با ورود قیمت دلار آمریکا به کانال ۴۰ هزار تومان اتفاقات مهمی در انتظار کشور است که با بروز آنها بی ثباتی ساختار اقتصادی به اوج رسیده و در پی آن، آشوب اجتماعی بر جامعه حاکم خواهد شد. این امر میتواند زایندهی شورشهای معیشتی توسط به فقرکشیده شدگان باشد و در این صورت، فضای اجتماعی و سیاسی ایران از آن چه هست پرتنش تر خواهد شد.
هنگامی که در یک جامعه اکثریت در رفاه نسبی یا شرایط کمابیش رضایت بخش زندگی میکند، بروز شورشها خبر از وخامت اوضاع تنها برای یک اقلیت است. در این حالت، سایر لایههای اجتماعی با آن همراهی نکرده و شورش قابل سرکوب میشود. این سرنوشت خیزش هایی بود که در ابتدای دههی هفتاد خورشیدی در اسلام شهر در جنوب تهران، در قزوین و نیز در مشهد توسط محرومینی که قربانی سیاستهای «سردار سازندگی» شده بودند رخ داد. از آن جا که شرایط عمومی جامعه در آن مقطع به طور خاص «انقلابی» نبود، این شورشها توسط دستگاه سرکوب رژیم به خاک و خون کشیده شد و بدون واکنشی مهم از سوی کلیت مردم ساکت گشت.
اما بروز شورشها در یک جامعهی ناراضی، تحت فشار و عصبی، مانند شرایط فعلی کشور، میتواند سرنوشت متفاوتی داشته باشد. موقعیت در کشوری که در شرایط انقلابی زیست میکند با بروز شورشها به سوی یک «نقطهی عطف» (turning point) میگراید و با خود تغییر سیاسی را ضروری میسازد: چه در قالب ناچارسازی حاکمان به واگذاری قدرت و چه در قالب خلع قدرت از آنان با قیام برانداز.
این شرایط کنونی جامعهی ایران است: جامعهای خسته و عصبی و خشمگین که نزدیک به ۱۰۰ روز است در اعتراض مداوم به سر میبرد و با پرداخت هزینهای سنگین از عزیزانش در آستانهی بروز شورش هایی است که میتوانند با آغاز و حضور خود سرنوشت ساز باشند. در صورت پیوند سازمان یافتهی جنبش کنونی و شورشهای آتی ما نیروی مبارزاتی کافی را برای سرنگونی رژیم در اختیار خواهیم داشت. شرط این امر آن است که جنبش برای خود توان سازماندهی شورشها را فراهم آورد و تدارک ببیند. برای این منظور البته جنبش به رهبری نیاز دارد.
اهمیت دوچندان رهبری
رهبری جنبش کنونی باید به عنوان یک «امر سیاسی» (le fait politique) تدارک دیده شود، اما میبینیم که در حال حاضر به یک موضوع فرهنگی تبدیل شده است. امر سیاسی به حوزهی سیاست گره میخورد که مسیر محوری و کاری آن «کسب و اعمال قدرت سیاسی» است. کسب و بهره بردن از قدرت سیاسی دلیل وجودی احزاب سیاسی است. هر حزب سیاسی برای به دست آوردن قدرت و بهره بردن از آن در جهت اعمال برنامههایش ساخته و پرداخته شده است. وقتی ایرانیان از احالهی رهبری جنبش به احزاب سیاسی طفره میروند، به ماهیت امر سیاسی بی توجهی کرده و تحت تاثیر عادت وارههای فرهنگی و روانشناسی اجتماعی خود هستند که آنها را به طور واضحی از درک ضرورت کارِ منظم، هدفمند، سازمان یافته و مدیریت شده محروم میسازد.
قربانی یک کمبود تاریخی؟
در ذهنیت انسان ایرانی -که فرصت تجربهی مدرنیتهی جاری در جامعه را نداشته است- یک کار را نباید به طور لزوم از راه درست و منطقی و تجربه شدهی آن صورت بخشید، میتوان هم چنین از راههای دیگری که انطباق بیشتری با احساسات، رویاها و هیجانهای ما دارد دنبال کرد. البته بدیهی است که شانس موفقیت اولی بالاتر است اما چه باک، این دومی است که به ما رضایت خاطر و شور و شعف میبخشد و ما، به عنوان انسان شرقی فاقد فلسفه و تجربهی مدرنیته، جهان را نه در بیرون از ذهن، که در ذهن خویش بناسازی و پردازش میکنیم. قواعد حاکم بر واقعیت هر چه که میخواهند باشند، من شرقی آمیخته با رویاگری درونی شده، با تصویر واقعیت کار دارم نه با خود آن. میپرسید چرا؟
• مگر کسی به من آموخته است که شرایط بینش دقیق واقعیت چیست؟
• مگر تاریخ فکری سرزمین من تولید گرفلسفهای مجهز به این نوع از نگرش بر جهان بوده است؟
• مگر ادبیات ما به شرح و توصیف روایتها و مثالهای واقع بینی پرداخته است؟
• مگر آموزش پیشادانشگاهی یا آموزش عالی به آموختن فن سنجش عینی گرای واقعیت همت گمارده است؟
• مگر تربیت خانوادگی و روند اجتماعی شدن ما تاکیدی بر اهمیت دادن روایت بیرونی واقعیت نسبت به نسخهی ذهن ساخته داشته است؟
• مگر رسانههای ما به اشاعه فکر واقعیت محور اشتغال داشتهاند؟
اگر پاسخ همهی این پرسشها منفی است، چگونه میخواهید که من ایرانی، درست در این نقطهی حساس یک فرایند «سیاسی»، بتوانم تشخیص دهم که سپردن رهبری جنبش انقلابی به یک تشکل «سیاسی» ماهر و قابل اعتماد، بهتر از گردهم آوردن مجری تلویزیونی، فوتبالیست و هنرمند و روزنامه نگار و مفسر ورزشی و هنرپیشه سینما و امثال آن است؟ این چه توقع دور از انتظاری است که برخی بر آن تا این حد اصرار دارند؟
و برای این که بتوانیم برای این زخم فرهنگی و اصرار بر ارجحیت راه نادرست بر راه درست توجیهی بیابیم، یک فقره سئوالهای آتشفشانی کافیست: «کدام حزب؟ چی؟ کی؟ کو؟ کجاست؟».
طلسم افتاده به جان جنبش
پس، این بار هم جنبش با افتادن در این دامِ عادت فرهنگی که در حافظهی جمعی ما لانه کرده است در حال تردید و تعلل و تاخیر در امر مهم یافتن یک جریان رهبری است که بتواند ضعفهای بارز تلاشهای پراکندهی مبارزاتی را جبران کرده و با هم افزایی کوشش مبارزین، جنبش را به سمت پیروزی به پیش برد. شاهدیم که بار دیگر غلبهی احساس بر عقل واضح و روشن است و اصرار بر تن ندان به تبعیت از هیچ جریان سیاسی حرفهای ما را به ارائهی فرمولهای جادویی آماتور مانند ترکیب این خانم هنرپیشه با آن آقای ورزشکار تحت نظارت فلان شخصیت از-هفت-دولت-آزاد-شبه سیاسی هدایت میکند. و چه بد آیندهای را نوید میدهد این فرار عامدانه از تن دادن به آن چه منطقی، عقلانی، شدنی، ممکن و درست است.
وظیفهی فرهیختگان
در این میان بدیهی است که تکلیفی بر تودهها نبوده و نیست. این وظیفهی لایههای فرهیختهی جامعه است که مشکل تلخ مورد بحث را شناسایی کرده و برای آن راه حل بیابند:
این که یک جنبش انقلابی برای رسیدن به هدف خود، یعنی براندازی و جایگزینی حاکمیت سیاسی، نیاز به یک رهبری حرفهای، مجرب و توانا دارد.
برای این منظور هم به طور قطع نباید به دنبال یک نسخهی کامل، پاک، معصوم و بی عیب گشت؛ برعکس، باید به واقعیت تن در داد و با رعایت برخی نکات احتیاطی و تعبیه برخی از مکانیزمهای نظارتی، این مسئولیت را به یک تشکل سیاسی حرفهای یا مجموعهای از تشکلهای سیاسی متحد سپرد تا بتوانند کار رهبری پیروزساز جنبش انقلابی کنونی را در مسیر ممکن و میسر خود به پیش برند.
اگر قشر فرهیخته این بار هم از ایفای نقش حساس تاریخی خویش در این مقطع سر باز زند تردید نیست که میخی بر تابوت موفقیت جنبش برای یک جا به جایی قدرت -که منجر به استقرار دمکراسی در ایران شود- زده است. بد نیست هر یک از ما کسانی که میدانیم «امر سیاسی» نیاز به «بازیگر سیاسی» (political actor) دارد نه بازیگر هالیوود (celebrity) وارد صحنه شویم و هر چه زودتر و پیش از آن که بیش از حد دیر باشد، قطار جنبش را روی ریل صحیح خود قرار دهیم تا به مقصد خویش -که همانا رهایی از دیکتاتوری و دستیابی به دمکراسی است- برسد. در غیر این صورت باز هم سر از ناکجاآباد تاریخ درخواهیم آورد؛ این بار اما دیگر فرصتی برای جبران خطا نخواهیم داشت. انتخاب با ماست.
کورش عرفانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برای دنبال کردن برنامه های تحلیلی نویسنده به وبسایت تلویزیون دیدگاه مراجعه کنید: www.didgah.tv
جهت اطلاع از نظریه ی «بی نهایت گرایی» به این کتاب مراجعه کنید: «بی نهایت گرایی: نظریه ی فلسفی برای تغییر» www.ilcpbook.com
آدرس تماس با نویسنده: [email protected]
تویتر: @KoroshErfani