نزدیک به چهار ماه پس از آغاز انقلاب ملی، که هر روز نمای استبداد دینی زشتتر، و نماد آن شکننده تر میشود، تلاش برای ارائه یک جایگزین مناسب کماکان به دلیل فقدان نیروهای سازمان یافته سیاسی که بتوانند از خشم خیابانها به مشارکت سازنده سیاسی دست یابند، با شکست روبرو شده است.
علت اینکه گروههای سیاسی هنوز قادر به واکنش به موقع نسبت به رویدادهای جاری نیستند و توان ارائه راهکارهای مناسب را ندارند، این است که آنان با تقلیل دادن مفهومی سیاست ورزی، دیگر درک تعامل گرایانه ای از امر سیاسی ندارند و سیاست، در خوشبینانه ترین حالت، برایشان تنها ماهیتی ابزاری برای تحقق اهداف حاشیهای دارد و جهت گیری آنان نسبت به اهداف ملی زیر مجموعهای برای دستیابی به اهداف حزبی است. نتیجه چنین رویکردی پرورش باورها و گسترش دیدگاههای متصلب استوار بر اطلاعات گزینشی و نادرست است که چون خشت اول آن بر پایه دادههای کج نهاده شده، ایجاد تغییر در آن ناممکن و بسیار دشوار است.
جریان های سیاسی در دو زمینه، یعنی هم در عرصه سیاسی و هم در درک عمومی، تأثیر کارکردی و نفوذ ساختاری خود را از دست دادهاند و کفه ترازو به سمت احساسات و رفتارهای منفی شان تمایل پیدا کرده است و دیگر در نوسازی بافت های سیاسی نقشی ندارند و کارایی و اثربخشی سیاسی شان در سطح بسیار پایینی قرار دارد. از این رو اعتماد به سازمانها و نیروهای سیاسی به عنوان عنصری سازنده در سیاست از بین رفته است و آنها به سختی بیانگر گرایش های مهم اجتماعی هستند. حتی احزاب قومی هم، آنگونه که وانمود میکنند، دارای چنان جایگاه و پایگاهی نیستند.
کسانی که به سبب بیگانگی از منطق درونی واقعیتهای جامعه و دوری از افق انتظارات مردم، کماکان در پی نشان دادن وفاداری به آموزه های ارتدکس سیاسی خود هستند و هنوز به باورهای مقدس خود چسبیدهاند و نمیتوانند افکار تنگ نظرانه حزبی خود را بدون هیچ تعصبی مورد بررسی قرار دهند، هرگز سبب ساز جهت گیری های راهبردی و تنظیم برنامه های تاکتیکی نخواهند شد.
با بکارگیری چند اصطلاح سیاسی به وام گرفته شده و اغلب بد فهمانده شده که نمیشود یک گرایش سیاسی را نمایندگی کرد. موفقیت گروههای سیاسی به تواناییشان برای تولید معنا بستگی دارد. سازمانهایی که پس از دهه ها سال فعالیت هنوز نتوانسته اند یک اندیشه که ادعای نمایندگی اش را دارند، پرورش دهند یا دست کم ایدههای قرضی را در بستر جامعه خود بومی سازی کنند، همه چیز میتوانند نامیده شوند جز حزب سیاسی. فقر اندیشه نمایندگان این گروهها را هنگامی که در رسانههای جمعی حضور دارند به روشنی میتوان دید.
اکنون زمانه دیگری است؛ مرزهای سیاسی درهم شکسته شده و فضای سیاست ورزی و معادلات زمانی و مکانی دیگر بر همان پاشنه نمیچرخد. برنامههای پر طمطراق تشکل های سیاسی دیگر در میان مردم و نسل جدیدی که در میدان است، خریداری ندارد. این نسل نوین و خلاق به سبب فناوری های ارتباطی مدرن اکنون خودش به پخش کننده راهکارهای معنادار سیاسی در سپهر سیاست ورزی تبدیل گشته است. از نظر چیستی با اینکه علایق متفاوتی دارد اما دارای قشربندی نیست و بسیاری از گروه بندی های دست و پا گیر که سبب جداییها شدهاند را محو کرده است.
قلمرو کنشگری و مبارزه این نسل هر چند وسیع است، ولی ابتکارات آنها اغلب در جمع های کوچک طرح ریزی و تولید میگردد، گرچه بطور گسترده همراه با بسیج رسانهها، انتقال های گروهی صورت میگیرد و به اجرا در میآیند.
