Friday, Jan 6, 2023

صفحه نخست » از نامه سه‌امضائی خرداد ۵۶ به پادشاه تا پیام جنبش سبز، علیرضا نوری‌زاده

nourizadeh.jpg• شاه دیکتاتور خونریز نبود، سید علی اما هست

*در جریان خیزش ملی و سرفرازانه زن؛ زندگی؛ آزادی، هیچ چیزی بیش از وسط بازیهای ملی مذهبی‌ها و اصلاح طلبانی از تیره بهزاد نبوی‌ها، برایم آزاردهنده نبوده است. اینها میدانند در هرتحول زیربنائی باید پاسخگو باشند. آقای سید محمد خاتمی به شیوه نصیحة الملوک نامه به نایب امام زمان ولی فقیه مینویسد و ابطحی یارغارش فاش میکند حضرتش حتی دو کلمه جواب به رئیس جمهوری اصلاح طلب نداد. احمدی نژاد أصول‌گرا که قبل از جنبش هر از گاهی دمی به سوی مردم و ناخنی به سیدعلی آقا نشان میداد آنقدر حقیر بود که با یک صندلی مجمع تشخیص ورشکستگان سیاسی خفقان گرفت. مصاحبه اخیر بهزاد نبوی شرم‌آور بود. مدعی شد که ضد انقلاب (مردمی) است و راه رهائی را اصلاحات میداند.

در بحبوحه انقلاب مادر بزرگوار نبوی و پدرش را در منزل شوهر خاله‌ام که دوستشان بود دیدم. فرزند را نفرین میکردند. مادر بزرگوارش میگفت هرچه داریم از پهلوی‌ها داریم حالا پسر ما جاروکش خمینی دجال شده است. در رژیم گذشته بهزاد با همه‌ی شیطنتهایش آزاری ندید اما در نظام ولایت فقیه هم به وزارت رسید و هم بارها به زندان افتاد. می‌اندیشیدم راستی اگر وقتی آموزگار مسیرش را طی میکرد و به انتخابات آزاد میرسیدیم و پادشاه دلگرفته مریض به مردم میگفت (مثل ملک حسین) زمان کوتاهی مهمان شما هستم و فرزندم و خانواده‌ام را به شما می‌سپارم چه میشد؟ اگر واقعا انتخابات پارلمانی آزادی انجام میگرفت، فراکسیون جبهه ملی و ملیون اکثریت را بدست میاورد نه خمینی از نجف بیرون میزد و نه یزدی و قطب‌زاده و بنی‌صدر و حزب توده و فدائی و مجاهد میداندار انقلاب میشدند و مرتجع‌ترین ملای زمانه و تالی شیخ فضل‌الله نوری را به تخت سلطنت فقیه می‌نشاندند. لابد شخصیتهائی مثل دکتر صدیقی، اللهیار صالح، دکتر بختیار و سنجابی و اردلان و پارسا و بازرگان و فروهر، نزیه و متین دفتری به صدارت و وزارت میرسیدند و کشورمان در چنگ ملایان رها نمیشد.

البته تاریخ گذار خود را دارد و مسیرش را خطاها و خیانتها و درسوی دیگر خدمات و فداکاریها تعیین میکند. با اینهمه پیشاپیش میتوان با یک تصمیم درست مسیر تاریخ را تغییر داد. همانطور که بارها نوشته و گفته‌ام، شاه فقید اگر از أن تصویری که از جبهه ملی ساخته بود رها میشد و درپاسخ نامه مشترک زنده یادان دکتر شاپور بختیار، داریوش فروهر و مرحوم سنجابی پاسخ مثبتی میداد؛ آنها را به گفتگو دعوت میکر نه سنجابی به پاریس میرفت، نه فروهر بلکه در وطنشان می‌ماندند و به خدمت مشغول میشدند. من در جریان نوشته شدن نامه بودم. مرحوم بازرگان و آیت الله زنجانی، دکتر صدیقی با همه‌ی دل نامه را پسندیدند و بازرگان قبول کرد متن را امضا کند اما مشکل از آنجا آغاز شد که مهندس بازرگان اسامی جمعی از یارانش را برای امضای متنی که خودش نیز در تهیه آن نقش داشت؛ با اصرار زیر نامه گذاشت. دکتر بختیار بشدت مخالفت کرد که بازرگان جایگاه و منزلتی دارد من با دیاغیان و صباغیان به بهشت هم نمیروم. سرانجام نامه سه امضا داشت و پاداش این سه پا و دست شکسته بختیار و فروهر و دکتر انواری و... بود که در اجتماع جبهه ملی در کاروانسرا سنگی حضور داشتند، ناگهان مورد حمله چماقداران قرار گرفتند. روز بعد به دیدن دکتر بختیار رفتم با روحیه‌ای سرشار گفت عیبی ندارد امیدوارم اعلیحضرت نامه را خوانده باشد. (از آنجا که قصد دارم پیوند دیروز و امروز را بررسی کنم پاره‌ای از آنچه این سه قطب جبهه ملی در نامه به پادشاه نوشتم باز میگویم).

