یادش بخیر! در دوران نوجوانی و جوانی ما، سه نفر بودند که بزرگ تر های ما از دیدن و خواندن و شنیدن شان منع می کردند و می گفتند این ها باعث فاسد شدن آدم می شوند!
اولی صادق خان هدایت بود که می گفتند خواننده های اش آخر عاقبت خودکشی می کنند.
دومی فریدون فرخزاد بود که می گفتند شنونده های اش آخر عاقبت -با عرض معذرت از صراحت- ک.و.ن.ی می شوند.
سومی فروغ فرخزاد بود که می گفتند خواننده های اش آخر عاقبت مثل خود او فاحشه می شوند.
البته در اثر این ممنوعیت، ما با اشتیاق هر سه را بارها و بارها و بارها دیدیم و خواندیم و شنیدیم و جای دوستان خالی کلی هم از این سه بیمار روانی و کونی و فاحشه درس گرفتیم و از آثارشان لذت ها بردیم. بعدها فهمیدیم در این ملک و مملکت هر کی تابوشکن بود، یک چیزیش بود!
سومی، یعنی فروغ، اتفاقا ساخته ی دست نویسنده ی خلاق ما جناب ابراهیم گلستان، پدر محترم لی لی گلستان بود که دیروز در سن نزدیک به ۸۰ سالگی هنرمند مردمی ما، سرکار خانم شهناز تهرانی را فاحشه خواند، و خانم تهرانی، پاسخی داد که جگر آدم را می سوزاند و آدم فکر می کرد این خانم تهرانی ست که آثار درخشان اوریانا فالاچی را به فارسی ترجمه کرده نه خانم گلستان که در نقش زنانی که در فیلم های فارسی چادر به کمر می بستند ظاهر شده است.
البته خانم گلستان دلایل و بهانه ها و عذرهایی برای پست عجیب غریب اش در باره خانم شهناز تهرانی آورد که عذر بدتر از گناه بود ولی به خاطر همین پُست «من نبودم، دوست ام بود» و نیز ملاحظه ی سن و سال ایشان و ترجمه های درخشانی که از ایشان خوانده ام از ایشان و مطلب سخیف شان می گذرم و فقط همین را می گویم که به نظرم اوریانا فالاچی هم از فاحشه های قهار بود و این نکته ی آخر را هم اضافه کنم که هم تمام ترجمه های خانم گلستان را خوانده ام هم «تمام» فیلم های خانم شهناز تهرانی را در ایام جوانی دیده ام و لذت برده و ساعاتی خندیده ام که عمر هر دوشان دراز باد.