آنها با تجربیات از پارامترهای خیزش های گذشته و نوسانات اجتماعی، با فعال سازی تاثیرگذارترین متغیرهای اجتماعی و مورد نیاز، زمینه تبدیل تهدیدها به فرصت را فراهم ساختهاند تا راههای رسیدن به اهداف هموارتر و کوتاهتر گردد.
شکل نوین ارتباطات این نسل با سلبریتی های معتبر ایرانی بعنوان تریبون های جایگزین که نقش مهمی در تاثیرگذاری بر حوزه سیاست دارند، باید پیش از هر چیز بعنوان متغیرهای واسطه و راهگشا در جهتدهی رویکردها و هدایت افکار عمومی که حاملان آن سلبریتی ها هستند، درک شود.
چنین ائتلافهای گفتمانی دسترسی گسترده به فضاهای عمومی و دولتی را تضمین میکند و دامنه ابتکارات افراد را افزایش میدهد و زمینه ورود عناصر محوری قلمرو سیاست و بازیگران جامعه مدنی را در یک فرآیند سیاسی آماده میسازد تا ائتلافهای گفتمانی به اتحادهای سیاسی شکل گیرد.
مجموعه گسترده این اقدامات برای توجه افکار عمومی، میتواند بر ابزارهای دیپلماسی کلاسیک و دولت ها برای شنیده شدن صدای مردم تأثیر بگذارند و از حمایت کنشگران جامعه مدنی در محافل جهانی برخوردار گردد.
فعالیت سیاسی سلبریتی ها که در موقعیت ممتاز اجتماعی قرار دارند به انسجام و پایداری جنبش انقلابی دامن میزند و تأثیر مستقیمی برای بسیج قشر خاکستری جامعه دارد. آنها با حمایت از
کارزارها، تریبون های مهمی برای انتقال صدای مردم در سراسر جهان و محافل سیاسی از طریق بسیج رسانههای معتبر جهانی در اختیار دارند.
از این منظر باید اهمیت پیام مشترک شاهزاده رضا پهلوی و چند تن از سلبریتی های کارساز و کارآمد به مناسبت سال نو میلادی بهتر درک و نقش واسطه ای و تعدیل کننده آنها میان مردم و جامعه سیاسی بیشتر نمایان شود.
کسانی که تا چندی پیش از افرادی که میگفتند «من سیاسی نیستم» شکوه میکردند و آنها را، به درستی، مورد نکوهش و سرزنش قرار میدادند، اکنون به سلبریتی ها خرده میگیرند که آنها سیاسی نیستند و سواد سیاسی ندارند.
قرار بر مچ گرفتن نیست، اما آروغ زدنهای روشنفکری «کارشناسی در سیاست» هم جایز نیست.
قلمرو سیاسیت ارث پدری هیچکس نیست تا آن را مصادره کند و دیگران را با این ادعای پوچ که «بقیه نمیفهمند و تنها ما میفهمیم» بازدارند.
اتفاقاً همه آن سلبریتی های پیام دهنده سال نو میلادی یک سر و گردن از همه مدعیان سیاسی بالاترند و دیگران باید برای دیدن شدن و رسیدن به اعتبار از روی شانه های آنها بالا روند.
چنانکه هیچ گردهمایی، نشست و دیداری در چهارچوب رهیابی برای ائتلاف سیاسی بدون حضور شاهزاده رضا پهلوی نه تنها رسمیت، بلکه اعتبار و مشروعیت نمییابد.
اینها واقعیتهای ملموس جامعه هستند که باید بر آنها ساخت و پیش رفت و با آرمانهای سیاسی سدکننده و کسل کننده تفاوتهای فاحشی دارد.
تکرار روشهای گذشته دیگر قابل تحقق نیستند و مفهوم خود را در برابر دگرگونی نسلی و قابلیت خود را در برابر ابزارهای (تریبون) کاربردی برای رسیدن به اهداف از دست داده است. نسل پیشین اگر نتواند خود را با مجموعه ارزشها و هنجارهای متنوع این نسل هماهنگ سازد، شکاف نسلی میان آنها میتواند، بعلت نبود حافظه مشترک، به گسست نسلی تبدیل گردد.
اگر نتوانید با دست کشیدن از نگرشهای گذشته و بازبینی در شیوه های سنتی تفکر، از نو آغاز کردن را فرا گیرید و با بازتاب این نو شدن و دگرگونی نسلی همراه شوید، در گرداب تکرارهای بی حاصل غرق و برای همیشه «مرخص» خواهید شد. از ما گفتن بود.
توبهِ هاله، مهران رفیعی