نامه با بیشترین احترامات به پادشاه عرضه شده بود "پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی"

"فزایندگی تنگناها و نابسامانی‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور چنان دورنمای خطرناکی را در برابر دیدگان هر ایرانی قرار داده که امضاکنندگان زیر بنا بر وظیفه ملی و دینی در برابر خلق و خدا با توجه به اینکه در مقامات پارلمانی و قضائی و دولتی کشور کسی را که صاحب تشخیص و تصمیم بوده و مسئولیت و مأموریتی غیر از پیروی از «منویات ملوکانه» داشته باشد نمیشناسیم و در حالیکه تمام امور مملکت از طریق صدور فرمانها انجام میشود و انتخاب نمایندگان ملّت و انشاء قوانین و تأسیس حزب و حتی انقلاب در کف اقتدار شخص اعلیحضرت قرار دارد که همه اختیارات و افتخارها و سپاسها و بنابراین مسئولیتها را منحصر و متوجه به خود فرموده‌اند، این مشروحه را علیرغم خطرات سنگین تقدیم حضور مینمائیم. "

در نامه پس از اشاره به نابسامانیهای کشور در هر زمینه‌ای که فریاد اعتراض ملت را به دنبال داشته است؛ پیشنهادهای برای خروج از بحران و احیای مشروطه ذکر شده بود که پادشاه یکسال و نیم بعد یعنی از شهریور ۵۷ آماده برآورده شدنش بود ولی آنقدر در اینکار به قول مرحوم دکتر علی امینی تعلل شد که یک ملای مرتجع گوی قدرت و چماق تکفیر و تسفیق را را ربود و صدها روشنفکر و تکنوکرات و دولتمرد و نظامی یا به دار رفتند و یا به فرار؛ أنها که ماندند اغلب تنها و بیمار کارشان به خانه پیران کشید. (گفتگو با دکتر علی امینی پاریس بهار ۱۳۶۸)

در پایان نامه چنین آمده بود؛

"این همه ناهنجاری در وضع زندگی ملی را ناگزیر باید مربوط به طرز مدیریت مملکت دانست، مدیریتی که بر خلاف نص صریح قانون اساسی و اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر جنبه فردی و استبدادی در آرایش نظام شاهنشاهی پیدا کرده‌است.

در حالیکه «نظام شاهنشاهی» خود برداشتی کلی از نهاد اجتماعی حکومت در پهنهٔ تاریخ ایران میباشد که با انقلاب مشروطیت دارای تعریف قانونی گردیده و در قانون اساسی و متمم آن حدود «حقوق سلطنت» بدون کوچکترین ابهامی تعیین و «قوای مملکت ناشی از ملّت» و «شخص پادشاه از مسئولیت مبری» شناخته شده‌است.

در روزگار کنونی و موقعیت جغرافیائی حساس کشور ما اداره امور چنان پیچیده گردیده که توفیق در آن تنها با استمداد از همکاری صمیمانه تمام نیروهای مردم در محیطی آزاد و قانونی و با احترام به شخصیت انسانها امکان‌پذیر میشود.

