جنگ روانی قدرتها علیه مردم، مادر همه جنگها است، ولی تنها جنگی است که ما مردم در آن توانایی و وسایل دفاع پیروزمندانه از خود را دارا هستیم.
تکرار و تکرارِ واقعیت فوق، اهمیت فراوانی دارد. ما مردم باید سازوکارهای خشونت و خشونتگستریهای سلطهگران، بر سلطهبران را شناسایی کنیم تا هر کدام از ما، به سهم خود و به نوبه خود، بتوانیم در نفی و خروج از این گردونهی خشونت و فقر و فساد و تخریب، نقشآفرین باشیم.
واقعیتی که معلول خشونتگستریهای داخلی و خارجیِ رژیم ولایت مطلقه بوده، این است که هر یک روز بیشتری که این رژیم بر مسند قدرت دوام آورده، برای ما خطر سوریهای شدن و تجزیه شدن، و اوکراینی شدن، و... بیشتر شده، و میشود، و خواهد شد!
ولی این رژیم، برای بقای خود، روایت عکس حقیقت را مرتب تبلیغ میکند، و متاسفانه در مغز بعضی از هموطنان هم فروکرده بود که اگرچه اینها بد هستند، ولی اگر بروند خارجیها قشونکشی و حمله میکنند (۱)، مملکت تجزیه میشود، دین و ایمان از بین میرود، ... و میگفتند که ساکت بنشینید و اعتراض و شکایتی نکنید، چرا که اینها میتوانند به یک اشارهی خامنهای، همه را بگیرند و ببرند و بزنند و بکشند!!!
هر وقت خامنهای و شرکا، دهان باز میکنند، از بین دروغهای مزورانه آنها، واقعیتهای مهمی را میتوان بیرون کشید. یکی از مسئولان جنایتهای رژیم، غلامعلی حدادعادل است. وی که عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام است، با گذشت دو ماه از جنبش خودجوش، در نشست استانی جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی گفت: «این شرایط و حوادثی که در این دو ماهه اخیر اتفاق افتاده ایجاب میکند که تأملی بکنیم در این راهی که در این ۴۴ سال طی کردهایم و ببینیم از این به بعد را چگونه باید طی بکنیم» آیا از این واضحتر لازم است که این رژیم اعتراف کند که هر یک روزی که به ادامه این جنبش خودجوش با ابعادی حقوقمدار و مردمسالار اضافه گشته، کفه ترازوی تاریخ به نفع مردم سنگینی کرده است، و این سنگینی در: کم شدن خطر حمله خارجی؛ کم شدن خطر سرکوب و دستگیری و شکنجه و کشتار؛ کم شدن خطر تجزیه ایران، کم شدن خطر از بین رفتن دین و ایمان؛ و کم شدن بسیاری دیگر خطرهایی که رژیم خود را محافظ مردم در مقابل آنها تبلیغ میکرد، شده است!؟
-
حال و هوایی که در این ۶۷ روز در ایران شاهدیم، حال و هوایی است که در زمان آفتهای طبیعی در ایران دیدهایم. رفتارشناسی مردم در تاریخ ۲۱ آبان ۱۳۹۶ که زلزله کرمانشاه را لرزاند، بسیار بااهمیت و نویدبخش بود. مردم با بازیافتن روحیه و حال و هوای بهار انقلاب، در واقع یک نوعی از رفراندوم را از عملکرد خود بروز داد، که در آن به رژیم «نه!» و به ملت «آری!» گفتند. (۲)
امروز که ۶۷ روز از شروع جنبش مستقل و آزاد و خودجوش مردم میگذرد، پایههایی که رژیم بیش از چهار دهه بر آنها سوار بوده، پیوسته متزلزلتر شده است. هر یک روزی که جنبش ادامه پیدا کرده، این تزلزل شدیدتر، و مشهودتر گشته است. آیا بر کسی پوشیده است که پایههای رژیم ولایت مطلقه به غیر از خشونت و تجاوز و کشتار، چیز دیگری نیست؟ در این ۶۷ روز که خامنهای و شرکا، و از جمله حداد عادل و سایر شرکای ریز و درشت آنها، به چه کنم؟ چه کنم؟ افتادهاند، آیا به غیر اینکه مردم از سکوت و انفعال بیرون آمدند و در خیابانها، ابعاد حضور خود را گستردهتر کردند، اتفاق دیگری هم افتاده است که ایشان میگوید: «...تأملی بکنیم در این راهی که در این ۴۴ سال طی کردهایم و ببینیم از این به بعد را چگونه باید طی بکنیم...»
