مخالفت و مبارزه با حکومت اسلامی در سطوحی متفاوت و متنوع، ازخیزشها و جنبشهای اعتراضی سیاسی، مدنی و صنفی تا ابراز نارضایتی کلامی و شِکوِه و شکایت، و مخالفت خاموش صورت گرفته است. در مورد تعداد مخالفان حکومت اسلامی آمار دقیقی در دست نیست، گفته میشود دست کم ۷۰ درصد مردم ایران حکومت اسلامی را نمیخواهند و مخالف حکومتاند که اکثر این مخالفان را خیل عظیمِ ناراضیان کلامی و شِکوه و شکایتی، و مخالفان خاموش شامل میشوند.
در میان خیزشها و جنبشهای اجتماعی و سیاسی، جنبشِ" زن، زندگی، آزادی" نشان داده است که سپاه عظیم " ناراضیان کلامی و شِکوه و شکایتی، و مخالفان خاموش" تا حدودی به همان نوع مخالفت ادامه دادهاند و هنوز پا به میدان مبارزۀ عملی و پشتیبانی از جنبشِ آزادیخواهانه و عدالت جویانه نگذاشتهاند. غرض خرده گیری و سرزنش این دست از مخالفان نیست آنهم از سوی منی که تبعیدی هستم و به ناچار از دور دستی بر آتش دارم و خودم را حامی جنبش میدانم، قصد بیان دغدغه و نگرانی ست.
اگر ناراضیان کلامی و شِکوه و شکایتی، و مخالفان خاموش که در تمامی گروههای سنی، اجتماعی، عقیدتی، مدنی و صنفی بیشترین مخالفان حکومت اسلامی را در بر میگیرند پا به میدان نگذارند و یا حداقل حامیِ عملیِ جنبش زن، زندگی، آزادی نشوند، این عظیم ترین جنبش آزادیخواهانه و عدالت جویانه به ثمر نخواهد رسید.
ترس و هراس از مبارزه علنی و عملی با یکی از وحشی ترین و نابهنگام ترین حکومتهای تاریخ میهنمان واقعی و قابل فهم است. این حکومتِ انسان و انسانیت کُش، این حکومت توحش و وحشت که دهها هزار انسان آزاده را روانه زندان و شکنجه گاههای آشکار و پنهاناش کرده، و طی کشتارهای متعدد هزاران دگراندیش و مخالف سیاسی و عقیدتیاش را به قتل رسانده، ۴۳ سال با اتکا به ستمگری و ماشین کشتارش امکان ادامه حیات یافته است. بدیهی ست در مبارزه با چنین حکومتی که دامنه سرکوبگری و وحشیگریاش گسترۀ نا محدودی از ایجاد محدودیتها و محرومیتها تا کشتار را در بر میگیرد انتظار اینکه همه مخالفان در مبارزه با گَلههای هارِ حکومتی در یک سطح و به یک اندازه نیرو و انرژی بگذارند، انتظاری غیر واقعی ست. توحشِ حکومت اسلامی، مشکلات اقتصادی، اجتماعی و تجربههای تلخ و نومید کنندۀ گذشته عواملی مهم در به میدان نیامدن بخش بزرگی از مخالفان هستند.
پیروزی جنبش به این مهم وابسته است که مخالفان کلامی و خاموش به میزان توان و ظرفیتشان پا به میدان مبارزه بگذارند و گوشهای از کار را به دست گیرند. اظهار نارضایتی کلامی و شِکوه و شکایت نیز سطحی از مخالفت و مبارزه است اما در شرایطی که نوجوانان و جوانان سینه به سینه دژخیمان دلاورانه میرزمند و زخمی و کشته میشوند انتظار این است که نارضایتیهای کلامی و اعتراضهای لفظی، به ویژه مخالفتهای خاموش و " تو دلی" و" درِ گوشی" به حدی از حمایتهای عملی از جنبش زن، زندگی، آزادی ارتقا یابد. آنچه امروز در ایران فریاد میشود خواستی همگانی است، خواستِ آزادی، رفاه و آبادی کشور است.
جنبش زن، زندگی، آزادی نشان داده است که اکثر مخالفان در میدان مبارزه به یک فرهنگ سیاسی یکپارچه تر و همبسته دست یافتهاند، و این بسیار امیدوار کننده است. اگر خواهان آزادی، رفاه و آبادانی میهنمان هستیم چشم براین همبستگی، چشم بر این" دلیری، دلیری، دلیری" دلاوران سرزمینمان نبندیم و آنها را تنها نگذاریم، به هر روش و شکلی که توان داریم در داخل کشور، و از خارج کشور از آنها حمایت کنیم.
فردا دیراست!