فکر کنم پیش از هر زمان دیگر شرایط برای گرفتن مواضع روشن در قبال مبارزه با جمهوری اسلامی چه در داخل و چه در خارج فراهم شده است. آنچهکه به مبارزان داخل، سازماندهی و تداوم جنبش انقلابی مربوط میشود امری است داخلی و در ید انقلابیونی که دارند به بهای جان این اعتراض همگانی را پیش میبرند. عزیزانی که تلاش میکنند بر دامنهی حمایت مردمی و گسترش آن در جهت سرنگونی جمهوری اسلامی بیفزایند.
اما آنچهکه به نیروهای سیاسی اعم از احزاب، سازمانها و فعالان سیاسی خارج از کشور مربوط میگردد تلاش برای تشکیل جبهه متحدی است که بزرگترین وظیفهی آن حمایت از جنبش درون کشور است. ایجاد یک رابطهی تنگاتنگ با مبارزان داخل و پاسخگویی به نیازهای آنان؛ با تکیه بر امکانات وسیعی که امروز شرکت میلیونی مهاجران ایرانی این توانایی را به رهبران و فعالان آن داده و میدهد که پاسخگو به این نیازها باشند.
چگونگی پاسخگویی، احساس مسئولیت در قبال این جنبش آزادیخواهانه و جانهای عزیزی که در این راه کشته شدهاند، نشاندهندهی میزان پایبندی ما به این جنبش، به شعارهای آن، به برقراری حکومتی سکولار برآمده از دل یک انتخابات کاملاً آزاد منطبق بر منشور حقوق بشر و کرامت آزاد و انسانی اوست.
پاسخگویی به چنین مسئولیت خطیری در چنین شرایط حساس تنها از طریق یک وفاق عمومی متشکل از تمامی نیروهای خواهان سرنگونی و برقراری یک حکومت برآمده از دل انتخابات آزاد امکانپذیر است.
آیا در واقعیت موجود امروز خارج کشور امکان تشکیل چنین اتحادی که من نام آن را جبهه متحد خارج برای حمایت از سرنگونی جمهوری اسلامی و کمک به دوران گذار پس از سرنگونی جهت یک انتخابات آزاد مینامم، وجود دارد؟
واقعیت امر و نگاه بیغرض به وضع موجود نشان میدهد که امکان تشکیل چنین اتحادی یک پارچه از تمامی احزاب و گروههای سیاسی و کنشگران سیاسی منفرد وجود ندارد. چهل سال است که این جربانهای سیاسی بر سر هم میکوبند و در بحثهای کشدار تئوریک که تا کنون ره به جایی جز انشعابات و ریزش نیروهای خود نبرده است، گرفتارند.
نیروهایی که حتی درون همان نظام فکری خود نیز نتوانستند حداقلی از اتحاد برای یک مرحله از مبارزه در جهت سرنگونی جمهوری اسلامی را سازمان دهند.
لذا امید بستن به این گروهها که از نظر کمی بسیار اندک و از نظر تاریخی سابقه دارند و در حافظهی سیاسی بخشی از جامعه روشنفکری حضوری نوستالژیک دارند امری بعید است. اینکه روزی در ترکیب اتحاد فراگیر و یکپارچه قرار گیرند هم دور از انتظار است.
شاید نوشتن این پارا گراف صحیح نباشد و به قضاوتی قبل از جنایت تعبیر گردد. اما حسی است مبتنی بر تجربه سالها مبارزه که از جریانهای سیاسی دارم. لذا متأسفانه فکر میکنم:
۱ـ تشکیل ائتلافی از نیروهای مخالف رژیم که آقای رضا پهلوی با امکانات و حمایت بیشتر درون آن قرار دارد خوشایند این جریانها نیست.
۲ـ این تغییر و تحولات اخیر مبنی بر وکیل کردن ایشان جهت پیشبرد امر مبارزه و سازماندهی دوران گذار از طرف تعدادی نهچندان کم گزک دست کسانی خواهد داد که با فشار بیشتر بر شیپور تبلیغاتی خود بدمند و این امر را طلیعه قدرتگیری سلطنتطلبان قلمداد کنند.