راه حلی که حداد عادل، در کور و کری قدرت، (مانند محمدرضا پهلوی کور و کر شده، تا بالاخره پیام انقلاب را شنید!) (۳) بهنظرش میرسد این است: «...ما باید به روحیه سالهای ابتدای انقلاب و سالهای جنگ و ایثارگری برگردیم...» خوب است که خامنهای و حداد عادل و شرکا تا دیر نشده، مانند پهلوی پیام انقلاب را بشنوند. ما مردم ایران ۶۷ روز است که به روحیه سالهای ابتدای انقلاب و سالهای جنگ و ایثارگری برگشتهایم. امروز روحیهی انقلابی ما، از دیروز بیشتر است، و فردا از امروز هم بیشتر خواهد بود. ولی درد قدرت، نمیگذارد که قدرتمداران این واقعیت را لمس کنند.
درد قدرت، بد دردی است، و دردی است بیدوا و درمان. چه خوش گفت:
دردی است غیر مردن، آن را دوا نباشد--پس من چگونه گویم این درد را دوا کن!؟
-
پایههای لرزانی که رژیم ولایت مطلقه بر آن سوار بوده، تجاوز به حقوق و خشونت است. در هر تجاوز به حقوق و در هر خشونت دیگری، سه عامل درگیر تعامل هستند:
-
اول- تجاوزکننده:
دستگاهِ تجاوز را در دو سطح آمران، و عاملان باید بررسی نمود.
تجاوزکنندگان افرادی هستند که اکثرا ترسو و بزدل هستند. از جمله و بهخصوص آنها که هیکلی بزرگ و هیبتی وحشتناک دارند!
فضایی که رژیم ولایت مطلقه میسازد، فضایی است که اینگونه آدمهای ریز و درشت میتوانند عقدهها و کمبودها، و بهویژه اضطراب و ترسهای آنها را مخفی و حتی جبران کنند.
تجاوزکنندگان را در دو بعد کیفی و کمی میتوان مورد بررسی قرار داد:
کیفی: در این بیش از چهار دهه، هرچه گذشته، از تعداد تجاوزکنندگانی که واقعا به رژیم، باوری معنوی داشتند، کم شده، و به تعداد آنها که برای مادیات و رانتخواری و ویژهخواری و جیره و مواجب و... به این جنایتها دست میزنند، بیش شده است. این تازه به دوران رسیدههای نظامی انتظامی امنیتی اطلاعاتی، برعکس نسل قبل خود، نه تنها خشونتهای قبلی را نمیتوانند داشته باشند، بلکه خیلی زود با دست و پای لرزان، از زیر کار و مسئولیت (سرکوبهای خشن)، شانه خالی، و یا لااقل کمکاری میکنند. نسل قبلی آنها، برای بهشت (برای اینکه خود به بهشت برود و نیز برای اینکه مردم را به زور به بهشت بفرستد!) میزد و میکشت. در حالیکه نسل فعلی برای ویژهخواری (به قول هموطنان برای ساندیسخواری!) به میدان میاید، حداکثر فقط به اندازه همان ساندیس (و چه بسا بسیار کمتر از آن!) در میدان میماند و عمل میکند، و نه بیشتر! در این ۶۷ روز، این واقعیت در کف خیابانهای کشور، هرروزه ملموستر شده است.
کمی: صرف نظر از این کمبود مهم کیفی، کمبود کمی هم قابل اشاره است. بیشتر کسانی که در اعتراضات و تظاهرات فعلی فعال هستند، دهه هشتادی و دهه هفتادی هستند. ولی سن بیشتر اعضای قوای سرکوب، از آنها مسنتر است. با سیاستهای غلط رژیم (ازدیاد جمعیت و تبلیغ ۱۲ بچه به نام ۱۲ امام، و ۱۴ بچه به نام ۱۴ معصوم!) تعداد دهه هشتادی و دهه هفتادیها، بسیار بیشتر از مسنترهای آنها است. اکنون برای تعداد بازداشتیها و زندانیان، به اندازه کافی بازجو و زندانبان و... ندارند. تعداد بازداشتگاهها و زندانهای رژیم نسبت به تعداد دهه هشتادیها و دهه هفتادیها بسیار کمتر است. امروز، احتمال اینکه اعتراضات بعدی زندانیها در داخل زندانها (و یا لااقل بازداشتگاهها)، با هجوم مردم از خارج از زندانها برای باز کردن دروازههای زندانها همراه شود، بسیار بیشتر از دیروز، و فردا احتمال اینکه این یکی نماد حاکمیت رژیم (مانند حجاب اجبار و یا عمامهها) هم به تدبیر مردم بیفتد، بسیار بیشتر از امروز خواهد بود.
