رویداد۲۴ - آیت الله سیدمحمدعلی ایازی در تحلیل خود از جایگاه روحانیت در شرایط کنونی ایران میگوید: کاسه روحانیت با کاسه حکومت یکی شده است. یعنی هر اتفاقی در حکومت رخ میدهد و هر گرفتاری که مردم را درگیر و گرفتار میکند، به حساب روحانیون و نقش این طیف در امور کشور گذاشته میشود.سعید شمس: سیدمحمدعلی ایازی قرآنپژوه معاصر و استادیار دانشکدهٔ حقوق، الهیات و علوم سیاسی دانشگاه درباره جایگاه روحانیون در شرایط کنونی کشور و بروز اتفاقاتی همچون عمامهپرانی با رویداد۲۴ گفتوگو کرده است. متن این گفتوگو را در ادامه بخوانید:
* اینگونه که دیده میشود، نوعی ذهنیت منفی راجع به روحانیون شکل گرفته که بروز آن را هم در عمامهپرانی میتوان دید. ریشه این نگاه از کجا نشأت گرفته است؟
اینکه عدهای از مردم که کم هم نیستند و نسبت به روحانیت موضع منفی دارند را از دو جهت میتوان بررسی کرد؛ اولین نکته چیزی جز این نیست که شکاف نسلی میان روحانیت و نسل جدید به وجود آمده است. در واقع نسل جدید شناختی از روحانیت و ساختار آن ندارد. سابقاً روحانیت ارتباط تنگاتنگی با جامعه نسل جوان و طبقات مختلف داشت و جلسات و محافل دیگر، آنچنان فراوان بود که معمولاً حتی آنهایی هم که در فضای مذهبی نبودند به گونهای با روحانیت ارتباط داشتند. اما اکنون فاصله زیادی بین روحانیون با مردم افتاده است.
* گره خوردن روحانیون با نظام سیاسی چقدر در این موضوه سهم و نقش دارد؟
خیلی. به هر حال کاسه روحانیت با کاسه حکومت یکی شده است. یعنی هر اتفاقی در حکومت رخ میدهد و هر گرفتاری که مردم را درگیر و گرفتار میکند، به حساب روحانیون و نقش این طیف در امور کشور گذاشته میشود. ای کاش روحانیت تا به این حد درگیر قدرت و کشورداری نمیشدند.
واقعیت چیزی جز این نیست که حضور پررنگ روحانیت در قدرت موجب شده روحانیون از رسالت اصلی خود باز بمانند. یعنی مردم وقتی آنها را در مشکلات دخیل میدانند، به اظهارات و توصیههای دینی هم بی توجهی میکنند. پس میتوانیم نتیجهگیری کنیم که یکی شدن کاسه روحانیت با حاکمیت باعث شده مردم مشکلات، ناکامیها، ناکارآمدیها، استبداد، فشارها، سختیها، بیکاریها، ناامیدیها، مبهم بودن آینده نسل جدید از نظر زندگی و تامین معیشت و ... را به حساب حکومت دینی بگذارند که روحانیت یک طرف آن است که باید اذعان داشت، این مسئله مهمی است که در نگاه جامعه به روحانیت تاثیرگذار است. مثلاً کسی به شهرداری میرود، به دانشگاه میرود و به هرجا که میرود و مشکلی میبیند، اینطور میگوید عامل گرفتاریها از طرف روحانیت و روحانیون هستند که خب معلوم است، اثر منفی میگذارد.
* تندرویهای گاه و بیگاه و نگاه افراطی برخی از روحانیون چقدر در این موضوع اثر دارد؟
متاسفانه روحانیت سنتب نسبت مسائلی که باید از خود یک پویایی نشان بدهند، برخورد درستی ندارد. مثلا برای بازی فوتبال، از حوزه قم کسانی هستند که اعلامیه میدهند و به دولت مینویسند که نباید مجوز حضور زنان در ورزشگاه را صادر کنید، آنهم در صورتی که دولت هم دلش میخواهد آن کار را انجام بدهد.
مثلا میخواهند کنسرت برگزار کنند، میگویند گناه است این کار را نکنید. یا در مقابل انواع فعالیتهای اجتماعی که مورد توجه عامه مردم است، ایستادگی بیهوده و غیرمنطقی دارند. همین افراطها و همین تفریطها نگاهی منفی نسبت به روحانیت را روز به روز پررنگتر میکند.
