، بلکه دین ما هم «رنگین کمانی» خواهد بود.
ذهن وهمگین احمد زیدآبادی و اکبر گنجی، نیکروز اعظمی