کمبود نفرات رژیم در سطح شهر هم احساس میشود. رژیم برای ترساندن مردم، در بعضی از چهارراهها و میدانها و گذرها، خودروهای بزرگ جنگی مستقر کرده است. هموطنی از داخل گزارش کرد که مقابل این خودروهای بسیار بزرگ، فقط یکی دو سه نفر ایستادهاند، و این مورد تمسخر مردم قرار گرفته است.
-
ترس و وحشت در دل همه سرکوبگران، همیشه موجود است. این ترس و وحشت، حتی خشنترین آنها، مثلا شکنجهگران را هم راحت نمیگذارد. گزارش هموطنانی که از زندانهای سیاسی، جان سالم بهدر بردهاند حاکی از آن است که بسیاری از بازجوها به دلایل مختلفی چون ترس و تردید و دو دلی و عذاب وژدان و...، بعد از اتمام بازجوییها از زندانیان شکنجه شد، حلالبودی میجستند و طلب بخشش میکردند.
ولی اکنون دیگر ترس، جا و مکان خود را به کلی و با وضوح بیشتری عوض کرده، و از دل مردم، به قلب و روحِ حافظانِ ریز و درشت نظام منتقل شده است. بدون تردید، بعد از گذشت این ۶۷ روز از شروع جنبش خودجوش، در این زمان بیشتر این رژیم و گزمهها و دژخیمان آن هستند که از مردم، و بهخصوص از کودکان این مردم میترسند.
آمران و عاملان تجاوزها به حقوق، یا لااقل ردههای میانه و بالاتر آنها، از سرنوشت سعید امامیها و تیم جنایتکار وی با خبر هستند. در این بیش از چهار دهه، اعتماد آنها به رژیم پیوسته کمتر شده است. گفته شد که دلیل رهایی فعلی سعید مرتضوی، از دیدن عاقبت جنایتهایش در سال ۱۳۸۸، این بوده که صدای کسانی که دستور سرکوب را به وی صادر میکردند را، مخفیانه ضبط میکرده و همدستان وی که در مقامات بالا در رژیم قرار گرفتهاند، بیم آن دارند که اسنادی که در اختیار دارد را افشا کند. این طور وقایع، از چشمان آمران ردههای پایینتر، و نیز حتی از دید رده یائینترهای تجاوزات و عاملان نیز نمیتواند دور بماند. این امر لاجرم در حرکات و سکنات قوای سرکوب، بازتابی داشته است که در این ۶۷ روز، به چشم تعداد بیشتری از مردم به اشکال مختلف تابیده است.
یکی از مغزشوییهای موثر برای پرسنل لشکری و کشوری که به رژیم وفادار ماندهاند این بوده که به آنها تلقین کردهاند که «...درست است که اشکالاتی در کشور مشاهده میشود، ولی برای حفظ دین و ایمان، و برای حفظ کشور، 'حفظ نظام، اوجب واجبات است' و ضروری است که آنها فعلا وظایف محوله را انجام داده، و موقتا باید به تجاوزها و خشونتها، ادامه دهند» در این بیش از چهار دهه، بیکفایتی و بیلیاقتی و... گردانندگان رژیم، و فقر و فساد و... ناشی از آن، گریبان اقشار بیشتری از مردم را گرفته است. حالا پرسنل نظامی انتظامی امنیتی اطلاعاتی، نه تنها دیگر نمیتوانند بر آنها چشم بپوشانند، بلکه خود آنها و بستگان دور و نزدیک آنها هم از قاعده فقر و فلاکت، مستثنی نیستند. این در حالی است که زندگی «لاکچری» آقاها و آقازادهها، حکایت از دنیایی دیگر دارد، که آنها و سایر مردم ایران به درجات مختلف، به آن راه ندارند. واقعیت این است که قوای سرکوب، پیوسته بیشتر احساس میکنند که آنها، به دژخیمانی مبدل شدهاند که دروازههای دنیای «لاکچری» مقامات را، با اِعمل خشونت و تجاوز پاسداری میدهند تا مردم، و نیز خود آنها و خانوادههای آنها، حتی نتوانند به دروازههای آن دنیای از ما بهتران نزدیک شوند. در این چهار دهه، همه شاهد آن بودهایم که دین و ایمان، و کشوری، که سرکوبگران گویا مامور حفظ آن بودند، به تدریج از بین رفته و میرود. کم کم مشخصتر میشود که منظور حاکمان متجاوز، از «حفظ نظام، اوجب واجبات است» در واقع این است که «حفظ این آقایان، اوجب واجبات است» و آنها برای دین و ایمان و کشور، پشیزی قائل نیستند. مشاهده هرروزه این واقعیات، انگیزه حافظان این رژیم را برای انجام وظیفهی سرکوب و خشونت، بهخصوص در این ۶۷ روزه، بسیار کم، و کمتر از گذشته کرده است.
