موج نفرت و بیزاری از حاکمیت اسلامی ۴۴ ساله، هم اکنون متاسفانه گریبانگیر تیم فوتبال ایران در بازیهای جام جهانی شده است. شکست و حذف این تیم رقص و شادی و پایکوبی مردم در اکثر شهرها را بدنبال خود آورد. به چند نکته در این مورد میپردازم.
نفرت از حاکمیت بانی سیاهی و تباهی
موج خیزش انقلابیای که در تقریبا تمامی نقاط ایران از حدود سه ماه پیش براه افتاده، توجه تمامی جهان، از دوست و دشمن، را بسوی خود جلب کرده است. این جنبش تاکنون سر هیچ سازش و مماشاتی با حاکمان نداشته و ندارد، و هیچ درجهای از تهدید و قتل و زندان و گسترش ارعاب آن را به عقب نرانده است. حتی بهمراه رشد خود نمودهای بسیار انسانی و همیاری در جامعه را نیز جاری کرده است. راه رفتن دختران بی حجاب در اماکن عمومی، آتش زدن دسته جمعی حجاب در اماکن عمومی، آغوش برای قلبهای غمگین، عمامه پرانی، تهیه و ارائه سرویس خدماتی در مقابل زندان اوین برای خانواده زندانیان سیاسی، مشت حاوی شکلات، تحمیل سرویس مشترک غذاخوری در بعضی دانشگاهها و... تقریبا آندسته از پیشرویهایی است که جنبش کنونی در مقابل و علیه حاکمیت بانی و مدافع سیاهی و تباهی و نفرت و خون و زندان و اسارت زندگی در جامعه از خود بروز داده است. تغییراتی محسوس و قابل رویت در جامعه در حال شکل گیریاند. این، تازه آغاز کار است.
در بحبوحهء رشد و گسترش اعتراضات مردم جان بلب رسیده در تمامی نقاط ایران و عدم توانایی نیروهای سرکوبگر رژیم در سرکوب و مقابله با آن، موضوع شرکت تیم ملی ایران در بازیهای المپیک در قطر ظاهرا داشت به داد حاکمان فعلی میرسید. آنها تلاش کردند خود را مدافع ورزش و رشد جوانان نشان دهند (هرچند و در زمانیکه سینهُ جوانان حق طلب و آزادیخواه در خیابانها را با گلوله سوراخ میکردند) و سعی کردند با دعوت اعضای تیم ملی به شرفیابی مقامات بالا برای خود اعتباری، بویژه در میان جوانان بستوه آمده، کسب کنند. اما، این ترفند هم نگرفت و برباد رفت. بیزاری جامعه، بویژه زنان و جوانان، از این رژیم و حاکمیت مروج و مدافع بی آیندگی و تیرگیهای زندگی چنان عمیق و سازش ناپذیر بود و هست که متاسفانه موج بیزاری از اعضای تیم ملی را نیز به دنبال خود آورد.
فوتبال، جامعه، سیاست
ورزش بطور کلی، و فوتبال بویژه، تاثیر روانی و فیزیکی بسیارزیادی بر جامعه، بویژه نسل جوان داشته و دارد. بر رشد جسمی و فکری جامعه، بر رشد و گسترش فرهنگ کار گروهی و اتکا به هم تاثیر بسزایی دارد. تاثیرات کوتاه و درازمدت آن بر رشد و گسترش فرهنگ سلامتی و توجه به بهداشت و روان انسان غیرقابل انکار است. بویژه ورزش فوتبال با توجه به کار تیمی و گروهی آن و ضرورت همیاری و هماهنگی بالا جهت کسب پیروزی و موفقیت در هر قدم مشوق تلاش دسته جمعی و همسو نمودن انرژی و تواناییهای فردی است.
در کشورهایی مانند ایران که تقریبا همیشه حاکمان و دولتهایی بسیار نامسئول در برابر رشد کافی و جدی فکری و فیزیکی نسل جوان بر جان و مال جامعه سایه افکندهاند، برای خود مردم (تماشاچیان) نیز فوتبال نوعی وسیله و میدان ابراز علاقه به همین همیاری و همکاری بوده و هست. مردم جدا از اینکه شوروشوق زیادی برای دیدن بازیها از خود نشان میدهند، اما کنه و اساس قضیهُ علاقه به فوتبال از همین نکته سرچشمه میگیرد. چون حاکمان را میبینند که تنها بفکر خود و خودیها و دایرهُ مدافعان خود هستند، در نتیجه امیدی به آنها نداشته و ندارند. مردم میدانند که برای برداشتن هرقدمی در زندگی به همدیگر، به همکاری و همیاری نیازمندند. ورزش فوتبال آیینهُ تمام نمای این روحیه، ضرورت وجود و اتکا به آن در تمامی شئونات زندگی جامعه است. مردم ناامید از دلسوزی و همکاری حاکمان، به توان و نیرو و تلاش دسته جمعی خود دل میبندند. مردمیکه برای درآوردن نان و نوای روزانه خود مادام العمر در تلاشی بیوقفهاند بخوبی میدانند که اگر به هم اتکا نکنند نمیتوانند به جایی برسند. خوب میدانند و درک کردهاند فقط با نیروی متحد و بهم بافتهُ خود میتوانند از عهده هزاران مشکل و دردسر روزانه زندگی برآیند. عشق و علاقه زیاد به فوتبال، برای جامعه نوعی تخدیر و تزکیهُ نفس هم هست.
اما و با توجه به نکات بسیار ارزشمند وجود و ضرورت فوتبال در جامعه، طی چند دههُ گذشته، این ورزش هم قربانی طمع و ولع سرمایه داران و قشر پولدار جامعه شده است. ورزش به میدانی دیگر از رقابت برای اندوختن سرمایه و ثروت تبدیل شده است. بخاطرهمین و برای تضمین این مقصد استثمارگرانه، قشر معینی از دست اندرکاران صاحب منصب و پولدار به بخشی از حاکمان تبدیل شده و یا به آنها اتکا کردهاند. این موضوع به کشاندن ورزش بسوی خصوصی سازیها و اداره توسط باشگاهها و افراد پولدار منتهی شده است. حضور مستقیم صاحبان این باشگاهها در حاکمیت و یا اتکای آنها به حاکمان، فوتبال را نیز به عرصهُ سیاست گره زده است.
باخت تیم ایران و شادی مردم
قاعدتاُ مردم یک کشور از شرکت تیم خود در بازیهای المپیک بسیار خوشحال و خوشنودند و آن را مایهُ افتخار نیز میدانند. اما، چرا برای تیم ایران چنین نشد؟
مردم فرزندان فوتبالیست خود را قلبا دوست دارند و برایشان همیشه آرزوی پیروزی و موفقیت میکنند. اما در مورد اخیر این مسئله فرق کرد. اعضای این تیم، در بحبوحهُ اعتراضات وسیع مردم، بویژه زنان و جوانان، در سرتاسر ایران برای آزادی و رهایی از این شرایط بسیار ناهنجاریکه حاکمان فعلی برجامعه تحمیل کردهاند سینهها را سپر کرده و با دست خالی با نیروهای سرکوبگر و تا دندان مسلح در خیابانها درگیرند، به حضور مقامات بالای حکومتی شرفیاب شدند.
این زنان و جوانان حق و آزادی خود را میخواهند. موفقیت و پیروزی این جنبش وسیع در ایران بر سرنوشت ورزش و ورزشکاران هم تاثیر بسزایی میگذارد و حتی آنان را با روحیه شادتر و بهتر و با برخورداری از امکانات خیلی بهتری روانهُ المپیک و دیگر المپیکها خواهد کرد. در روزهایی که خیل وسیع نویسنده و هنرمند و شاعر و گوینده و و... هر روز با این حاکمیت و شرایط جاری در کشورتعیین تکلیف کرده و با جنبش جاری در خیابانها ابراز همبستگی میکنند، در روزهاییکه تعداد زیادی از جوانان، که در صورت پیروزی تیم فوتبال خود (نه رژیم) در المپیک همراه کل جامعه به رقص و پایکوبی هم میپرداختند، قربانی گلوله و شکنجه و دستگاه سرکوب رژیم شده و گل زندگیشان بدست و بدستور همین حاکمان پرپر شده، اعضای تیم ملی به حضور این جنابان شرفیاب شدند، و خوش و بشی هم داشتند. در چنین شرایطی این جامعه حق دارد برای باختن چنین تیمی ابراز شادی کند. حق دارد آن را نه تیم خود، بلکه تیم ملی رژیم و مدافعانش بحساب بیاورد.
اعضای این تیم میتوانستند بدون شرفیابی بحضور قاتلان و سرکوبگران مردم، به تمرینات آمادگی خود و برپایی مراسمها و جشنهایی در دایره و محیط ورزش و ورزشکاران ادمه دهند. میتوانستند حداقل اعلام کنند که باتوجه به شرایط کشور، مناسب میدانند فقط با ورزشکاران پارتی و دورهمی داشته باشند، اگر نمیخواستند یا نمیتوانستند با خود جنبش اعلام همبستگی کنند. تجربه و نمونههای تاریخی قابل اتکا و موثری از چنین حرکاتی توسط ورزشکاران و تیمهای ورزشی در کشورهای گوناگون وجود داشته و دارد. این کار شدنی بود و هست. ورزشکاران بویژه در سطوح تیمهای اصلی و ملی و نامدار در ترویج رفتار و اخلاق و کردار و سنتهای مثبت و انسانی و ارزشمند و مفید برای جامعه، بویژه در میان جوانان، پیشکسوت و نمونه بوده و هستند. در همین دوره جنبش اخیر در ایران نمونههای ارزشمندی از همیاری و همبستگی ورزشکاران فعال و نامدار با اعتراضات و خواستههای مردم بستوه آمده داشتیم و داریم. انتخاب اعضای تیم ملی رژیم جمهوری اسلامی، کاملا اشتباه و در نقطه مقابل خواستهها و ارزشهایی ست که در تمامی نقاط ایران برای تحقق آنها مردم بپاخاستهاند. برای اعضای این تیم، هنوز فرصتی باقی هست و باقیمانده که در جریان این جنبش راه خود را انتخاب کنند، و کمترین انتظار نیز فاصله گرفتنشان از دم و دستگاه دولت و حاکمانیست که دستشان بخون خواهران و برادرانشان آغشته است.
به امید پیروزی
زنده باد تلاش برای آزادی و عدالت
مصطفی یونسی
[email protected]
مشتِ آهنین، مهران رفیعی
امروز چه باید بکنیم؟ منوچهر تقوی بیات