اصلاحطلبی ِ اصلاحطلبان، اصلا از همان ابتدا، برای زندانی کردن خود و دیگران و ملت، در زندانهای بد و بدتر شروع شد.
مبحث امروز ایران، اصلاحطلبی، و اصلاحطلبان است که رژیم دست به دامان آنها شده است! ولی اصلاحطلبان، هیچوقت نگفتهاند این اصلاحاتی که آنها طلب میکنند چیست! نمیتوانستند، و هنوز هم نمیتوانند هم بگویند، چون وقتی روی به قدرت داشته باشی، غیرممکن است بتوانی شفاف باشی! نه فقط برای مردم، بلکه خودت هم نمیدانی چه اصلاحاتی را میخواهی و یا اصلا میتوانی انجام بدهی!
ولی اصلا در یک رژیم استبدادی، اصلاحات ناشدنی است، و هر چه آن رژیم مستبدتر، اصلاحات غیرممکنتر! و در عین حال هر چه عمر رژیم استبدادی بیشتر میشود، نیاز به اصلاحات، ابعاد کیفی و کمی بیشتری پیدا میکند!
بشنویم که هموطنان ما در خیابانهای ایران و در جهان چه میگویند:
اصلاحطلب، اصولگرا؛ دیگه تمومه ماجرا!
ببینیم چه فرقیهایی بین اصلاحطلب و اصولگرا وجود دارد.
در آنچه که مربوط به گفتمان اصلی این جنبش بوده است، پشت به قدرت، اینها هر دو نفی میشوند چرا که هر دو، روی به قدرت، و لاجرم پشت به ملت دارند، و هر دو در پیشبرد شعار «حفظ نظام، اوجب واجبات است» هیچ فرقی با هم ندارند و کاملا یکسان هستند، حالا روشهای آنها برای هدفِ حفظ نظام از امروز به فردا فرق کرده و میکند! تشخیص آن یکسانی، بسیار مهم است، و خودبخود بیاهمیت بودن فرقهای این دو گروه را مشخص میکند.
طلب اصلاحات، یعنی ایجاد یک تغییر و تحولاتی. ببینیم هر نوع از انواع تغییر و تحولات، یعنی برون رفت از وضعیت فعلی، چه وضعیتی را ممکن است فراهم سازد؟
۱- وضعیتی بهتر از خود: بدیل مردمسالار و غیراستبدادی؟ این به معنای براندازی است. درد قدرت، درد رژیم ولایت مطلفه، دردی است غیر مردن آنرا دوا نباشد!
۲- وضعیتی مشابه خود: قدرت و رژیم استبدادی و دیکتاتوری، برای بقای خود نیاز به گرفتن قدرت از بقیه و حذف رقیبان را دارد، و چگونه میتواند قدرت را تقسیم کند و برای خودش رقیب درست کند؟ حالا اگر هم بتواند این بدیل مشابه خود را درست کند، آیا اصولا این میتواند مطلوب باشد؟ جواب البته منفی است. رژیم مشابه رژیم ولایت مطلقه، نه مطلوب است و نه ممکن!
۳- وضعیتی بدتر از خود: در هر استبدادی، به علت نداشتن پایگاه مردمی، رژیم مجبور است با بحرانسازیهای ریز و درشت، در درون کشور، و در منطقه و در دنیا، بیثباتیسازیهای گوناگون را شروع و مدیریت کند. تلاش ژنرالهای جنگ روانی در اتاق فکرهای روایتساز و روایتپرداز، ترساندن و مضطرب و افسرده کردن مردم است (درست همان کاری که بازجوها و شکنجهگران با زندانیان سیاسی میکنند) در نتیجه این ترس و اضطراب و افسردگی است که یک فرد، و یا یک جامعه، منفعل شده، و به شکل مومی در دست رژیم در میآید. در این حالت احساسی-روانی-روحی است که افراد، با ترسیدن و ترساندن، خود و دیگران را، به دست خود در زندان بد و بدتر، و باز هم بدتر و بدتر و بدتر...، زندانی میکنند!
ماهیت این رژیم ولایت مطلقه را محمود نبویان اینگونه بیان کرد. وی خواستار اعدام کسانی شده بود که به اصل ولایت مطلقه فقیه اعتقادی ندارند. ایشان معتقد است که میتوان به روشهای دیگری چون خوردن مرتدان هم متوسل شد، و گفت: «...آدمخواری اگر در راه ولایت باشد در حکم هفتاد سال عبادت است. اسلام احکام آدمخواری را معلوم کرده...»!!!! نمیتوانم تصور کنم اصلاح اینگونه تفکرات، اصلا چگونه امکانپذیر است؟ از اصلاحطلبان پرسیدنی است که برای انجام اصلاحات در چنین نظری، اگر بجای اینکه همه ایرانیانی که به اصل ولایت مطلقه فقیه اعتقادی ندارند را اعدام کنیم و بخوریم، اگر فقط نصف آن تعداد ایرانیان را بخوریم، به هدف اسلاحطلبی دستیافتهایم؟! و یا اینکه بپذیریم با تلاش برای اصلاح و حفظ این نظام، حداقل از سال ۱۳۷۶، عمر فضایی که این تفکرات وحشیانه را میپرورد را طولانیتر کردهایم؟!
❊
- تجربه ناممکن بودن اصلاحطلبی در رژیم ولایت مطلقه پهلوی را شاهد بودیم.
- گورباچف با دو دکترین پرسترویکا (اصلاحات اقتصادی) و گلاسنوست (فضای باز سیاسی) در اواخر دهه هشتاد و اوایل دهه نود میلادی، تلاش کرد رژیم ولایت مطلقه حزب کمونیست اصلاحاتی را انجام دهد، که در نتیجه آن، نه از تاک نشان ماند و نه از تاک نشان!