ضامن سرکوب، قوه قضاذیه رژیم است. این قوه در انجام وظایف جنایتکارانه خویش، در این ۶۷ روزه، علیل و ذلیل گشته است. تعداد بازداشتیها بسیار فراوانتر از تعداد بازجوها و زندانبانان، و نیز حتی بیشتر از تعداد زندانها و بازداشتگاهها و... است. افزایش روزانهی ترس و وحشت رژیم در هر سه قوه مشهود است. به شکلی که ۲۲۷ نفر از «نمایندگان» مردم در قوه مقننه، طی بیانیهای خواستار برخوردهای خشنتر با مردم تظاهرکننده در اعتراضات شدند. با وجودی که این بیانیه از تریبون مجلس خوانده شد، ظاهرا ترس آنها از مردم باعث شد که عدهای امضای خود را تکذیب کنند! حکومت رئیسی، سخنگوی نگونبخت خود را به دانشگاهها میفرستد، ولی او با بیتدبیری از لطف و منتی که بر سر دانشجویان گذاشته و از اسلحه جنگی استفاده نکرده سخن میراند، و جوانان معترض با دیدن ترس و وحشت در چهره او، شجاعتر میشوند! فرمانده کل قوا، در روزهای اول جنبش میگوید باید این بچههای گول خورده را تنبیه کرد، ولی چند روز بعد به همان بچههای گولخورده، نان قرض میدهد و نرمش قهرمانانه نشان میدهد. اگر به ۶۷ بهاضافه ۱ روز قبل برگردیم، آیا اصلا میتوانستیم چنین تصویری از ولی مطلقه و قوای سهگانه رژیم، و ترس آنها از مردم و پراکندگی عمل و حتی بیعملی ناشی از آن ترس را، در ذهن خود مصور کنیم؟
خامنهای، تجاوزکننده کل قوا است! با توجه به سابقه دروغگویی علی خامنهای، کفتههای دو روز پیش وی را ترجمه کنیم و حال و روز رژیم، و خود خامنهای و شریکجرمهای او را دریابیم:
گفت: «حالا که نتوانستند مردم را به میدان بیاورند، در حال شرارتند تا بلکه بتوانند مسئولان را خسته کنند. البته اشتباه میکنند، چرا که این شرارتها موجب میشود مردم، خسته و از آنها بیزارتر و متنفرتر شوند.»
ترجمه:
به میدان آمدن مردم، برای ما غیرقابل تصور است. تمام تحلیلهای دستگاه طویل و عریض اطلاعاتی و امنیتی، غلط از آب درآمد!
خستگی مسئولان بسیار مفرط شده است! مردم در جنبش خودجوش خود، خستگیناپذیری غیرقابل تصوری از خود نشان دادهاند!
مردم از رژیم بیزارتر و متنفرتر شدهاند!
گفت: «بسیار حقیرتر از آن هستند که بتوانند به نظام آسیب بزنند»
ترجمه: رژیم حقیر را دیگر توان مقاومت و سرکوب نیست!
گفت: «بساط شرارت بدون شک جمع خواهد شد»
ترجمه: هرجه کردیم، نتوانستیم این جنبش را جمع کنیم! وضعمان هرروزه بدتر شده! بساط رژیم بدون شک جمع خواهد شد!
گفت: «البته مجازات باید به وسیله قوه قضائیهای که با قدرت و سلامت و پرانگیزه است انجام شود و هیچکس حق ندارد خودسرانه و به خیال خود دست به مجازات بزند.»
ترجمه:
آتش به اختیارهای ذوب شده در ولایت، حداکثر تلاشهای خود را کردهاند، از این بیشتر نمیتوانند جنایت انجام دهند، و در این ۶۷ روز، هر روز بیش از روز قبل قدرت «مجازات» کردن را از دست دادهاند!
قوه قضائیه ضعیف و فاسد و بیانگیزه است!
گفت: هیچکس حق ندارد خودسرانه و به خیال خود دست به مجازات بزند
ترجمه:
به زودی چند نفر را برای ساکت کردن مردم و به بهانه انجام مجازاتهای خودسرانه، قربانی رژیم خواهیم کرد چرا که «حفظ نظام، اوجب واجبات است»
کنترل از دست رژیم خارج شده! ذوب شدگان در ولایت، دستورات ضد و نقیض میگیرند! همه ترفندهای موثر گذشته برای سرکوب و خاموش کردن مردم، نه تنها دیگر مثل سابق موثر نیستند، بلکه باعث وخیمتر شدن وضع رژیم شده است!
