سیّد خراسانی ...، چه بودید را دقیقاً نمیدانم! اهمّیتی هم در جُستار و کندوکاو در ربط شما به گذشته تان نمیبینم.
امروز امّا، شما در هِیبت و نمادِ روحانیتِ مُرتجع ایران، در پیوندی نحس با مُشتی نظامی وطن فروشِ سودجو، ملّت ایران را به خاک سیاه نشانده اید، آیندهٔ وطن را به لب پرتگاه کشیده اید، اعتماد عمومی به تدبیر و لیاقت هیئت حاکمه در رهبری کشور را به زیر صفر رسانده اید، و مذهب مسلمانان ایران را نزد ملّت و جهانیان، منفور و بی اعتبار کرده اید.
شما نمایندهٔ قشر قلیلی از روحانیت شیعه هستید، که همواره در تاریخ چون یک لایهٔ چرکین بر پیکر تشیّع ایران پیوند خورده اید، و با ترویج کُفر و خرافات و تقدیرگرایی در تودههای مردم، سدّ راه توسعه اجتماعی ملّت ایران بوده اید و هستید. شما نماد بارز همان فرومایگانی هستید که همواره در تاریخ، قشر تحوّل خواه و ترقّی خواه ایران و روحانیت برآمده از ملّت را، با اِتِّکا به مُشتی جیره خوارِ لات و بی سروپا ارعاب کرده اید. آنچه را که نداشتید، سرمایهٔ عظیم کشورِ ایران بود. که آنرا هم قشر روشنفکر شهری چپ زدهٔ طبقهٔ متوسط، در بزرگترین اشتباه تاریخ کوتاه خود به شما واگذار کرد، و سقوطِ به قهقرا در آن بهمنِ جنون آغاز شد.
و اکنون در حالیکه همچنان، و چون همیشه، چاقوها و قمهها و طنابهای دارتان را به رُخِ ملّت ایران میکشید، خیره سرانه و کافِرانه درتوهّم
ظلم سِتیزی ...!!؟؟ نه سیّد! کُفر، ملّت کُشی و نُخبه کُشی، ایران سوزی، و ایران سِتیزی!
شما کافِرید:
شما کافِرید، و برای پنهان کردن کُفر خود، خیره سرانه و با وقاحت تامّ همهٔ جهان را به کُفر متّهم میکنید. اگر این تَکفیر نیست پس چیست؟ تَکفیری کیست؟ چه کسی همه را به مَعصیت گرفته و دنیا را عاصی کرده؟ کافِرشمائید؛ شما هر سه اصل "اصول دین" اسلام را، در نظر و در عمل نقض کرده و میکنید، و اِمامت و اِنتظار شیعیان ایران را هم در چاه وِیل جَمکران و خُرافه انداخته اید.
نقض توحید: شما معتقد به خداوند واحد و اَحَدّ و بی نیاز نیستید، و خود را در قالب شریک و همکار خداوندِ عالَم در انجام مقدّراتش میدانید. این نقض توحید نیست؟ خداوندِ عالَم در انجام مقدّراتش شریک میخواهد؟
نقض نبوّت: شما در قالب آن جایگاه کُفرآمیز و آلوده به شِرک، برای خود رسالتی الهی قائلید. شما که هستید، و که شما را بر این رسالت مُلزَم و مُتعهد کرده؟ برگزیده اید؟ شما مفهوم خاتِم النبییّن را در ذهن و در عمل نفی میکنید. این نقض نبوّت نیست؟
نقض مَعاد: شما، وعدهٔ روز موعود خدا را نمیدهید، که وَقتِ باز داشتن زمان، و چارچوبِ حاکم برآن، فقط و فقط در حیطهٔ آگاهی و اختیار اوست. بلکه معتقدید که مسئولیت، و توان آن دارید که رسیدن قیامت را برای خداوندِ عالَم تسهیل و تسریع کنید. کُفر از این واضحتر؟؟ آدمی، توان شتاب وقوع مقدّرات خداوند را دارد؟ آیا این نقض فلسفهٔ مَعاد نیست؟ سیّد خراسانی، مَعاد، یک میعاد معمولیِ در حیطهٔ گنجایش ذهن و توان بشر نیست، که شما فکر میکنید مشغول ایفا کردن نقش خود در فراهم کردن شرائط آنید. اگرچنین بود که از خاتِم النَبییّن تا کنون هزاران رِندتر از تو سپرده به سینهٔ تاریخ نبودند، و تاریخ متوقّف شده بود.
