نتانیاهو پنجشنبه ۲۹ دسامبر ۲۰۲۲ (۸ دی ۱۴۰۱) بار دیگر به عنوان نخستوزیر اسرائیل سوگند یاد کرد و در مراسم تحلیف «توقف برنامه اتمی رژیم ایران» را یکی از سه اولویت اصلی حکومت خود اعلام کرد.
در یکی از رسانههای شخصی، گفتم:
اسرائیل، برای فراهم آوردن بهانه برای سرکوب انقلاب، به کمک خامنهای میشتابد!
نتانیاهو:مهمترین علت بازگشت به نخستوزیری، مقابله با اتمی شدن ایران است!
مقامات اسرائیل:ایران میتواند ظرف چند روز به غنیسازی ۹۰٪ نظامی برسد، و ما باید خود را برای حمله قریبالوقوع به ایران آماده کنیم!
-
هموطن عزیزی در پاسخ گفت:
برای نگاه داشتن هژمونی مذهبی در خاورمیانه مرتجعین مذهبی به کمک هم میایند تا بالانس در منطقه پایدار بماند.
-
گفتم:
به درستی فرمودید :«برای نگاه داشتن هژمونی مذهبی در خاورمیانه مرتجعین مذهبی به کمک هم میایند تا بالانس در منطقه پایدار بماند»
در شرایط خطیری که در این روزها میهن ما، منطقه، و دنیا قرار دارد، مطرح کردن این گونه مطالب، بسیار مهم، و بسیار فراتر از چند بحث نظری است. به همین دلیل، و با همین منظور، مختصرا چند نکته را عرض میکنم. نتیجه این مباحث، برای کار و کنشهای عملی (با تاکید بر عملی) بسیار مفید هستند. برای برونرفت از بحرانهای فاجعهآمیز، باید دید که چگونه از مطرح کردن این مباحث، میتوانیم پندار خود را به سمت حقوق سوق دهیم، و از عکسالعمل بود در معادلات قدرت، توسط قدرتمداران، پرهیز کنیم.
دولتی که ادعای دین کلیمی را دارد (و الان با انتخاب مجدد نتانیاهو، دستراستیترین حکومت تئولژیک تاریخ اسرائیل معرفی شده است)، با دولتی که ادعای دین اسلام را دارد (که با ولایت مطلقه فقیه، دستراستیترین حکومت تئولژیک ایران را، لااقل در تاریخ معاصر، بر وطن حاکم کرده است)، با برقراری مدار بسته موازنه مثبت، منطقه را (و بلکه دنیا را) به آتش و خون و فقر و فساد کشیدهاند. هر دو، به اشکال مختلف، در پیشبرد یک شعار میکوشند، شعار آشنا که به گوش ما ایرانیان نزدیک، و در قلب ما، نفرانگیز است. «حفظ نظام، اوجب واجبات است» نکته مهم این است که این شعار را فقط در باره «نظام» در کشور خود نمیگویند. بلکه در نظر، و نیز در عمل (با سازش و ستیزهای پنهان و آشکار) هر دو به حفظ «نظام» طرف مخالف، نیازی وجودی دارند. چرا که اگر در ایران یک نظام واقعا دموکراتیک و مردمسالار زمامدار امور شود، اولین کسی که از کار بیکار میشود و فلسفه وجودی خود را از دست میدهد، و یا لااقل در انتخابات بعدی، رای نخواهد آورد، نتنیاهو (و البته نتانیاهوها) خواهد بود. به همین ترتیب، اگر هم در اسرائیل و امریکا و... و سایر «دشمنان» خامنهای، دولتهایی که بهجای منافع ملی، حقوق، و از جمله حقوق ملی ملی را در اولویت قرار میدادند، خامنهای چگونه میتوانست قوای سرکوب خود را در جنگ روانی شکست دهد، و این دروغ را به آنها حقنه کند که همه این فرزندان میهن، که در خیابانها خواستار ابتداییترین حقوق خود هستند، همگی جاسوس، و یا با کمی تخفیف گولخوردههای سازمانهای امنیتی اسرائیل و امریکا و... و سایر «دشمنان» هستند. شنیدن نقل قولی از خامنهای در سال ۲۰۰۸ برایم جالب بود (گرچه این تحلیل را سالها ارائه کردهایم) که گفت: «...ما دشمن با امریکا را لازم داریم ...» این «لازم» داشتن، فقط یک لزوم تفننی نیست، یک نیاز وجودی و حیاتی است.
قدرتمداران در این دو مثال، برای به قدرت رسیدن و در قدرت ماندن و پیشبرد منویات قدرت، از دین استفاده ابزاری کرده، و میکنند، و اگر ما مردم منفعل بمانیم، خواهند کرد.
ولی آیا سرنوشتی که داریم، منحصرا فقط به علت عقاید «دینی» مرتجعین مذهبی خاورمیانه است، و آن هم فقط «مسلمان» و «کلیمی»؟ آیا اصلا این دو عقیده «دینی» با هم در بن مایه تفکر و تعقل خود، تفاوتها و اختلافهای عمدهای دارند؟ فرق این دو با باورمندان «مسیحی» که معتقدند برای بازگشت «مسایا» باید بین مسلمانان و کلیمیان، جنگ و خونریزی شود و نزدیک به همه از آنها به دست همدیگر کشته شوند و بقیه هم به دین مسیح بگروند!! چیست؟
سرنوشتی که داریم، منحصرا فقط به علت عقاید «دینی» مرتجعین مذهبی نیست. یک مثال بلوک شرق دینستیز، و بلوک غرب سکولار است، در جنگ سرد و قبل از فروپاشی شوروی است. الان هم روسیه و غرب، به دلیل باورهای دینی نیست که دنیا را به گروگان گرفتهاند و خطر فاجعه اتمی را بیش از پیش کردهاند.
در امریکا، که مادرشهر سرمایهسالاری است، شاهدیم که چگونه عقیده با آغشته شدن به قدرت، از خود بیگانه شده، و حقوق، نه حتی یک موضوع فرهنگی، بلکه به وسیلهای سیاسی ناچیز، و از خود بیگانه شده است.
با این توجه است که تصور میکنم پیشبرد مبحث لائیسیته، بهخصوص در کشورهایی مانند ایران و اسرائیل، و نیز امریکا، از اهمیت فوقالعادهای برخوردار است.
برای پیدا کردن راه حل، بهتر است نقاط مشترک بحرانها را ریشهیابی کنیم.
یکی از دلایل عمده ادامه بیش از سه ماهه انقلاب در ایران، این است که به قدرتها (قدرتهای داخلی و خارجی، قدرتهای دولتی و غیردولتی، قدرتهای غربی و شرقی) نه تنها رجوع نکرده، بلکه پشت است. جوانان منقلب شده، با عصیان بر قدرت، عنان امور اعتراضات را در دست خود گرفتهاند. اطلاعاتی-امنیتیهای رژیم، اعتراف کردهاند که در مقابله با آنها، علیل و ذلیل هستند!
برای کار و کنشهای عملی، به باور من، لازم است تلاش شود جنبش، اعتماد به نفس خود را از دست ندهد، و برای برونرفت از وضعیت فاجعهبار امروزی، راه حل را در مراجعه به این و آن قدرت دینی و یا غیردینی نجوید. به طریق اولی
یکی از اصلیترین و مهمترین دلایلی که جنبش خودجوش خاموش، و این بهار دوباره ایران را مبدل به خزان و زمستان کند، و حتی باری دیگر ضدانقلاب را جایگزین انقلاب در ایران نماید، عدم توجه به سازوکارهای سلطه، و هرگونه مراجعه به قدرتها (و یا نمادهای قدرتها که این روزها از رانت رسانهای بینظیری برخوردار هستند) است. قدرتها (قدرتهای داخلی و خارجی، قدرتهای دولتی و غیردولتی، قدرتهای غربی و شرقی) از اینکه در وطن ما یک نظام دموکراتیک با مشروعیت مردمی، اداره امور ایران را به دست بگیرد، بسیار مضطرب هستند، و برای ساختن و پرداختن «بدیل»های وابسته، با چالشهایی جدید روبرو شده و به تکاپویی بیسابقه افتادهاند. هشدار! مردم انقلابی ایران، بههوش باشیم!
علی صدارت
https://alisedarat.com/contact-us/
دی ماه ۱۴۰۱