-
با استقامت و پایداری مردم در اعتراضات و تظاهرات و اعتصابات، و با اضافه شدن هر یک روز به جنبش خودجوش ۶۷ روزه، خشونت قوای سرکوب، بهجای اینکه بیشتر به خارج از آنها و به مردم اعمال شود، بیشتر به درون خود قوای سرکوب نظامی و انتظامی و اطلاعاتی و امنیتی رفته است. از رفتاری که هر کدام از فرماندهان این قوا، با زیردستان خود میکردند خبرهایی داشتیم، ولی اکنون این خشونتهای درون پایگاهها و پادگانها، به بیرون و به خیابانها رسیده. ایرانیان دلیر، این خشونتهای درونی و گلاویز شدنها قوای سرکوب و لگدپرانیها به یکدیگر را، با ضبط و ثبت و انتشار فیلمهای متعدد، مستدل و مستند کردهاند.
میزان خشونت ردههای بالاتر قوای سرکوب، علیه ردههای پائینتر، و همه اینها علیه یکدیگر، در این ۶۷ روز بیش از پیش شده است. اضافهکاریها در شرایط بسیار بد، خستگیها و بیخوابیها، اضطرابها و افسردگیها و اعصابهای خراب، باعث شده که عصبیتها و پرخاشهای کلامی، جای خود را به برخوردهای فیزیکی بدهند. در عین حال، و بهخصوص در این ۶۷ روزه، علیرغم مقاومتهای مردم و دفاع محقانهی آنها از خویش، اعتماد ماموران سرکوب به مردم، در مقایسه با رژیم، و اینکه جای آنها در آغوش مردم امنتر است، تا زیر دندان همقطاران خود، کم کم بیشتر میشود.
-
دوم- تجاوزشونده:
بحث از گروه تجاوزشوندگان، گرچه اکثرا زندانیان سیاسی و شکنجهها را به یاد میآورد، ولی منحصر به آنها نمیشود. در حقیقت اگر رژیم نتواند مردم را در خارج از زندانها مهار و منفعل کند، هرگونه قدرتی را برای تجاوز به زندانیان در داخل زندانها کاملا از دست خواهد داد. در فیلمهایی که از ایران به سراسر دنیا مخابره میشوند، میبینیم که افراد قوای سرکوب، چگونه شیشههای ماشینها را، حتی آنها که در گوشه خیابانها و پسکوچهها پارک شدهاند را میشکنند و در و پنجره خانهها را تخریب میکنند. حتی میبینیم که از خشونت به رهگذران معمولی، مثلا به جوی آب انداختن مرد مسن، و یا ضرب و شتم و به زمین زدن دختر محجبهی تنهایی که به آرامی در پیادهرو ایستاده، و... هم ابایی ندارند. دلایل و روشهای شکنجههای فیزیکی (و از آن مهمتر، شکنجههای روانی) در داخل زندانهای سیاسی، بسیار مشابه، و در بسیاری موارد کاملا یکسان با دلایل و روشهای رفتارهایی است که رژیم ولایت مطلقه، علیه مردم در خارج زندانها اعمال میکند. (۴)
پس گروه تجاوزشوندگان، نمیتواند منحصر به اقلیت خاصی بشود. حتی مردمی که در خارج زندانها بهسر میبرند و در ظاهر (فقط در ظاهر) آزاد هستند هم، به اشکال دیگری جز گروه تجاوزشوندگان هستند، ولی با سکوت و انفعال خود، با دروغ گفتن به خود و به دیگران، بقیه را هم به انفعال میکشند. در این ۶۷ روز، تجاوزشوندگان در داخل و در خارج زندانها، سکوت را شکستهاند و انفعال را نفی کردهاند. هر یک روزی که از این ۶۷ روز از جنبش خودجوشی که کمیت و کیفیت بیسابقهای در این چهار دهه گذشته دارد، قدرت رژیم در داخل و در خارج زندانها برای تجاوزها به حقوق کمتر شده است.
-
سوم- نظارهگر:
نظارهگران، یعنی افرادی که ظاهرا (و فقط در ظاهر) نه تجاوزکننده و نه تجاوزشونده هستند، ولی در باطن ماجرا، و در واقع این افراد، خود در عین حال هم مقصران، و هم قربانیان اصلی و گمنام در خشونتها و خشونتگستریها و انواع تجاوزها به حقوق هستند.