این مشروحه سرگشاده به مقامی تقدیم میگردد که چند سال پیش در دانشگاه هاروارد فرموده‌اند: «نتیجه تجاوز به آزادیهای فردی و عدم توجه به احتیاجات روحی انسانها ایجاد سرخوردگی است و افراد سرخورده راه منفی پیش میگیرند تا ارتباط خود را با همه مقررات و سنن اجتماعی قطع کنند و تنها وسیله رفع این سرخوردگیها احترام به شخصیت و آزادی افراد و ایمان به این حقیقت است که انسانها برده دولت نیستند و بلکه دولت خدمتگزار افراد مملکت است» و نیز به تازگی در مشهد مقدس اعلام فرموده‌اند: «رفع عیب به وسیله هفت‌تیر نمی‌شود و بلکه بوسیله جهاد اجتماعی میتوان علیه فساد مبارزه کرد».

بنابراین تنها راه بازگشت و رشد ایمان و شخصیت فردی و همکاری ملّی و خلاصی از تنگناها و دشواریهائی که آینده ایران را تهدید میکند ترک حکومت استبدادی، تمکین مطلق به اصول مشروطیت، احیای حقوق ملت، احترام واقعی به قانون اساسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر، انصراف از حزب واحد، آزادی مطبوعات و اجتماعات، آزادی زندانیان و تبعید شدگان سیاسی و استقرار حکومتی است که متکی بر اکثریت نمایندگان منتخب از طرف ملّت باشد و خود را بر طبق قانون اساسی مسئول اداره مملکت بداند.

۲۲ خرداد ماه ۱۳۵۶

دکتر کریم سنجابی دکتر شاپور بختیار داریوش فروهر

بارها به رجال آن دوره گفته‌ام چرا شما شاه فقید را به پذیرش طرح اصلاحی جبهه ملی و شخصیتهائی چون عبدالله إنتظام؛ سروری، بقائی، دشتی، امیرتیمور، دکتر امینی و... تشویق و تشجیع نکردید؟ پاسخ أغلبشان جز این نبود که شاه بیمار بود و میل سلطنت را از دست داده بود نه اهل مقابله و سرکوبی بود و نه سازش با مخالفان معتدل

باری اینهمه نوشتم چون با آدمهائی متفاوت بعد از ۴۴ سال به نقطه‌ای کم و بیش شبیه به هم رسیده‌ایم با تفاوتهائی که به أن اشاره میکنم.

شاه فقید با ۳۷ سال پادشاهی و تجارب تلخ و شیرین بسیار؛ سرانجام گزینه ماندن با تکیه بر نیروی نظامی را که میتوانست کشور را با تلفاتی هزار بار کمتر از جنایات سید روح الله مصطفوی؛ نجات دهد.

والبته در این صورت؛ خمینی در مقام قدیسن مینشست و شاه در مکان چنگیزخان. شاه فقید این گزینه را رد کرد و بعد از ۱۵ ماه؛ به نویسندگان نامه خرداد ۵۶ متوسل شد و بختیار را برگزید که؛ شهامت و صداقت ویژه‌ای داشت. آنچه در ضمیر و وجود دکتر سنجابی نخستین گزینه‌اش وجود نداشت. روزی که بختیار از مجلس رأی اعتماد گرفت شاه با چشم اشکبار ولی محترم و معزز به میهمانی دوستش محمد انورالسادات رفت که با آغوش باز او و شهبانو را پذیرا شد تا آن روز که پرفسور لبنانی الاصل... با یک خطای عمدی پرونده حیاتش را بست.

شاه به دهه ششم زندگیش قدم گذاشته بود؛ که رفت. آنچه به جا گذاشت کشوری پیشرفته در همه زمینه‌ها به جز توسعه سیاسی بود که مسئولیتش چنانکه بعد‌ها روشن شد با پهلوی سوم بود.

۴۴ سال بعد یک آخوند هفت خط که ابلیس را درس میدهد، در برابر ملتی که مرگ اورا فریاد میزند، به امید پیروزی گزینه سرکوبی خیزش زن؛ زندگی؛ آزادی، با بسیج و سپاه و احمدرضا رادان آلوده فاسد؛ دل بسته است.

سال ۸۸ با جنبش سبز، موسوی راه خروج از بن بست و باقی ماندن را به او نشان داد. اما او دل به بوزینه‌هائی بسته بود که یا رفیق مجلس کوکنارش بودند (ولایتی، حداد عادل؛ اصغر حجازی و محمدی گلپایگانی) و یا مثل وحید حقانیان و یحیی رحیم صفوی و سردار شیرازی؛ آفتابه دارش. گوش به آنها و البته مجتبی داد که باید ولایتعهدیش تضمین میشد. اگر در سال ۵۷؛ دکتر بختیار به جای شریف امامی آمده بود، شاه به سرفرازی حکومت را به ملکه فرح و فرزندش تحویل میداد. و یک دمکراسی پارلمانی جایگزین حکومت حزب واحد میشد.

بی مقایسه شاه فقید و سیدعلی آقا پائین خیابانی، تأکید میکنم اگر سید به موسوی گوش سپرده بود؛ بقای نظامش تضمین میشد و تحولات مثبتی در جهت تکیه بر جایگاه "صندوق رأی" رخ میداد. ولی فقیه اما قصد آشتی با مردم را نداشت میخواست با ارعاب و زندان و اعدام و قتل عام (۱۵۰۰ تن در آبان ۹۸) و با بالهای کرکسی که از لبنان تا یمن را در بند استبداد کرده است سلاله سلطانی را به مجتبی و در پی او مسعود الی ما لا نهایه، امتداد بخشد.

در ارزیابی خیزش شهریوری زن؛ زندگی و آزادی هم به خطا رفت. حسین سلامی که خرفت ترین سردار سپاه بود جای عزیز جعفری هوشمند نشست که خیلی به غلامعلی رشید، نزدیک شده بود. بعد به تسویه حساب با هر آنکس پرداخت که ولایتش را بی قید و شرط قبول نداشت. حتی قالیباف را تحمل نکرد و رئیسی شش کلاسه تهی از هر نوع قابلیت رابه کرسی ریاست نشاند بدین امید که فرش ولایت را زیر پای مجتبی بیندازد. حالا میبیند که فرش را از زیر پای خودش هم جمع میکنند. در فتنه خمینی؛ شاه باید کفن میشد که وطن وطن شود. شاه کفن شد تا ملتی درعذاب ۴۴ ساله از پیر و جوان، زن و مرد هربار که شاه را می‌بیند و میشنود، هرزمان که اعتبار ریال پادشاهی و ریال کمتر از پشیز ولایتی را پیش چشم میاورد، یک سیر خاکشیر را به بهای خانه‌ای در عهد پهلوی دوم میخرد، لعنتی (أگر جوان باشد) به نسل ما و پیش و بعد ما نثار کند و أگر انقلاب خمینی را دیده باشد لعنتی بر خود نثار کند.

خامنه‌ای از فردای دوم خرداد وارد نبری سراپا باخت با مردم شد. هرچه جلوتر آمد نسلهای جوانتر و زنان در برابرش صف کشیدند و اینک توانسته است اکثریت ملت را علیه خود و نظامش بسیج کند. دیکتاتور اغلب نادان است و پس از سالیانی خرفت ترین میشود وگرنه به دنبال رادان و مثل او نمیرفت.

برخلاف سال ۵۷، دیگر کسی با سید علی حرفی ندارد. حتی از نامداران نظامش و روحانیون مزدورش؛ نه صدائی به ملاطفت بر میخیزد و نه آوازی به دلسوزی. آنهائیکه خطابش میکنند قدیانی‌وار و حسین علائی گونه ملامتش میکنند. دیکتاتور هنوز در انتظار معجزه حسین سلامی و محسنی اژه‌ای و سردار کاظمی، نماز توسل میخواند.

حال در بربر این سؤال که بعدش چی؟ این چهرگان سرشناس اپوزیسیونند که باید تکلیف خود را روشن کنند. مردم معطل نمیمانند. اراده آنها باسرنگونی رژیم، پیوند خورده است. و زمانی را برای تحقق هدف بزرگ خود در نظر گرفته‌اند. شورای اپوزیسیون میتواند این زمان را بسیار کوتاه ترکند.

nameh.jpg

تصویر نامه سه امضائی سنجابی، بختیار و فروهر به پادشاه در خرداد ۵۶



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy