سکوت را چو بشکنی صدا سرود می شود
بهار مان بهار تر از آن چه بود می شود
پرنده وَش کمی بخوان! غم ِ قفس ز دل بران!
ببــین ملال ِ سالیــان، چگونــه دود می شود
پس ِ جمود میله ها و رنگ سـُربی ِ فضا
هوا پر از ترانه و شمیم عـود می شود
حـَذر کن از حباب ها، ز وَهــم ها، سراب ها
کـُـلونشان چو بشکـَـنـََد، ره ِ ورود می شود
به تار تار زندگی، تـَنـیده آن که مـُردگی
گسـسته ریشه های او، ز تاروپود می شود
نسیم با نوای تو، زمانه را کـُـنـَد خبر
و شهر ِ خفته ناگهان ، همه شنود می شود
جوانه ، سبز می جَـَهد، به باغ مژده می دهد
ومست/ قلب ماهیان به قعر ِ رود می شود
بلوچ و کـُـرد و تـُرکمن، به گوشه گوشه ی وطن
زبانشان یگانه در " تــرا درود " می شود
سکوت اگر که بشکند، بهار می رسد به بند
و پنجره گشوده بر بسی سرود می شود
آرزوی من در آستانه سال نو، ابوالفضل محققی