نظارهگر در ظاهر قضیه، این دو حالت را به غلط تداعی میکند:
۱- یک ظاهر قضیه این است که نظارهگر در خارج ماجرا قرار دارد، خطری هم متوجه او نیست. وی گرچه در نهان، با خشونت و تجاوز حتی بسیار مخالف است، ولی لااقل او دیگر تجاوزکننده نبوده و دستش به خون کسی آلوده نیست. ولی باطن و واقعیت ماجرا این است که در یک رژیم متجاوز به حقوق، هیچکس در امان نیست. هیچکس، حتی شکنجهگر! در این مورد، قتل سعید امامی فقط یک مثال است. تجاوزات به حقوق، مانند آتشی است که تر و خشک را با هم میسوزاند. این آتش، نمیتواند بالاخره با کمیت و کیفیتهای مختلف، دامان نظارهگر و عزیزان و جگرگوشهگان او را نگیرد.
در یک رژیم استبدادی، تجاوزهایی که انجام میشوند، اکثرا از افرادی شروع میگردند که رژیم به سادگی میتواند مردم را در جنگ روانی شکست بدهد و به افکار عمومی بقبولاند که تجاوز و خشونتی که انجام داده، نه تنها عملی درست، و بلکه ضروری بوده است. خمینی و شرکا در مورد محاکمه ناعادلانه امثال نصیری (رئیس ساواک پهلوی) و اعدام وی، این توجیه دروغ را ارائه دادند که به محض اینکه هویت شخصی مانند نصیری محرز شود، باید سریعا او را اعدام کرد! در آن زمان، تعداد کمی از ایرانیان از نصیری دفاع حقوقی نمودند. در حالی که عدهای موافق و حتی مشوق این تجاوزها بودند. ولی بسیاری گرچه مخالف خشونتها بودند، ولی این مخالفت را با سکوت همراه کردند. این سکوت و عدم ابراز مخالفت نظارهگران، لاجرم به رژیم این امکان را داد که این تجاوزها را ادامه دهد. لازمه هر رژیم استبدادی، اعمال حاکمیت با زور و خشونت افزاینده است. این خشونتها به جایی رسیده است که اکنون شاهد شهادت هموطنان بیگناهی چون مهسا امینی، و حتی شهادت کودکانی چون کیان پیرفلک هستیم.
ولی امروز جامعه ایرانی، به خود و به دنیا ثابت کرده است که دیگر نمیخواهد یک نظارهگر منفعلی باشد، و با سکوت خود، نظارهگر و تلویحا تایید کننده کشتارهای بیشتری باشد. فریاد ایرانیان مبنی بر عرفان افزاینده آنها به این واقعیت که حقوق همهمکانی، و همهزمانی، و همهکسانی است، در هر یک از این ۶۷ روز اخیر، هرروزه پژواک بیشتری گرفته است. جنبش خودجوشی که در همان روز شهادت مهسا امینی در تهران شروع شد، تا به امروز هرچه فراگیرتر شده است. شرق ایران با شعار «از کردستان تا تهران، جانم فدای ایران»، به غرب ایران با شعار «از زاهدان تا تهران، جانم فدای ایران» پیوسته است!
۲- ظاهر دیگر قضیه این است که نظارهگر در خارج ماجرا قرار دارد، و این او نیست که به عنوان یک تجاوزکننده، مردم را میگیرد و میبندد و میزند و میکشد. ولی تجاوزات یک تجاوزکننده، در هر محیطی ممکن نیست، و محیط و پیرامون مناسب خود را لازم دارد. در یک زندان سیاسی مانند اوین، آن کسی که شلاق در دست و مشغول شکنجه است، نمیتواند بدون امثال لاجوردی و گیلانی و...، و یک سامانه پشتیبان در آن زندان، آن جنایتها را انجام دهد. زندان اوین در کلیت آن نیز نمیتواند بدون یک رژیم استبدادی پشتیبان، آن جنایتها را شروع کند و به آنها ادامه دهد. کسی که شلاق و کابل بر پای زندانیان میکوبید، شخص خمینی نبود، ولی بدون وجود خمینی و شرکا هم آن جنایتها قابل اجرا نبودند. یک حداقل لازمی از ما مردم به این تجاوزها اعتراض نکردیم، و آن قلیلی از مردم اعتراض کننده، به علت سکوت و انفعال اکثریت ما مردم، نتوانستند از این خشونتگستریها ممانعت نمایند. در تجاوزات به حقوق، نقش غیرمستقیم اکثریتِ خاموشِ جامعه، نباید از چشم دور شود.
ولی امروز، ۶۷ روز است که جامعه ایرانی، به خود و به دنیا ثابت کرده است که نمیخواهد با انفعال و نظارهگری و سکوت، از جنس متجاوزان به ایران و ایرانیان باشد.
-
با گذشت ۶۷ روز از جنبشی که هرچه فراگیرتر شده است، و در صورت ادامه روشهای خشونتزدا و حقوقمدار در جنبش، رژیم خود را ناچار خواهد دید مهرههایی را حذف و یا حتی قربانی کند. دیدیم که در یک حرکت کمسابقه، شورای تامین سیستان و بلوچستان اعلام کرد که فرمانده انتظامی زاهدان و رئیس کلانتری ۱۶ این شهر، از سمت خود عزل شدند. مطرح کردن بازخواست افرادی با مقامهای بالا، و حتی حذف آنها نیز کمسابقه بوده است. مثلا مطرح کردن حذف شخصی مانند علی شمخانی، آن هم با سابقهای که در چهار دهه پیش دارد، آن هم با مقام دبیری شورای عالی امنیت ملی، آن هم در این شرایط بحرانی رژیم، در این چهار دهه بیسابقه بوده است. ولی تعجبی هم نیست! زیرا خودشان میگویند «حفظ نظام، اوجب واجبات است» و آنچه نمیگویند این است که حفظ خدمتگزاران نظام کمترین ارزشی برای آنها ندارد! حتی احمد خمینیها و دیگرانی هم از این حذفها مصون نماندند. کشتن روحالله خمینی هم توسط عدهای از زمامداران رژیم ولایت مطلقه در آن زمان، به کاخ سفید پیشنهاد شده بود.
اصلا دور از ذهن نیست که رژیم و یا عناصری از رژیم، برای حفظ خود، مجبور خواهند شد مهرههای دانهدرشتتری را حذف و یا حتی قربانی کنند. با ادامه حقوقی جنبش، و با فراگیرتر شدن آن، فردا بیشتر از امروز، خامنهای یا مجبور خواهد شد دست از لجبازی بردارد و «نرمش قهرمانانه» نشان دهد، و یا حذف خواهد شد.
-
از هم پاشیدگی اتاق فکر و مسئولان مدیریت بحران و تصمیمگیرندههای نحوه برخورد با اعتراضات و تظاهرات و اعتصابات، از جمله به علت فشارهای آشکار و نهانی است که از خارج ایران به رژیم حاکم بر ایران وارد میشود. نتیجه این از هم پاشیدگی، دستورات ضد و نقیض از فرماندهان و آمران، به عاملان تجاوزات به حقوق بوده است. هر مافوقی به افراد مادون خود فشار میاورد. البته در آن جو خشنی که بر قوای سرکوب حاکم است، این فشارها نه با نصیحت و دوستی، بلکه به صورت فحش و ناسزا، و حتی درگیریهای فیزیکی بوده است. به علت هرچه فراگیرتر شدن ابعاد جنبش خودجوش، کمیت و کیفیت این خشونتهای درونی، بیش از پیش افزون و شتابگیر شده است. البته این رفتارشناسی آسیبگون، نمیتواند ادامهیاب و استمرارپذیر باشد. در بهار انقلاب ایران هم دقیقا همین وضعیت را شاهد بودیم و دیدیم که تمرد بدنه نیروهای انتظامی و نظامی و حتی «گارد جاویدان»، گاه به تیراندازی به فرماندهان انجامید. در صورت ادامه جنبش، بدنه قوای انتظامی نظامی امنیتی، برای فرماندهان خود، بیشتر خطرناک میشوند.
از ویژگیهای مهم این جنبش، میل به خشونتزدایی آن بوده است. خشونتزدایی را از جمله میتوان دفاع حقوقی از جان و سلامتی خود و دیگران معنی کرد. با خشونتزدایی است که میتوان اسلحه را در دست سرکوبگر بیاثر کنیم. بکار نبردن خشونت و نفی خشونت، به معنای خشونتپذیری نیست، به معنی انفعال و توسریخوری نیست. دفاع حقوقی از خود، دفاع از حق سلامتی و حق حیات خود و دیگران است.
هر دیکتاتوری و استبدادی، تلاش میکند مردم را از جنس خود بگرداند. رهایی از یوغ حاکمیت مستبد، فقط وقتی پدیدار میشود که مردم، تعداد هرچه بیشتر مردم، و یا یک حداقل لازمی از مردم، این جفا را به خود روا نبینند که از جنس رژیم باشند، و در مقابل فشارهای قدرتها برای از جنس رژیم شدن مقاومت کنند، و زور و خشونت را نفی کنند.
خشونت و خشونتگرایی و خشونتستایی و خشونتگری و خشونتگستری بد است. در صورت لزوم، خشونتگریزی خوب است. خشونتپرهیزی خوبتر است. اما خشونتزدایی خوبترین است، که با همبستگی و همکاری و همسازی و همسویی و... حاصل میگردد. مبارزات حقوقی خشونتزدا است که لاجرم افکار عمومی را به خود جلب میکند و با آنها در سراسر دنیا در میآمیزد. در نتیجهی فشار افکار عمومی دنیا به دولتهای خود، آنها مجبور میشوند از چشمپوشی به تجاوزات به حقوق، برای «منافع ملی» خودداری کنند، و به رژیم حاکم بر ایران، بهصورت آشکار و یا نهان، فشارهای واقعی بیاورند، تا تجاوزات به حقوق را متوقف کند.
در مورد این فشارهای آشکار و نهان خارجی، از جمله نظر آیرین خان جالب توجه است. ایشان سابقه چند سال دبیرکلی سازمان عفو بینالملل، و نیز گزارشگری ویژه سازمان ملل متحد در امر آزادی عقیده و بیان را دارد. وی توسط مجمع عمومی سازمان ملل منصوب میشود و نه دبیرکل سازمان ملل، و مواجب او توسط سازمان ملل پرداخت نمیگردد، و یک کارشناس مجرب و نسبتا بدون سوگیری است. این شخص اخبار جنبش خودجوش مردم ایران را دنبال میکند. تحلیلی که وی ارائه میدهد، حاکی از واقعیتی است که: ...حضور خشونتپرهیز و گسترده مردم بیسلاح در خیابانهای ایران، برای اعتراضات به تجاوزها به حقوق، بدون شک باعث افزایش فشارها به سازمان ملل، و نیز به کشورهای عضو این سازمان شده است و آنها مجبورند خود را در کنار مردم ایران نشان دهند، و نه مماشات کننده با رژیم حاکم بر ایران...
❊
آمار خشونتها تا دیروز ۳۰ آبان ۱۴۰۱، از این قرار بوده است: ۴۳۴ کشته، ۱۷۴۷۳ بازداشت، ۱۰۶۳ تجمع شهری، ۱۵۵ شهر، و ۱۴۲ دانشگاه معترض
آمار شهدای آبان سال ۱۳۹۸را ۱۵۰۰ نفر هم گزارش کرده بودند.
در این بررسی مختصر خشونت و تجاوزات به حقوق، در سه قسمت تجاوزکنندهگان، و تجاوزشوندهگان، و نظارهگران منفعل، میبینیم که اگر تعداد افرادی که در جنبش ۱۳۹۸ شرکت کردند، و تعداد جمعیت بازداشت شده، و زندانی و کشته شده را در نظر بگیریم، میبینیم که قدرت سرکوب این رژیم، رو به کاهش بوده است. میبینیم که چگونه هر یک روزی که از این ۶۷ روز گذشته، به دلیل حضور گسترده مردم در جنبش خودجوش قدرت سرکوب توسط قوای رژیم کمتر، و در نتیجه خطر تجاوزها به حقوق هم کمتر از گذشته شده است، و چرا به شکل نمادین نگوییم که خطر خشونتها و تجاوزات، ۶۷ برابر کمتر شده است.
-
در صورتی که هدف جنبش، استقرار و استمرار و پیشبرد مردمسالاری و حقوقمداری و استقلال و آزادی، خشونتزدایی باقی بماند،
در صورتی که روشهای جنبش هم مردمسالارانه و حقوقمدارانه و مستقل و آزادانه و خشونتزدایانه، یعنی منطبق بر هدف، باقی بماند و ادامه یابد،
در صورتی که پیوستنِ ایرانیانِ دهههای مسنتر، به دههی هشتادیها ادامه یابد،
میتوان با اطمینان این ارزیابی را ارائه داد که فروپاشی این رژیم نزدیک است، و دوران موقت تا رسیدن به انتخابات آزاد، کوتاه و خشونتزدا خواهد بود.
علی صدارت
https://alisedarat.com/contact-us/
پانویسها:
(۱)
خطر حمله خارجی به ایران، ۶۲ برابر کاهش یافت!
https://alisedarat.com/1401/08/26/9709/
❊
(۲)
پیروزی مردم در رفراندمی دیگر. ما توانا هستیم!
https://alisedarat.com/1400/04/11/7937/
❊
(۳)
آبان ۱۴۰۱، آبان ۱۳۹۸، و آبان ۱۳۵۷-پهلوی:من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم!
https://alisedarat.com/1401/08/15/9731/
❊
(۴)
تحلیل روانشناختی بخشی از جامعه ایرانیان
https://alisedarat.com/1392/10/26/1138/
https://alisedarat.com/1392/10/26/1626/