خوانندگان گرامی که هر روز مطالب بی سر و ته و بی سوادانه ی من را از سر لطف می خوانند، اغلب مطلع هستند که این جانب ف. م. سخن یک تخته ام کم است!
شاهد این مدعا هم کامنت های عزیزانی ست که در زیر نوشته های من با مهر و محبت و اندکی فحش و خشم توصیه می کنند که قرص هایم را بخورم و زیاد نگویم و زیاد ننویسم.
اما یک آدم علیل سفیه را چه به توصیه های خردمندانه!
همین چند روز پیش، وقتی دیدم آقای شاهزاده رضا پهلوی، گفته اند اگر می خواهید من به جای شماها در مجامع جهانی حرف بزنم و صدای شما را به گوش جهانیان برسانم، به من وکالت بدهید، از روی جهل و نادانی، یک «ییییوهووووووویی» کشیدم و پریدم پشت دستگاه رایانه، ندانسته و جاهلانه، وکالت ی به او دادم و فکر کردم با این کار، گامی در جهت همبستگی و اتحاد و ائتلاف و بر اندازی حکومت نکبت بر می دارم غافل از این که آدم محجور که نمی تواند به کسی وکالت بدهد و اگر وکالت بدهد، وکالت اش خود به خود باطل است!
یهو فکر نکنید که دارم زیر وکالت ام به بهانه ی محجور بودن می زنم! نخیر!
در این چند روزه، دیدم ای بابا!
این همه آدم عاقل و خردمند و دانشمند و با فرهنگ و آشنا به مسائل مبارزاتی و چپ روسی و چپ چینی و خرس لنینی و ببر مائویی و چپ بومی، از بازماندگان حزب توده گرفته تا چریک های سیاهکل، و از رفیق فتاپور گرفته تا رفیق نگهدار و اکبر و اصغر و حسن و حسین، همگی دارند می گویند «ما وکالت نمی دهیم» و کلی عصبانی شده اند که چرا عده ای نادان به شاهزاده رضا پهلوی وکالت داده اند!
ببخشید دارم هی شاهزاده شاهزاده می کنم! بابا عادت شده دیگر!
حالا...
نتیجه این شد که پشت دست ام زدم که نکند این بار هم مثل بارهای گذشته و سال های گذشته و دهه های گذشته سوتی داده ام و دنبال کسی راه افتاده و قیمومت خود را به کسی سپرده ام که فردا می خواهد در ایران دیکتاتوری برای خودش درست کند، و ما دوباره بیچاره و بدبخت شویم و دوباره برگردیم به خارج از کشور خانه ای را که پس داده ایم دوباره اجاره کنیم و وسایلی را با خوشحالی به محض سرنگون شدن حکومت نکبت دور ریخته ایم بریم از دست دوم فروشی و «فلومارکت» بخریم و سر جای اش بگذاریم!
دیکتاتوری سلطانی؟! ساواک؟! ظلم شاهانه؟!
هرگز هرگز هرگز هرگز!
مگر من خر م که این آخر عمری دوباره شاه بیاد بالا سرم؟!
نه سلطنت نه رهبری ـ آزادی و برابری!
نه شاه میخوایم نه رهبر - نه بد میخوایم نه بدتر!
بعله! حالا گور پدر جمهوری نکبت هم کرده! سرنگون هم نشد نشد، ولی این که رضا پهلوی بیاد بشه شاه ایران، این دیگه غیر قابل تحمل ه!
طرف -رضا رو میگما- ۴۳ ساله داره یه فیلم یه دست و نرم و مخملی بازی می کنه ماها رو گول بزنه و هی دمکراسی و مردم گرایی و آزادی و حقوق بشر می کنه که ماها رو فریب بده که بالاخره ما بعد از ۴۳ سال گول ه رو خوردیم تا گفت وکالت به من بدید، ما دویدیم پای وکالت اش امضا انداختیم!
خوشبختانه بچه های آگاه چپ، و بچه های نازنین مجاهد خلق، و عزیزان تجزیه طلب، و هخاهای مبارز، شروع کردن به داد و فریاد که این چه خریّتی ه می کنین شماها و چشم بسته به این جناب شاهزاده وکالت میدین؟
بخصوص نظرات سرکار خانم آقا شادی امین و صدای غرا ی ایشان چرت مرا پراند و گفتم امروز تا دیر نشده، از این عزیزان و بخصوص جناب فرخ نگهدار و رفیق مهدی فتاپور درخواست کمک برای بازپس گیری وکالت خود از رضا پهلوی کنم!
پس لطف کنید برای نابود کردن این شاهزاده ی کلک، خودتون نامزد بشین یا یکی رو نامزد کنین که من و هزاران مثل من به شماها وکالت بدهیم که با دادن وکالت به شخصی دیگر وکالت قبلی مون خود به خود باطل میشه!
منتظریما! سر کار نذارینمون! :)