Monday, Nov 21, 2022

صفحه نخست » نسلی که انقلاب را باخته، نسلی که می‌خواهد انقلاب را واژگون کند، مهرانگیز کار

mehrangiz_banner.jpgایران وایر - نسلی که انقلاب را باخته است، بی اصل و نسب نیست. شناسنامه‌اش تا سال‌ها مُهر شاهنشاهی داشته و در جایی از تاریخ باطل اعلام شده و شناسنامه جدید با مُهر جمهوری اسلامی دریافت کرده است. چند سالی است برای همه نسل‌هایی که روز۲۲ بهمن ۱۳۵۷ بالغ بوده‌اند، یک لقب که بار منفی و سنگین سیاسی دارد، انتخاب شده است؛ نسل ۵۷!

وقتی می‌گویند یا می‌نویسند «نسل ۵۷»، صفات منفی پیش روی شنونده ردیف می‌شوند. مهم‌ترین آن‌ها، «قدر نشناسی» و «نمک نشناسی» هستند؛ نسلی که خوشی زده بوده زیر دلش و عقل و هوش درست و حسابی هم نداشته و خودزنی کرده و از آن بیش چیزی به نام امید و شادمانی برای نسل‌های بعد از خود به جا نگذاشته است.

پیرمردی که از مطبوعاتی‌های درشت و حرفه‌ای پیش از انقلاب است، پس از کلی تلاش برای پیروز شدن انقلاب ۱۳۵۷، از مطبوعات بیرون انداخته شد و او را خانه‌نشین کردند و رفت به زادگاهش تا زمین‌های کشاورزی را که میراث پدری بود، زنده کند.

👈مطالب بیشتر در سایت ایران وایر

خودش در بیان خطاهایش می‌گوید: «نشسته بودم سر مزرعه و به خشک‌سالی فکر می‌کردم که مزرعه را قاچ قاچ می‌کرد، ناگهان دیدم دختر جوانی دو سه تا پوستر در دست دارد و تندتند می‌رود تا به دوستان معترض بپیوندد. گفتم دخترم کجا می‌روی با این شتاب، آن طرف‌ها شلوغ است، مواظب خودت باش. دختر لبخند زد و گفت پدرجان می‌روم همه آن چیزها را که شما خراب کرده‌اید، درست کنم!»

همیشه مکالمه نسل‌های جوان با نسل پنجاه‌وهفتی‌ها این طور نرم و با نزاکت نیست اما همه جا نسل‌ پنجاه‌وهفتی گوشه رینگ به دام می‌افتد و حرفی برای گفتن ندارد. برای جوان عصبانی مهم نیست که طعمه‌اش در انقلاب مشارکت داشته یا نداشته باشد، مهم این است که در سال ۱۳۵۷ جوان بوده و اگر هم انقلابی نبوده، تلاش نکرده است تا به قیمت جان هم که شده، از پیروزی انقلاب پیش‌گیری کند. در همه حال، نسل ۵۷ از این نگاه، نسلی تبه‌کار است.

واقعی‌ترین درد دلی که از مقامات حکومت کنونی در دوران خیزش اعتراضی اخیر شنیدیم، این بود: «ما بازجوها به کلی زبان جوان‌هایی را که دستگیر می‌شوند، نمی‌فهمیم. آن‌ها هم زبان ما را نمی‌فهمند.»

این نافهمی، محصول حکومت مطلق‌گرا است که همیشه تصور کرده است باید ریشه دستجات سیاسی را بکند تا روزی و روزگاری این دستجات هوس نکنند حکومت را زمین بزنند.

تصور این بوده است که وقتی جامعه مدنی با خاک یکسان شد، رویای نسل‌ها هم با خاک یکسان می‌شود. باور نمی‌کردند روزی رویارویی نوجوان‌ها (به زبان حقوق بشری، «کودکان») و جوانانی می‌شوند که در پاسخ به بازجو کلامی از «مجاهد خلق»، «شاه دوست»، «مارکسیست»، «مصدقی»، «ملی»، «ملی مذهبی» و حتی «جمهوری خواه» بر زبان نمی‌آورند و آرزوهایی دارند که در ظاهر، پیش پا افتاده‌اند.