- تجربه اصلاحطلبی را در حکومت موقت کسی که به انقلاب باور نداشت را شاهد بودیم (و آزادی را در مقابل استقلال، و یا لااقل جدا از استقلال میدانست، و برای آزادی، اولویت تصور میکرد) که به بازسازی ساختار استبداد انجامید. از مردمی که منقلب شده بودند، از جوانان انقلابی، خواسته شد که به خانههایشان بروند تا آنها بتوانند سیاستهای «گام به گام» خود را اجرا کنند. ما با سیاستهای گام به گام انقلابی (به معنی نفی قدرت، و ایجاب ملت) مخالفتی نداشتیم و نداریم، ولی اینکار را نمیتوان با فرستادن مردم به خانههایشان انجام داد. مسابقه، مسلما دوی ۱۰۰ متر نیست، دوی ماراتون هم نیست، باید حقیقت را دریابیم که تلاش برای برپایی، و پویایی، و پیشبرد مردمسالاری، یک دوندگی همیشگی است! و به محض اینکه از حرکت بایستی و منفعل شوی، قدرتها جای خالی تو را برای ساختن سرنوشت تو، پر خواهند کرد.
-
در هر رژیمی که دیکتاتور، راه را بر هر گونه اصلاحات میبندد، مردم منقلب میشوند، مردم انقلابی میشوند، انقلاب میکنند! چرا که این بستن راهِ اصلاحات توسط دیکتاتور، نمیتواند همراه خشونتهای روزافزون نباشد.
انقلاب معلول خشونت است و نه علت خشونت. انقلاب به معنی خشونت نیست، به معنی پایان تحمل خشونتها و پایان انفعال مردم است.
❊
اصلاحطلبان مردم را سرزنش میکنند که چرا به خامنهای میگویند بالای چشمت ابرو است.
در موقع نوشیدن جام زهر خمینی، بعضی از سرکردگان رژیم گفتند که 'ملت به دولت خیانت کرد! '
محمد خاتمی برای کشاندن مردم به حوزههای «رایگیری» در «انتخابات» برای «مجلس شورا» در اسفند ۱۳۹۸، گفت: اصلاحطلبان و مردم ناراضی، فداکاری کنند و در انتخابات شرکت کنند! همین ایشان در زمان ریاست جمهوری، ضمن اینکه خود را «تدارکاتچی» خواند، واضح و روشن ما مردم را لایق مردمسالاری ندانست و گفت: «...مردمسالاری با کدام مردم...»
رسول منتجبنیا گفت: «...رهبری اجازه دادند نامهها و مکاتباتی بنویسیم و همین که ایشان نامههای ما را بخوانند، اگر هم جوابی دریافت نشود، کافی است و این یک امتیازی برای مجموعه اصلاحطلب است...»
این روزها هم درب اصلاحطلبی، بر همان پاشنه میچرخد. بنا بر نشریه اعتدال، محمدعلی ابطحـی، رئیــس دفتر رئیسجمهور در دولت اصلاحات و عضو مجمع روحانیون مبارز از مکاتبه ســید محمد خاتمی با رهبر معظم انقلاب خبر داده و نوشــته است: در اعتراضات اخیر به رغم مکاتبه آقای خاتمی با رهبری و ملاقات اصلاحطلبان با مسئولان عالیرتبه برای جلوگیری از خشونت و اصلاح امور، نشانهای از اینکه خواستهها مورد توجه حاکمیت قرار گرفته باشد، نیست. نشریه صبح صادق، منتسب به سپاه پاسداران نوشته: ...نظرات همیشگی اصلاحخواهانه آقای خاتمی مورد قبول حاکمیت قرار نگرفته است
ابطحـی گفته: میدانم خیلیها این ایام از اصلاح ناامید شدهاند و از آن گذرکردهاند، راهکاری غیربراندازی و تغییر رژیم ارایه نمیکنند اما صادقانه خوب است روشن باشد که خاتمی، فرصتطلبانه نمیتواند از هویت خــودش فاصله بگیرد.
-
ولی بهنظرم هنوز دیر نشده است، و خاتمی، واقعبینانه و خیرخواهانه، و ایراندوستانه، و اسلامدوستانه میتواند از هویت خــودش فاصله بگیرد.
به شما و به همه اصلاحطلبان، صمیمانه و دوستانه و خاشعانه عرض میکنم که وقت آن است جبران مافات نمایید و خطای حفظ این «نظام» را تا دیر نشده جبران کنید! این رژیم رفتنی، و ایران و ایرانی ماندنی است! فرصت زیادی برایتان باقی نمانده است و بعد از سقوط فیزیکی این رژیم، همین مقدار اثرگذاری شما هم از بین خواهد رفت! وطن ما در حال طی کردن دوران خطیری بوده است، که حالا جوانان ایرانی بهپا خاستهاند و کمر به نجات وطن از ورطه سقوط بستهاند. وقت آن رسیده که شما هموطنان هم تا دیرتر نشده، به خود آیید و از ادامه این همه کشتار و تجاوز و فساد جلوگیری کنید. یک فرصت طلایی برای شما فراهم شده است که شما هم منقلب شوید، و پشت به قدرت، و روی به ملت داشته باشید. واقعیت را بپذیرید، بفهمید که این مردم را لایق مردمسالاری هستند! این واقعیت را دریابید و تا دیر نشده دین خود را به ایران و ایرانیان ادا کنید!
علی صدارت
https://alisedarat.com/contact-us/