۳ـ برخورد بهغایت فالانژی، بیادبانه و مشمئزکننده طرفداران سلطنت ولو عدهای قلیل در تجمعها و راهپیماییها که متأسفانه تاکنون با آن به صورت جدی برخورد نشده و اعلام برائت کامل از طرف آقای رضا پهلوی صورت نگرفته است؛ زمینهی مناسبیست برای انگشت نهادن بر این موضوع که ایشان نیامده دستههای شاهاللهی خود را راه انداخته و بدش نمیآید که چنین افراد لمپنی برای روز مبادا داشته باشد.
۴ـ جلب نظر محافل و دولتهای خارج به حمایت از این ائتلاف و در محور تبلیغات رسانهای قراردادن ایشان مجموعه عواملی هستند که بهانه لازم را بهدست آنها میدهد که با کمیت کم و ترکیبی ضعیف از موضعی بالا و توجیهی حق بهجانب، نه نتها تمایلی جهت قرار گرفتن در این ائتلاف نشان ندهند بلکه بعد از این بخشی از نیروی خود را صرف پروپاگاندایی بکنند که مستقیما آقای رضا پهلوی و پیامد این وکالت را که از نظر آنها مقدمهای برای احیای سلطنت تلقی میشود مورد ضرب قرار دهند و شکاف در دل مبارزه بر علیه رژیم بیفکنند.
شاید اندک نفراتی و نظراتی باشند در میان این نیروها ـ فرضاً در اتحاد چپ یا جمهوریخواهان ـ که حساسیت شرایط کنونی تعهد و آگاهی از تأثیر و نقش تجمیع تمام نیروها در یک اتحاد فراگیر موجود آنها را به سمت این اتحاد بکشاند، اما مسلماً نیروی چندانی نخواهند بود.
لذا باید بپذیریم که بیش از این منتظر امید از این امامزاده نباشیم. تمامی توان خود را صرف حمایت از همین تشکل بزرگ ایرانیانی بکنیم که آقای رضا پهلوی نیز درون آن قرار دارد.
برای شخص من برخورد واقعبینانه به وضعیت موجود چنین است. تشکلی فراگیر در خارج از کشور شکل گرفته با طیفی ازاندیشمندان، تحصیلکردگان، متخصصین، ورزشکاران، هنرمندان، کنشگران مدنی و سیاسی با طیف وسیع جوانان پرشور خارج از کشور که به جد خواهان سرنگونی این رژیم هستند. جریانی که قادر شده افکار جامعهی جهانی را به حمایت از این تشکل و حمایت از مبارزان داخل کشور بکشاند.
من بهشخصه هدفهای این تشکل را مد نظر قرار داده و با جان و دل در حمایت از آن تلاش میکنم. نیروی خود را که اندک بضاعت قلمی و تا حدی گذشته سیاسی من است، در خدمت به آن قرار میدهم. بدون تنگ نظری. تا زمانی که این تشکل بهطور جدی با جمهوری اسلامی مبارزه میکند و هدفش گذر از جمهوری اسلامی و برپایی یک حکومت آزاد و دموکراتیک است از آن حمایت خواهم کرد.
به نظر اکثریتی که آقای رضا پهلوی را بهعنوان وکیل خود انتخاب کردهاند احترام میگذارم. از ایشان میخواهم که برای شفاف کردن و حرمت بخشیدن به جبههای که بسیار انسانهای متین، آرام، دلبسته به سرزمین اجدادی، مخالف هرگونه تخطئهی فکری، محدود کردن آزادی، معتقد به تلاش جمعی و متمدنانه در آن گرد آمدهاند، موضع خود را در مقابل این افراد که تخریبکنندگان سیمای این تشکل، یکپارچگی و همبستگی بهوجود آمده در آن میباشند، موضعی قاطع بگیرند و مانع از زمینه ایجاد این شک شوند که این شعبان بیمخهای جدید چه فرقی با اللهکرمها و عباسیهای حزباللهی حکومت دارند؟ فردا که جای این دو عوض شود ماحصل این همه جانفشانی چه خواهد شد؟
این امر به نظر من امتحان روشنی خواهد بود به پایبندی آقای رضا پهلوی به نخستین امر دمکراسی. اعتقاد قلبی ایشان برای ایجاد فضایی سالم در گذر از حکومت اسلامی و بر پایی انتخاباتی آزاد، احترام به من و من نوعی، افرادی که بهخاطر مواضع روشن ایشان از این همبستگی حمایت کردند. نشانی ازرجحان دادن عقیده به آزادی، مرعوب نشدن به قدرت و فلانژبازی هواداران چماق بهدست.
ادامه دارد
ابوالفضل محققی