اگر بازجو اندکی سواد داشته باشد، می‌فهمد متهمی که در چنگال او اسیر شده است، در نبود آزادی‌های اجتماعی دارد می‌سوزد. اغلب سواد ندارند و در حدود فهم ولایی بازجویی را ادامه می‌دهند و با فحش خواهر و مادر و آزار جسمی، جنسی و روانی، چیزهای غریبی را به متهم نسبت داده و دیکته می‌کنند. جوان هم که می‌خواهد رها شده و دوباره پرواز کند به کف خیابان، همه را می‌نویسد و امضا می‌کند. او آزادی را برای تسخیر خیابان می‌خواهد، نه رهایی از مرگ زیر شکنجه.

این درجه از تغییر روانی را بازجوهایی که از نسل‌های ما بازجویی کرده‌اند، نمی‌شناسند. گردن‌فراز کاغذها را می‌برند و تقدیم رییس می‌کنند و جوان متهم را با سر و وضع خونی به حال خود می‌گذارند در آن جهنم‌دره تا بیش‌تر به این نتیجه برسد که چیزی ندارد برای از دست دادن و باید در فرصتی دیگر به قیمت جانش هم که شده، باز خیابان را از دست آن‌ها بگیرد.

این وسط، نسل ۵۷، مادر بزرگ‌ها و پدر بزرگ‌های سال‌خورده و دردمندی شده‌اند که نه به خود اجازه می‌دهند تا جوان و نوجوان را از ترک خانه منع کنند، نه می‌توانند فقط یکی از فواید انقلابی را که بر پا کرده‌اند، برای جوان شرح دهند.

آیا نسل ۵۷ اساسا رویایی نداشته است که زیبا و خواستنی باشد؟ بدون رویا که «تغییر» اتفاق نمی‌افتد. پس رویا داشت ولی برای تحقق آن، رهبری لازم داشت که بتواند مردم را راهی خیابان کند. این چنین رهبری باید می‌توانست زنان سنتی را که آب بی‌اجازه شوهرشان نمی‌نوشیدند، بکشاند توی خیابان تا شانه به شانه مردان به قول خودشان «اجنبی» راهپیمائی کنند و بر ضد شاه شعار بدهند. شوهران هم جیک نزنند و در برابر مردسالار بزرگ (روح‌الله خمینی)، ناموس‌شان را به فضای باز و دوجنسی بسپارند تا شعار بدهند و ثواب کنند.

نسل ۵۷ رویایی داشته است ولی اگر دست به عبای خمینی نمی‌آویخت، آن همه سران دستجات زیرزمینی و روزمینی، ترقی‌خواه ملی و مارکسیست و مجاهد خلق و مشروطه‌خواه و... قادر نبودند جمعیت را وارد میدان «انقلاب» و میدان «آزادی» کنند.

نسل ۵۷ دید که بزرگان ترقی‌خواه، از هر دسته‌ای و مرامی با هم مسابقه گذاشته‌اند تا روح‌الله خمینی گوشه چشمی به آن‌ها داشته باشد. نسل ۵۷ دید که مردم به خواست خمینی است که بیرون می‌ریزند و دید که بت‌های هنری و ادبی هم رد خمینی را گرفته‌اند و از پلکان او بالا می‌روند. می‌دانستند اگر او جمعیت درست نکند، آن‌ها باید به انتشار بیانیه اکتفا کنند. بزرگان سکولار رفتند زیر عبا به هوای آینده‌ای که انقلابی‌گری آن‌ها را به رسمیت بشناسد و «خودی» و عاقبت به خیر شوند.

اما درد نسل‌های در منازعه با نسل ۵۷ که در حال رفتن است، فقط این نیست که چرا رفتید به هر دلیل زیر عبای خمینی، این است که چرا شاه و نظام سیاسی او را اراده کردید ساقط کنید. گاهی ساده و بی‌پروا می‌پرسند: «چه مرگ‌تان بود؟»

اگر نسل پنجاه و هفتی از رویاهایش بگوید که به خون نشسته‌اند، پاسخ خواهد شنید: «حالا خوب‌تان شد که خودتان و ما را بدبخت کردید؟»

پیش داوری پرسش‌گران این است که گویا این سرنوشت قابل پیش‌بینی بوده و باور کردنی بوده است که جمعی زیر نام انقلاب قدرت بگیرند، همه داشته‌های مردم را تخریب کنند و آن چه را بوی پول و طلا و نفت و ذخایر ارزی و صنایع می‌دهند، به مالکیت خود در آورند.