مساله این است که مردم با نواندیشان دینی آشنایی ندارند، حتی با تفکر آنها هم آشنایی ندارند و فکر میکنند همه روحانیت اصرار به پافشاری روی عقیدههای سنتی دارند؛ بنابراین میتوان گفت با اصرار بر تندوری و اصرار با مخالفت با آنچه نسل جدید از آن استقبال میکند، شاهد مقابله جدی مردم با روحانیون باشیم، به طوریکه حتی با پدیده عمامهپرانی روبرو شویم. با این توضیح که تعداد کم عمامهپرانی دلیل خوبی برای جدی گرفتن قباحت این رفتار نیست.
* روحانیون نواندیش چطور میتوانند به مردم بگویند، حساب آنها را از تندروها جدا کنند؟ به هر حال وقتی آقای علم الهدی از تریبون نظام میگوید، آنهایی که روسری برمیدارند مثل روسپیهای ۲۸ کودتای مرداد هستند، نباید به مردم حق داد عصبانی شوند؟
مشکل اصلی همین است. یعنی وقتی جوانها اظهارات آقای علم الهدی، آقای صدیقی و آقای پناهیان را میشنوند، فکر میکنند کل روحانیت همینها هستند. در مقابل وقتی چهرههایی چون شهید بهشتی بهشتی، شهید مطهری و آقای خاتمی را نمیبینند، وضع همین میشود که روحانیت را گروهی هزینهساز میشناسند.
* برخی از روحانیون هم بدون وجود منطق، حدیث جعل میکنند و داستانهایی درباره معصومان میسازند که واقعیت خارجی ندارد. اینها چقدر در وضعیت موجود اثرگذار است؟
متاسفم و ناراحت. متاسفانه برخی از روحانیون بدون مطالعه حرف میزنند که این حتی به دین هم ضربه میزند. یعنی کرامت انسان و عدالت و خیلی از اصول به حاشیه رانده شده و به مسائل فرعی و احساسی توجه بیشتری میشود. حتی حاکمیت هم همین اشتباه را مرتکب میشود و روی موضوعهایی سرمایهگذاری میکند که شاید چندان مهم نباشند. مثلا فلان جا بروند، فلان زیارت را و فلان برنامه را انجام دهند. البته این برنامهها هم ارزش دارند و باید انجام داد. اما وقتی این چیزها بزرگ میشوند و آن موضوعهای اصلی که باید رعایت شوند ضایع میشوند، بدبینی مردم را موجب میشود.
به عنوان مثال مثلا حجاب دغدغه اصلی میشود، اما اینکه خون کسی ریخته شود یا به کسی توهین شود، یا اذیت شود یا اینکه او را بزنند و نامحرم او را بگیرد و در ماشینی بیندازد، از نظر تندورها عملا هیچ مشکلی ندارند! قتل یک کودک یک مسئله کوچک میشود، ولی در مقابل آن مسئله روسری و چادر بزرگ میشود.
* در حال حاضر روحانیت چه جایگاهی در فضای سیاسی ایران دارد؟ این جایگاه از نظر شما مناسب است؟
اکثریت معتقد هستند که روحانیت باید در جایگاه اصلی خودش قرار بگیرد. یعنی در جایگاهی قرار بگیرد که وظیفه دینیاش است. اینکه یک روحانی بدون اینکه هیچ تخصص علمی در این زمینهها داشته باشد، رئیس فلان جا باشد و بخواهد در همه چیز از جمله مقوله اقتصاد، سیاست و فرهنگ وارد شود، اصلا به صلاح نیست.
در واقع اکثریت روحانیت با این مخالف هستند. مرحوم امام در پاریس همین چیزها را گفت و وقتی به ایران آمد، بلافاصله از تهران به قم آمد که خودش را از عرصه سیاسی و اجرایی دور کند. در صورتی که نسل جدید این چیزها را نمیداند و نمیداند چه اتفاقاتی افتاده است. به نظر من بهترین حالت این است که روحانیت از این جایگاههایی که معنای سیاسی دارند، کنار بکشند و به وظیفه دینیشان برسند
البته درباره اول انقلاب باید بگویم شیوهای که روحانیون به عرصه قدرت وارد شدند، درست نبود. یعنی افراط و تفریط شد. نه این درست است که روحانیت همه چیز را کنار بگذارد و نه این درست است که در همه چیز مداخله کند.
چراغ سبز مجتبی و سپاه به اصلاحطلبان