نقض اِمامت: شما حتی در مذهب شیعیان دوازده اِمامی ایران که در اِنتظار ظهورصاحب الزّمان اند هم، مذمومید و کافِر؛ چون شما فلسفهٔ اِمامت و اِنتظار را هم نفهمیده اید. اِنتظار ظهور یعنی صبر و تحمّل تسلیم منشانه به خواست خداوند، در تعیین زمان ظهور مَهدی، اِمام غائِب. اِنتظار تسلیم منشانه .... کاری بس مشکل برای انسان عجول که خود را در همه چیز فعّال مایشا میپندارد. صاحب الزّمان کیست؟ شما؟
سیّد، اِنتظار یعنی اِنتظار،
شما نه مسلمانید، نه شیعهٔ ایرانی، و نه حتّی در جرگهٔ یکتاپرستان و معتقدین به خدای واحد و اَحَدّ، و بینیاز به هیچ چیز و هیچکس در پیشبرد مقدّراتش. بیگانه با خدائید، بیگانه با مذهبید و مردم، و بیگانه با وطن. یک دیکتاتور حقیر ... و مُشتی جیره خوار نانجیب و بی فطرت!
اینست آنچه از شما نصیب ملّت ایران شد، و اینست آنچه از شما در تاریخ ملّت ما ثبت شده خواهد ماند.
شما ملّت کُش و نُخبه کُشید:
برای شما کُشتنِ مردم ایران، از همان آغاز یک تاکتیک بیرحمانهٔ ارعاب بوده و هست، که از طرف بنیان گذارتان تطهیر شده و آنرا اَمری مُجاز میدانید. شما، این "واجب" را نه از "دشمن"، که با کُشتن و سلّاخی مردم ایران آغاز کردید و همچنان ادامه میدهید. جنایات ده سالهٔ آغازین حکومت نکبت بارتان به یک پرونده منحصر به فرد ملّی و بینالمللی تبدیل شده، و هرگز از آن رهایی نخواهید داشت، و در تاریخ ملّت ستیزتان ثبت شده است. آنچه که اینروزها در هیبت یک واقعیّت غیر قابل اِنکار در برابر چشمان حیرت زدهٔ ملّت ایران قرار گرفته اینست، که شما اساساً تبدیل شده اید به یک باند تبهکار بینٔالمللی، با یک هدف. و آن هدف نیست چیزی جز قربانی کردن کشور، ملّت، و فرهنگ ترقی خواهی در ایران. شما، یک کولبر زحمتکش و بیگناه، یک عدالتخواه حق طلب، یک نمایندهٔ قانون طلب، یک نُخبهٔ وطن پرست، یک کارگر توسعه طلب، یک هنرمند خواهان توسعه مرزهای هنر ملّی، یک آموزگار دلسوز و عاشقِ توسعه و اشاعهٔ فرهنگ، یک آزاده زن، همه و همهٔ ملّت ایران را در تضادّ لاینحل با خود میبینید و خواهان حذف و حصرشان هستید.
حُرمتِ فرهیخته بانوی آزادهای را، که فریاد فروخوردهٔ یک مادر همه چیز باختهٔ دلشکسته میشود میشکنید، و او را به سیاهچالهایتان میاندازید. شریک زندگی و یار و یاورش را که سالها پیش آواره و مجبور به مهاجرت کردید، و اینجا باکی از خداوند حاضر و ناظر، و شرمی از دو فرزندی که به سرپرستیش محتاجند نداشتید. آزاده زن دیگری را که طاقت دیدن چشمان بی فروغ کودکان خیابانی شهرش را ندارد، و مادروار به یاریشان میشتابد، بلکه نوری از امّید بر دلهای کوچک و پر دردشان بتاباند، وحشیانه در بند میکشید و اینجا هم شرمی از روی تکیده و نزار معصومان سرگردان، در شبهای زمهریر تهران بزرگ ندارید. جوانان آزاده و سرشار از شور زندگیِ ما را تحقیر میکنید و به جرم عشق و شور جوانی به تازیانه میکشید. نوجوانان ما را، که یک لحظه غفلت در زندگیِ کوتاهشان به فاجعه منتهی شده، گروه گروه یا از طنابهای دار میاویزید، و یا به عاملین اشاعهٔ مواد مُخدّر و ارعاب و فشار بر آزادگان در بند در سیاهچالهایتان مبدّل میکنید.
برای شما، مِلّت پَرستی یک مفهوم بیگانه است. و با حکومتی که در اتّحاد با مشتی نظامی وطن فروش برقرار کرده اید، واضح است که مناسبترین متّحد خود را در حکومت مافیائی روسیه بیابید. از آنجا که توسعه اجتماعی و رشد اقتصادی و این قبیل مفاهیم مدرن هم در ذهن خرافات زده و متوهّم شما جایی ندارد، با آن حکومت استبداد زده و بی کفایت، که در غارت و ویرانیِ کشورِ ایران همواره یَدِ طولایی داشته، هَمبَستر میشوید، بدون آنکه عقل ناقصتان دریابد که این حکومت هم، چون حکومت فاسد خود شما، دارای یک ملّت استبداد زده و یک اِقتصادِ رانتی-دولتی مبتنی بر فروش نفت و گازست و در رقابت با شما؛ و تنها تفاوتش در اینست که محصول دیگرش اسلحه و صنایع نظامیست، که آنرا هم با کمال میل، و به گزاف به خریداران متوهّمی چون شما میفروشد و از جنگ افروزی شما ارتزاق میکند. باج دادن از آب و خاک وطن را به دنبال توهّم قدرت اتمی شدن به هر قیمتی پیش گرفتید، و وقتی بالأخره برایتان مسجّل
شما از جان ملّتی که به گروگان گرفتهاید چه میخواهید؟
شما ایران سوزید:
شما سود جویان وطن فروش، هر آنچه را که ثروت ملّی مردم ایران به شمار میرود، یا میفروشید و یا در جا مُنهدم میکنید. ذرّهای خواست، و پشیزی توان و دِرایتِ افزودن به ثروت ملّی درشما قشریون متحجّر و مُفت خوار وجود ندارد.
با اَلقاب دَهَن پُرکُن و بی محتوا یکدیگر را خطاب میکنید و امر بر شما مُشتَبَه میشود که "علّامه اید" و از درون و برون هر چیز، از امور بهداشت گرفته (امر خلا!) تا عدم قطعیت جایگاه ذرّه دراَبر الکترونی (امرغیب!) وقوف دارید. با غروری بیجا و کاذب، کاردانان و متخصّصین را به پشیزی نگرفته و حذف میکنید. اینچنین میشود که در پیروی و عمل به گفتهٔ بنیان گذار ساده لوحتان "تعهّدِ" یک انسان حقیر بی اخلاق خودشیفته و خرافات زده را معیار قرار داده، "دکتر مهندس" احمدی نژاد را رئیس جمهور برگزیده خود میکنید. اینگونه دستان خود و همکیشان و حامیان وطن فروشتان را بر خزانهٔ ملّی، و ثروت خداداد یک ملّت هشتاد میلیونی، برای هشت سال باز میگذارید. نتیجه میشود انهدام جنگلها برای سنگ و خاک، و رودخانههای گِل آلود. و فرآوردههای هزارههای این سرزمین را یا به کشورهای ثروتمند حوزه خلیج فارس میفروشید، و یا به استعارهٔ "ساختن" سر هم میکنید و وسیلهٔ دزدی و اختلاس برای خود جور میکنید.
برای "ساختن" چه چیزهایی؟ سدّهایی که آب رودخانههای هِزاره ها را به شورآبه تبدیل میکنند و هزاران خانوار کرانهٔ کارون را به فلاکت و آوارگی میکشانند؟ ساختن کانالها و حفر چاههایی که یک صنعت کشاورزی عقب مانده را دوام بخشیده و دریاچهها و تالابها و منابع زیرزمینی این سرزمین پهناور را میخشکانند و برای اَبد نابود میکنند؟ شهرهای آلودهای که آسمان خراشهای سر به فلک کشیدهشان صدها هزار خانوار ایرانی را بر روی گسلهای زمین جای داده اند و با حاشیه نشینانشان، میلیونها نفر از جمعیت کشور را در آسیب پذیرترین شرائط ممکن قرار داده اند؟
شما هیچیک از درختان هِزاره های جنگلهای مازندران و دامنههای زاگرس را نمیشناسید، شما هیچیک از ماهیان هَرازِ هِزاره ها را نمیشناسید، شما هیچیک از سکنهٔ سواحل کارون را نمیشناسید، شما هیچیک از خانوادهها و کودکان بی گناه تهران بزرگ را نمیشناسید، شما ایران سوزید ...
شما ایران ستیزید:
شما با برداشت و نگاهی خائنانه، سوار بر موج تفکّرساده لوحانه وآغشته به توهّم "جهانشمولی ایدئولوژیها"، فرصت یافتید جهان بینی خُرافی و نیهیلیستیک خود را به تحوّلات سیاسی-اجتماعی جامعه مدرن، ولی متوهّم آنروز
طبقهٔ متوسط ایران، بهرمند اصلی مدرنیتهٔ سلسلهٔ پهلوی، تشنهٔ آزادی، ولی آزرده از آمریت محمّد رضا شاه، منافع ملّی و طبقهٔ نوپای خود را درک نکرد و"مخروط" را "وارونه" خواست. و بازیچهٔ دست موج چپ زدگی که به واسطهٔ جنگ ویتنام سراسر جهان را فرا گرفته بود، به قول غربیها "بچّه را با آب لگنِ حمامش از پشت بام به حیاط ریخت". و نتیجه آن شد که شما فرصت طلبانه، با یک مفهوم جهان-وطنیِ به عاریت گرفته از مارکسیستهای بومی، وطن را ثانوی، و ملّت ایران را به گماشتگانی پنداشتید در راه "
شما متوهّمانه، خود را در مقام فعّال مایشای تحوّلات
خِیر ...، خِیر سیّد خراسانی، این راهیست که ملّت ایران همگام و گام به گام با جامعهٔ بشری، افتان و خیزان و متّکی به خرد جمعی خود خواهد پیمود، و نیازی به جنون شما و متحجّرین سود جو و وطن فروشی که شما را احاطه کرده اند ندارد.
ما بر سر آمال انقلاب روشنگری و مشروطهٔ ایرانیان یک بارِ دیگر با شما مُرتَجعین خُرافه پَرَست، رویارویی، و اینبار
و حال بشنو سیّد، بشنو از زبانِ دختران و پسرانِ زیبا و آزادیخواهِ ما، از زبانِ جوانانِ امّیدوار و آینده خواهِ ما، در کوچهها و در خیابانها، در طنین کوههای بُلند و دشتهای فراخِ ایران زمین، در فریادِ بُلند و رَسایِ هر ایرانی ....
حقیر سَوارکِ سپاه ویرانی
نبرده بویی از سرشت انسانی
دمیده در شَفَق خون آسمان بلا
تنیده از جَنَم وحش و نامسلمانی
ادّعای عمل به أمر خدا ؟
تو که در قعر انحطاط ایمانی
به علی اقتدا کنی و سیرهٔ او؟
خاکم دهان! تو اشکخون یتیمانی ...
لاف حقّ زنی و انصاف میدری؟
که تو خود مظهر رجیم شیطانی ...
با توام! نا نجیب بی فطرت
با تو! شرم مایهٔ پشیمانی ...
خاک ایران به خون نشست و ویرانی
اَشهَدُ اَن ... سکوت من ... داغ پیشانی
اَشهَدُ اَن، سکوت من داغ پیشانی
محسن مشفق