انقلاب ۵۷ صدها سویه داشت. بدترین سویه این بود که شاید اگر سقراط و افلاطون هم حاضر بودند، این عاقبت شوم را پیش‌بینی نمی‌کردند و شاید آن‌ها هم می‌رفتند زیر عبای خمینی تا جمعیت دورشان جمع شود و آن‌ها را هوشیارانه به مشرب خود تبلیغ کند.

آن روزها که مردم زیاده خواه بودند و در نتیجه انقلابی، الگوی مورد نظرشان کشوری بود که می‌توانستند در تعیین سرنوشت سیاسی آن مشارکت داشته باشند، خمینی هم کلاه گشادی را تا روی شانه‌هایشان پایین آورده و قول داده بود می‌رود قم و سیاست را به اهلش می‌سپارد.

پس موضوع آن قدر که قابل فهم و تحلیل است، محوری برای منازعات نسلی می‌تواند نباشد. چرا نمی‌شود با انقلاب اجتماعی و فرهنگی که خواست روشنگرانه جوان‌های بی‌تفنگ و بی‌فشنگ است، کنار آمد؟ بزرگان فقه و شرع می‌گویند نمی‌شود و محدودیت‌ها و موانع «مر» اسلام هستند. اما جوان‌ها چشم بر دریچه‌های اینترنت دوخته‌اند و همه را شدنی می‌یابند.

ولی فقیه چهره دژم خود را لحظه به لحظه در برابر خیزش اعتراضی ایرانیان نشان می‌دهد و می‌گوید به‌زودی «لات و لوت‌ها» جمع می‌شوند. چه طور؟ حتما با گسترش خشونت هدفمند و دهن کجی به دختران و پسران جوانی که ممکن است با سرکوب، خودشان را گم و گور کنند ولی دیر نخواهد بود که در همان بیت محاصره شده با محافظ و گارد، در همان بیت گرم و نرم گریبانش را می‌گیرند. احساس امنیت از بیت‌ها رخت خواهد بست. ولی فقیه که بر خلاف خواست قانون اساسی، نه تدبیر دارد، نه تدبر، به زودی‌های زود از کشته پشته می‌سازد. ممکن است رشوه‌ای در حدود امضای آخرین بسته برجامی هم به غرب بدهد اما این سیاست که به جمله «به‌زودی جمع می‌شوند»، این شائبه و نگرانی را تقویت کرده که یک چنین اقدام جنون آمیزی، بازی دو سر باخت است. اگر حکومت احساس برنده شدن کند، در اشتباه است. جوان‌ها و بازماندگان قربانیان مدتی خود را از تیررس نظامیانی که همه جا را محاصره می‌کنند، دور نگاه می‌دارند و در فرصتی دیگر، با تجربه‌های تازه، خیزشی را شالوده‌ریزی می‌کنند که با توجه به روزآمد بودن و مدرن بودن، بیوت، پادگان‌ها و یگان‌ها این بار در پناه حمایت‌های تاثیرگذار ایرانیان خارج از کشور، مثل ساختمان «متروپل» آبادان باژگونه می‌شوند. البته باز زمان می‌برد و این هم می‌شود باخت این سر ماجرا.

«علی خامنه‌ای» پیام خشونت گسترده و کودتایی خود را در آخرین نطق تهدید آمیزش ارسال کرد و نفهمید دوران اثرگذاری او کوتاه است و نسل‌های عاصی و خسته خیزشی از در دیگری در می‌آیند و بساط خلیفه‌گریش را در هم می‌ریزند که گمانش را نمی‌برد. این همه با کلی ضرر و زیان در دراز مدت اتفاق می‌افتد. حال آن که اگر هنر دیپلماسی مفقود نبود، راه کوتاه و کم خطر دیگری انتخاب می‌شد. این ملک و این روزگار فاقد یک چنین توانایی متناسب با سرشت جوان‌های امروزی و دیپلماسی مدرن است.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy